زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

دو تا سایت در مورد کارآفرینی

سایت Ecorner.stanford.edu و steve blank


کلاس های کارآفرینی استنفورد که قبلا گفته بودم ثبت نام کردم متاسفانه برگزار نشدن. اما خوشبختانه یه ایمیل از هر کدوم گرفتم و یه سری منابع جدید پیدا کردم.

سایت Ecorner مربوط به استنفورد پادکست های مربوط به کارآفرینی میذاره که این روزا دارم اینا رو دانلود میکنم و توی مسیر گوش میدم.
همینطور سایت SteveBlank که البته وقت نکردم از منابعش چیزی هنوز دانلود کنم اما ظاهرا درس های ترم قبلشونو گذاشته روی این سایت. به هر حال فعلا کار من که راه افتاد تا این پادکست ها تموم بشه ببینم چطور میشه. همین چند تایی هم که گوش کردم کلی چیزای جدید یادگرفتم.

رزق و روزی ثابت؟

در مورد رزق و روزی گفتم اما واقعیتش اینه که به نظر من این نیست که ثابت باشه. آیه "لیس للانسان الی ما سعی" میگه که چیزی برای انسال نیست مگر اینکه براش تلاش کرده باشه. حضرت سلیمان وقتی که از خدا چیزی میخواد میگه "رب هب لى ملکا لا ینبغى لأحد من بعدى" یعنی خدایا به من یه ملکی بده که هیچ کسی حتی بعد از منم همچین چیزی نداشته باشه. خب اگر این دو تا کنار هم ببینیم وقتی حضرت سلیمان به اون ملک میرسه یعنی به اندازه اش براش تلاش کرده.
نکته حالا اینجاست که حضرت سلیمان نیومده همون کاری که قبلا میکرده رو مثلا 20% بیشتر انجام بده بلکه کارش رو کامل عوض کرده.
خب برای ما هم میتونه همین باشه. یعنی من به جای اینکه کار بیشتری انجام بدم بهتره که کارم رو عوض کنم. اینه که به این فکر افتادم که شاید بد نباشه در آینده یه کارآفرین بشم.

تلاش بیهوده برای یک مشت دلار بیشتر

حدود این یک ماه گذشته قرار بود که من 2 جا مشاوره بدم تا هر کدوم پروژه هایی رو انجام بدن. اولش خیلی خوب بود چون جلسه میذاشتن و بحث میکردیم که یه کار باید چطوری انجام بشه و من از تجربه ام استفاده میکردم و میگفتم اگر اینجا مثلا این کار رو انجام بدید بهتره و ... اما یه مدت که گذشت گفتن یه قسمت کوچیک پروژه رو اگر میتونید خودتون انجام بدید چون تیمی که ما داریم اینقدر تخصص نداره که بتونه مثل شما این کار رو انجام بده. منم پیش خودم فکر کردم که چون حقوقی که پیشنهاد میکنن خیلی بیشتر از پولی است که از شرکت میگیرم بد نباشه که کار اینا رو قبول کنم و یه پولی بگیرم که قبل از عید بتونم یه مقداری دلار تهیه کنم چون شاید اونور سال از اینم بدتر بشه. خلاصه از هر دو جا یه قسمت هایی رو قبول کردم و پیش خودم فکر کردم که نهایت برای هر کدوم 4-5 روز وقت میذارم و تموم میشه. اینجا بود که یه اشتباه مهلکی رو مرتکب شدم و این 4-5 روز تبدیل شد به کل روزهای تعطیلی و روزهای پنجشنبه و جمعه بنده و عصرهام که از سر کار بر میگشتم. یه جاهایی دیدم از راهنمایی من استفاده

نکردن و کار خودشونو کردن و حالا درست کردنش یا ادامه دادن کارش وحشتناک سخت شده. از اون بدتر اینکه الان انتظار دارن یه قسمت هایی هم که مربوط به کار من نمیشه رو هم من انجام بدم. خلاصه یه جورایی انگار نصف بیشتر پروژه هاشون تنهایی افتاده دست من بیچاره. حالا هر چی هم کار میکنم تموم نمیشه. بعد که نشستم آخر ماه (بهمن) حساب و کتاب کردم دیدم در نهایت 30% به چیزی که از شرکت میگرفتم اضافه شده و حتی بعضی روزا به خاطر خستگی بیش از حد دیر رسیدم شرکت و یا ساعات کمتری رو رسیدم اونجا کار کنم. به علاوه نرسیدم حتی مقاله امو بنویسم و برای دانشگاه هایی که اپلای کردم هم نرسیدم که درست ایمیل بزنم و پیگیر کارهام باشم. حتی بعضی روزا از خستگی بیش از حد نرسیدم که قرآن بخونم. یعنی در مجموع ضرر کردم!

اینه که یاد این روایاتی افتادم که میگن رزق و روزی تقسیم شده است و تلاش بیشتر برای کسب روزی بیشتر فایده ای نداره و کسی بیشتر از روزی ای که براش مقرر شده بدست نمیاره.

درواقع منظور این روایات هم همینه که آدم وقتی یه کار عادی داره انجام میده اگر همون کار رو بیشتر کنه (به طوری که از زندگیش زده بشه) در نهایت ممکنه ضرر کنه. البته شرایط جامعه ما اصلا نرمال نیست و معلوم نیست چی بشه. یه وقتی خدایی نکرده زبونم لال اونور سال اگر دلار بشه 3000 تومن من از کجا بیارم تهیه کنم؟ این بود که تصمیم گرفتم هر جوری شده اینور سال بیشتر کار کنم که بتونم حقوق هام رو اینور سال تبدیل کنم به ارز.

داستان اون سامورایی که راهب شد

ببخشید اصل داستان رو نمیدونم چیه فقط مضمونش رو میدونم و برای همین بازنویسش کردم. ببخشید اگر جور دیگه ای اینو شنیده بودید.

قصه ما در روزگاران گذشته در زمان سامورایی ها اتفاق میفته.

یک پسر بچه کوچیک 4-5 ساله در کنار پدر و مادرش خوابیده. یکباره در شکسته میشه و یه عده از ماموران در خونه رو میشکنن و وارد میشن و پدر و مادر اون بچه رو میکشن. اما بچه سالم میمونه و تصمیم میگیره که انتقام خون اونا رو بگیره.
بعد بچه با یک سامورایی آشنا میشه که قبول میکنه اونو بزرگ کنه. یه روز سامورایی ازش میپرسه که تو میخوای چکاره بشی. میگه من میخوام سامورایی بشم و همه ماموران دولت رو بکشم تا انتقامم رو بگیرم. از اون روز سامورایی شروع میکنه به آموزش دادن به اون پسر.

سالها میگذره تا اون تبدیل به بزرگترین سامورایی میشه و شهرت و آوازه اون توی تمام کشور میگذره. بعد با سپاهیانی که جمع میکنه یکی یکی همه مامورای دولت رو میکشه تا جایی که دیگه هیچ کسی نمیمونه. حتی خود پادشاه رو هم میکشه.
بعد ازش میخوان که جای پادشاه بشینه اما اون میگه که من این کار رو فقط برای انتقام کردم و نمیخواستم پادشاه بشم. الان میخوام به آرامش برسم. بنابراین تصمیم میگیره که راهب بشه.

سالها توی یه معبد عبادت میکنه تا اینکه میشه نزدیکترین فرد بزرگترین راهب اونجا. یک روز که با اون راهب همسفر میشه در بین راه به رودخونه ای میرسن که یه زنی میخواسته ازش رد بشن. اون زن رو میذاره روی دوشش و با هم از رودخونه رد میشن. چند ساعتی از دور شدنشون از اونجا نمیگذره که راهب بزرگ بهش میگه این کاری که تو با اون زن کردی از نظر ما کار درستی نبود. مرد کمی فکر میکنه و میگه کدوم زن؟ راهب بزرگ میگه همون زنی که روی دوشت گذاشتی و از رودخونه ردش کردی. مرد میگه من کاملا این موضوع رو فراموش کرده بودم اما تو یاد اونو از اونجا تا اینجا با خودت کشوندی و آوردی؟

اینطور میشه که میفهمه مقامش از بزرگترین راهب عصرشون هم بیشتر شده و چون آخرای عمرش بوده یه گوشه ای میشینه و خاطراتش رو مینویسه.توی خاطراتش میگه که من بچه که بودم آرزوم بود که بزرگترین سامورایی دنیا بشم که شدم. بعد تصمیم گرفتم که بزرگترین راهب دنیا بشم که امروز شدم. اگر عمری از من باقی مونده بود مطمئن بودم که هر کس دیگه ای که تصمیم میگرفتم باشم میشدم.


اگر وقت دارید روی این داستان فکر کنید حتما این کار رو انجام بدید. به نظر من آدم هر کسی که بخواد بشه میشه. تنها چیزی که هست اینه که باید براش تلاش کنه و زمان بذاره. پس خوبه آدم یه چیزی بخواد بشه که ارزشش رو داشته باشه.

افسانه های نشدنی

من از بچگی از این شایعات زیاد میشنیدم. بعدها فهمیدم این شایعات بیشتر برای آدمای تنبل و معمولیه که حوصله ندارن خودشونو به زحمت بندازن.

  • وایی نمیدونید که مدارس X چطوری هستن, اصلا کسی قبول نمیشه./ ما که امتحان دادیم و قبول شدیم و خبری نبود. هر چند که بنا به دلایلی نشد که بریم.
  • وایی رشته ریاضی خیلی سخته./ من بهترین درسم ریاضی بود.
  • وایی فلان درس همه 10-12 میشن. همه میفتن./ ما که با 17-18 پاس کردیم.
  • وایی نمیدونید کنکور چیه./ اگر مشکل پیش نیومده بود که رتبه ام خیلی بهتر میشد.
  • وایی کنکور ارشد فقط A نفر میخوان. اصلا آدم قبول نمیشه./ ما که دادیم بازم قبول شدیم.
  • وایی تافل یک امتحان سختیه. فلانی 3 سال امتحان داد تا 80 شد!/ ما که اولین بار 88 شدیم.
  • وایی تافل 100 خیلی سخته. اینجا نمیشه اصلا گرفت./ ما که گرفتیم!
  • وایی جی آر ای اصلا نخون. اصلا وربال بالای 400 نمیشه گرفت./ ما که خوندیم و گرفتیم. راستش اگر سر کار نمیرفتم میتونستم 500-600 هم بگیرم.
  • وایی امریکا آدم نمیتونه قبول بشه. برو مالزی! نه یه اروپایی چیزی اپلای کن. آدم که نباید اینقدر بلند پرواز باشه/ ما اپلای کردیم و که قبول شدیم. حالا خدا کنه یه فاندی بدن که بتونم برم.


خلاصه این حرف ها همه افسانه است. اینا مال آدماییه که دلشون نمیخواد تن به کار بدن. اینا مال کسانی هست که هیچ وقت سعی نکردن که دنبال راه غلبه کردن به مشکلات بگردن و اونقدر تلاش کنن که موفق بشن.
همه قبول داریم که کنکور خوندن کار راحتی نیست اما همه هم قبول داریم که اگر کسی واقعا وقت بذاره و بخونه و یاد بگیره میتونه رتبه خوبی هم بگیره. بقیه موارد هم همینه. والا من دیدم که بعضی ها همین جی آر ای جدید وربال بالای 600 هم گرفتن. شما بالای 500 اشو هم بگیری همه دانشگاه ها روی سر میذارن این نمره رو. بالای 400 هم اوکیه. شاید عالی نباشه اما در کنار بقیه رزومه قابل قبوله.
من قبول دارم که جی آر ای واقعا امتحان سختیه. خیلی پشت کار میخواد. خیلی درس خوندن میخواد. اما این نیست که آدم نتونه از پسش بر بیاد. منتهی ما اکثرا نمیدونیم این امتحان چیه. یه دفعه سال آخر ارشد یادمون میاد که ای داد بیداد که همچین امتحانی هم هست (مثل پارسال من) معلومه که چندهزار تا لغت رو که باید در طی چند سال یاد میگرفتیم میخواهیم 3 ماهه یاد بگیریم نمیشه بیشتر از 350 و 400 گرفت. در حالی که چینی و هندی ها حداقل 2 سال مطالعه دارن برای این امتحان و برنامه ریزی های خیلی دقیق میکنن.


اینه که به نظر من همیشه قبل از اینکه آدم تحت تاثیر شایعات و جو قرار بگیره باید سعی کنه که ببینه که مشکل چیه و چطوری میشه بر اون غلبه کرد. حالا اگر ارزش داشته باشه آدم براش وقت بذاره چرا نذاره؟ لیس للانسان الی ما سعی (برای انسان هیچی نیست به جز اونی که براش تلاش کرده)