زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

انتظار برای پذیرش, پایان نامه, تجارت, فردا

این روزا اصلا دست و دلم نمیره برای هیچ کاری. دل توی دلم نیست برای فردا. طبق معمول این چند مدت شبها خوب نمیخوابم و روزها گیجم. یه کمی کارهای شرکت عقب مونده اند که گفتم این یکی دو روز انجام بدم.

این روزا به این فکر میکنم که برای آینده ام چکار کنم. یه موقعیت هایی هست که توی زندگی تصمیمات آدم خیلی روی آینده اش تاثیر میذاره. میتونم اینجا بمونم و ازدواج کنم. میتونم برای تحصیل برم امریکا. میتونم برم سربازی, توی مدتی که سربازی هستم یه فکری کنم. نمیدونم یه جورایی گیر افتادم چکار کنم. خیلی بده اینطوری. بعضی دوستام رفتن استرالیا, بعضی ها هم دارن میرن. استرالیا سیدنی اش بد نیست. 

گیر همه چی این سربازیه. اگر این مشکل رو نداشتم میتونستم بهتر تصمیم بگیرم. چیزی که مشخصه اینه که اگر بخوام دو سال برم سربازی خیلی موقعیت های خوب زندگیمو از دست میدم. مثلا شاید دیگه به صرفه نباشه که بخوام دکترا بخونم. آخه 30 سالم میشه. تا 35 بخوام دکترا بخونم که خیلی ستمه. سربازی هم اگر نخوام برم یا باید پذیرش دانشگاه خارج بگیرم و برم. یا اینکه باید برم دنبال معافیتی چیزی.

راستش رو بخواهید تصمیم قطعی برای مهاجرت ندارم. اگر داشتم بدون شک هر طوری بود سربازی رو معافیت میگرفتم یا یه دانشگاه به درد نخور خارج اقدام میکردم.

نتایج پذیرش هم که هنوز نیومده و حالا حالاها نمیاد خودش یه آدمو توی بلاتکلیفی میذاره. نمیدونم امسال قبول میشم یا نه. اگر قبول میشم بهم فاند میدن یا نه. اگر چند تا قبول شدم کدوم رو باید برم؟ بهتر نیست یه سال صبر کنم بعد برم یه دانشگاه با رنک خیلی بالا مثل UCLA؟  اگر صبر کنم اینجا چکار کنم؟

انتظارخیلی خیلی ذهنم مشغول این چیزا میشه و خسته میشم. حتی شب ها هم خوب نمیخوابم و همش ذهنم درگیره. یه فکر دیگه هم دارم و اون اینکه چطوری میتونم یه تجارتی راه بندازم که یه پولی گیرم بیاد. با این وضع خراب مالی که نه میتونم ازدواج کنم نه میتونم برم خارج از کشور برای تحصیل و ... اگر حداقل میشد یه 150 میلیونی جور کنم که خیلی خوب میشد. میتونستم دکترا هر جا خواستم برم. حتی ذهنم درگیره این هم میشه که چه جور بزینسی میتونم راه بندازم که اینطور درآمدی کسب کنم؟ 

یه طرف دیگه هم پایان نامه هست و دفاع و مقاله! که کاشکی زودتر دفاع میکردم که این بار حداقل برداشته بشه.

انتظار جواب دانشگاه ها برای پذیرش, انتظار تموم شدن پایان نامه ام و دفاع و مقاله هاش. انتظار مشخص شدن تکلیفم برای فردا و آینده.

این چند روز هم که همش فکر فردا هستم که چی میشه. فردا روز بسیار بزرگی است. انتظار اینطوری دیگه نکشیده بودم.

نظرات 2 + ارسال نظر
کژال یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 05:14 ب.ظ

وودی وودی امیدوارم فردات که میشه الان خیلی قشنگ باشه و اونطور که میخوای

منم خیلی ذهنم مشغول میشه من پدر ومادرم با ارزش ترین دارایام هستن وقتی فک میکنم که باید ازشون دور بشم خیلی برام سخته
اینکه به عنوان دختر بزرگترشون وقتی بهم نیاز دارن کنارشون نباشم
از یه طرف اصلا نمیتونم مقبول کنم که این زندگی رو میخوام برای همیشه داشته باشم حس میکنم باید برم یعنی میخوام برم وآرامش ندارم اینجا
اینجا همیچی از کارای مردم وجامعه و شرایط پیشرفت و یک روابط سالم گرفته تا ریزترین چیزا که مواد غذایی هست رو حداقل های سالم زندگی کردن رو نداریم
اصلا وقتی فک میکنم که اگه بمونم اصلا نمیخوام بچم تو همچین دنیایی بزرگ بشه من همین الانش زندگیم رو هواست چه برسه به بچه های ما
خداا منو نجات بده
ای خدا کاش ایران جای بهتری برای زندگی کردن بوووود
کوتاه فکری ها،چشم و هم چشمی ها،بی معرفتی ,ناسالمی،محیط آموزشی و اداری،همه چی همه چی........... منو آزار میده

کژال یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 05:56 ب.ظ

وااااای آقای وودی من شهریور امتحان دارم این وبلاگت من و داره بیکار میکنه همش حسرت میخورم کاش همون موقع که مینوشتی منم میخوندم
من چنتا کتاب خوب خریدم که در مواقع بیکاری یک ساعت در روز بخونم آلان این داستانت 100 تا کتاب رو میذاره تو جیبش
بر اساس آرشیو تاریخ ماه ها دارم از اول میام جلو ولی خیلی سخته میخوام بدونم کجا رفتی بالاخره ولی نمیگردم تا بهش برسم

هر جا هستی موفق باشی وودی جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد