زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

ذهنم داره آماده رفتن میشه

رفتنیه خصوصیتی که من دارم اینه که به طور غیر ارادی از مدت ها قبل آماده کاری میشم که باید انجام بدم. این برای خودم هم جالبه. این روزها ذهنم شدیدا داره خودش رو آماده رفتن میکنه. آماده اینکه از یه جایی پذیرش بگیرم و برم. باورتون بشه یا نه امروز همه وقتم به خوندن وبلاگ "کلک خیال انگیز" و "در امریکا" گذشت. همینایی که توی پست های قبلی معرفی کرده بودم. کل اولی رو خوندم و اکثر دومی. دومی خیلی اطلاعات مفیدتری داشت که بعضی هاشو توی همین وبلاگ گذاشتم.

هر چی آمدم روی پایان نامه ام کار کنم یا بشینم تغییراتی توی SoP ام بدم نتونستم. یعنی اصلا دست و دلم به اون کار نمیرفت. به جاش خوندن این وبلاگ ها برام جالب بود چون منو آماده رفتن و قبول کردن یه زندگی جدید میکرد.

خیلی چیزا از زندگی امریکایی ها رو قبلا مطالعه کرده بودم و حالا مطالب بیشتری دستگیرم میشد. خیلی کارهاشون منطقی به نظر میرسه, بعضی هاش هم منطقی نیست. حالا اگر رفتم اون ور و دیدم براتون تعریف میکنم. چیزی که هست از خودم میپرسم آیا من میتونم توی یه همچین جامعه ای زندگی کنم یا نه؟ آیا من میتونم خودم رو با شرایطش وفق بدم یا نه؟ نمیدونم که حتی درس و دانشگاهش چطوریه. همش دلم میخواست این سربازی لعنتی نبود میتونستم برای یه مدتی مثلا 6 ماه یا یکسال برم اونطرف کار کنم ببینم که چطوریه. شاید اصلا من برای چنین جامعه ای ساخته نشده باشم. مطمئن هستم که هر کسی هم بخواد بره اونور مثل من براش این چیزا مهم میشه.

یک ماه دیگه باید دفاع کنم و هنوز پایان نامه ام آماده نیست. امروز یه 2-3 صفحه ای نوشتم. اما خب خیلی کمه. نمیتونم کلش رو بیارم توی ذهنم. نمیدونم چرا. همیشه من همه چیز رو تجسم میکنم و بعد انجام میدم. مثلا وقتی میخوام یه برنامه بنویسم یا اینکه یه جایی برم و بدونم چطوری هست اول به طور کامل هر چی رو که هست رو تجسم میکنم. نمیدونم چرا نمیتونم این پایان نامه رو تجسم کنم. یا خیلی بزرگه و مطالبم زیاده یا اینکه این قسمت آخرش که هنوز انجام نشده باعث شده که ذهنم درگیرش باشه. از اون بدتر اینه که همش به اپلای ها و دانشگاه ها فکر میکنم و خیلی تحت فشارم. اگر نتونم سر موقع دفاع کنم خیلی دردسر ها برام درست میشه. ممکنه نتایج پذیرشم بیاد و بعد برای مدارک ویزا و... نرسم. پاسپورتم هم تموم شده و کلی طول میکشه که بخوام پاسپورت بگیرم. نمیدونم. از یه طرف کار پایان نامه ام تموم نیست از یه طرف میخوام دفاع کنم. از یه طرف ممکنه دفاع کنم و بعد قبل از 6 ماه فرجه نتونم از یه جایی پذیرش بگیرم.

خدایا توی منگنه هستم. فعلا چیزی که میدونم اینه که باید دانشگاه هایی که میخوام اپلای کنم رو هر چه زودتر بفرستم و پایان نامه ام رو زودتر تموم کنم که اگر رسیدم دفاع کنم دیگه دفاع کنم.

شاید یه استخاره بگیرم که ببینم چکار کنم. به شدت احساس گیجی میکنم از اینکه نمیدونم چیو باید تجسم کنم.

Some Modest Advice for Graduate Students

یه سری توصیه ها برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی. البته خیلی مطالب این لینک در لینک های قبلی که معرفی کردم بود اما خب کوتاهه و میتونید سریع اونو بخونید.


Some Modest Advice for Graduate Students

http://www.yale.edu/eeb/stearns/advice.htm


خوندن منابعی هم که زیرش معرفی کرده خالی از لطف نیست.


خواب سوره های قرآن دیدم

قرآندیشب برای اولین بار خواب سوره های قرآن رو دیدم. یه جایی بودیم یکی داشت صحبت میکرد که سالها پیش از توی دریا یه قرآنی پیدا شده که عین طومار بوده و با این قرآن ما فرقی نداشته و من همینطوری داشتم اون طومار بزرگ رو می دیدم که سوره های قرآن روش نوشته شده بود. البته بیشتر نگاهم به سوره های کوچیک آخر طومار بود. یه جوری بود که انگار لوله اش کرده باشند و اون قسمت آخرش بیشتر باز شده بود. البته حیف که نورانی نبود و عین متن نوشته شده کتاب های خودمون بود! بعد داشتم دقت میکردم که ببینم سوره های چطوری هستن که تلفن زنگ زد و از خواب پریدم.

در مورد خواب دیدن سوره های قرآن باید بگم که یکی از بهترین نوع خواب هاست. سوره های قرآن نشوندهنده تکامل شخصیتی انسان هست و اگر کسی قرآن کامل رو به صورت نور ببینه  میشه گفت که تبدیل به یک انسان کامل (تا اونجایی که ظرفیت داشته) شده. هر یک از سوره ها هم نشان دهنده یه قسمت از تکامل شخصیتی انسان هست. نورانی بودن آیات هم بسیار بسیار نشانه خوبیه.

اینا رو گفتم تا اینم بگم که دیشب تا دیروقت داشتم وبلاگ "شریعت عقلانی" رو میخوندم و در مورد حرف هاش فکر میکردم. خیلی خیلی جالب بود. البته به احتمال زیاد خوابی که دیدم بی ربط به این مطالعه نباشه. نشون میده که تفکر در این موضوعات باعث تکامل شخصیتی میشه.

امروز اینقدر احساس آرامش میکنم که حدی نداره. هرچند که فکر اینم پایان نامه ام رو زودتر تموم کنم و از شرش خلاص بشم اما دلم نمیخواد این آرامش رو با چیزای دیگه خراب کنم.

۳ تا وبلاگ دیگه در زمینه تجربیات زندگی در امریکا

امروز 2 تا وبلاگ دیگه معرفی میکنم که مطالعه اش میتونه در زمینه تجربه زندگی در امریکا بهتون کمک کنه.


یکی وبلاگ آقای علی مسملی

http://alimoslemi.persianblog.ir/


در امریکا

http://www.daramerica.com/


یکی هم وبلاگ یک ایرانی در امریکا

http://aalam.persianblog.ir/



به هر حال قبل از رفتن, دونستن خیلی نکات زندگی میتونه مفید باشه.


خواب تیلور دیدم!

تیلوردیروز خیلی حالم بد بود. اصلا حوصله هیچ کاری رو نداشتم. پریروز کارهای شرکت رو تموم کرده بودم و رفتم و تحویل دادم و دیروز می خواستم روی تزم کار کنم که اصلا حوصله نداشتم. واقعا دردسری هست این پایان نامه ما! یه سر رفتم بیرون فکر کردم که چه مطالبی رو چطوری توش بیارم. چکار کنم که فصل هاش بهتر باشه و همینطوری قدم زدم. بعد آمدم خونه اصلا حوصله نداشتم یه نیم ساعتی برای خودم خوندم. خیلی حال داد. بعدش نشستم یه کم کتاب خوندم. آمدم بشینم پای اینترنت که باز نمیدونم چرا حوصله درس رو اصلا نداشتم. نمیدونم چی شد که دوباره خواستم در مورد حجاب مطالبی رو پیدا کنم. گشتم و اتفاقی این سایت "شریعت عقلانی" رو پیدا کردم. خیلی خوب بود. چند ساعتی سرگرم شدم و تا ساعت 12 و نیم داشتم میخوندمش. خیلی مطالبش به نظر جدید و جالب بود. بعدش یه چند دقیقه ای قرآن خوندم و خوابیدم. دوباره نیمه شب بیدار شدم و نمازم رو خوندم و میخواستم بخوابم اما خب خیلی خوابم نمیآمد. اما هیچ کار دیگه ای نمیتونستم کنم. نمازم رو که خونده بودم و قرآنم همینطور. برای همین سعی کردم دراز بکشم تا خوابم ببره. بعد خوابم برد. خواب دیدم با تیلور ازدواج کردم و با هم آمدیم شیراز. بعد اون فارسی یاد گرفته بود و داشتم میگفتم ببین چقدر فارسی اش هم خوبه. از ما بهتر حرف میزنه. رفته بودیم خونه مامانبزرگ و قرار بود عصر من و تیلور بریم بگردیم. خیلی لذت بخش بود که میدیدم با هم هستیم! ای بابا اینم شده حکایتی ها! این اولین بار بود که خواب تیلور رو میدیدم. برای همین جالب بود. به قول یکی شتر در خواب بیند پنبه دانه! آخه یکی نمیگه پسر با این همه فرق فرهنگ چکار میکنی؟ اصلا کی گفته این به درد تو میخوره! بگذریم.

امروز خیلی خیلی حالم خوب بود. تا ظهر خوابیدم و بعدش آمدم دانشگاه و این مجموعه ماهواره های مهران مدیری رو دانلود کردم که شب بریم خونه و ببینیم. گفتم یه کم وبلاگم رو هم آپدیت کنم که شما هم بی نصیب نمونید!