زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

فردا GRE دارم

امتحان GREخب بالاخره روز موعود برای GRE رسید. فردا باید برم امتحان GRE بدم. دیروز و امروز کلی خوندم. متاسفانه خیلی خیلی بی دقت تر از اونی هستم که فکر میکردم. توی هر مجموعه 30 تایی ریاضی اش دارم 7-8 تا غلط می زنم. خدا کنه سر جلسه دیگه اینطوری نشه. باور کردنی نیست. اینقدر چیزهای تابلویی رو غلط میزنم که خودم خنده ام میگیره. مثلا یه چیزی رو درست حساب میکنم موقع زدن گزینه اشتباه علامت میزنم. یا اینکه سئوال رو درست نمیخونم یا درست نمیبینم بعد جواب رو کاملا بر عکس در میارم. مثل اینکه نامساوی رو مساوی دیدم و جواب رو دقیق برعکس دادم! خدا رو شکر تا حالا مطلب خاصی نبوده که بلد نباشم. هر چی گیر داشتم فقط بی دقتی بوده.

رایتینگ هم یکی issue و یک argument چند روز پیش نوشتم. اگر موضوعش خفن بیاد گیر میکنم. خدا کنه issue از روی تکنولوژی و کامپیوتر و آیتی یا یه چیزی مربوط بهشون بیاد که بتونم چهار تا لغط بنویسم. وگرنه اگر راجع به جامعه و مدیریت و اینا بیاد بدبخت میشم!

argument ش هم که خیلی آسونه. نشستم یه سری جمله مفید در آوردم که فردا سر جلسه بنویسم. فقط خدا کنه نمره ام خوب بشه. فردا که از امتحان برگشتم تجربه ام رو منتقل میکنم.

خوابی که دیشب دیدم

دیشب تا صبح داشتم خواب امتحان رو میدیم. خواب دیدم صبح با بابام راه افتادم برم برای امتحان. وسط راه یادم افتاد که کارت ورود به جلسه رو جا گذاشتم. نزدیک میدون ونک بودیم و بابام کار داشت. من همون جا پیاده شدم که برگردم خونه کارتم رو بردارم. بعد یه فکری کردم که زنگ بزنم خونه مامانم برام بیاره که دیر نرسم به امتحان. زنگ زدم خونه به مامانم گفتم نزدیک میدون ونک هستم و میخوام برم برای امتحان. همین که آمدم بگم کارتم رو جا گذاشتم برام بیاره موبایلم قطع شد. هر کاری کردم بگیره نشد. خلاصه فحش زمین و زمان رو به مخابرات دادم. همینطوری که داشتم دنبال باجه تلفن میگشتم یه بارگی مامان آمد جلوم. گفت آمدم ببینم چکار داری. حالا چطوری یه ربعه رسیده بود من نمیدونم. دیگه مونده بودم. مامانم هم خونه نبود که کارتم رو بیاره. گفتم زنگ بزنم داداشم بیاره. هر چی زنگ خونه رو میزدم نمیگرفت. خلاصه از امتحان جا موندم و رفتم دانشگاه. اونجا استادمون رو دیدم و دیگه یادم نیست چه اتفاقاتی افتاد...

عجبا که آدم خودش نمیدونه ولی ذهنش همینطوری درگیر امتحان میشه. دلم میخواد زودتر این امتحان رو بدم تموم شه. اما دلم نمیخواد بد بدم. اگر فردا بر سر جلسه از هر 30 تا ریاضی 7-8 تا غلط بزنم که خیلی نمره ام کم میشه. خداکنه فردا حواسم سر جاش باشه. این چند روز سرما هم خورده ام. خدا کنه تا فردا حالم هم بهتر باشه.

یه کم دیگه تمرین کنم بعد برم زودتر بخوابم ببینم فردا چی میشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
کشکول شایسته شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.shayeste.net

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد