زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

عجب حکایتی شد این ضمانت نامه بانکی - قسمت اول

این هفته سه شنبه بعد از دو سه هفته علافی, بالاخره ضمانت نامه بانکی رسید دستم. هفته پیش هم مجبور شدم پنجشنبه برم شیراز و جمعه برگردم تا امضاهای مربوط به خودم رو انجام بدم. دوشنبه دایی ام ضمانت نامه رو با اتوبوس فرستاد و من همون صبح سه شنبه سریع رفتم نظام وظیفه که بتونم برم دنبال کارهای پاسپورتم.


مسئول امور مالی یه نگاهی به ضمانت نامه کرد و گفت این مورد قبول نیست! گفتم چرا؟ گفت به چند دلیل:

1- مبلغ رو روی تمبر پرفراژ کرده که معلوم نیست 5 میلیونه, 15 میلیونه, 50 میلیونه! هرچند که مهر باطل کردن رو درست زده روی تمبر.

2- نه شماره نامه ما رو زده روش و نه تاریخ نامه ما رو. حتما قبل از اینکه ما نامه بدیم رفتید اقدام کردید!!! گفتم نه بابا, الان سه هفته است دارم دنبال کارهاش میدوم. خدا رو شکر نامه ها تاریخ داشت و متوجه شد که راست میگم که دیروز صادر شده!

3- فامیلی شما توش نیست! در کمال تعجب, بانک اصلا یادش رفته بود فامیلی منو توی برگه ضمانت نامه بنویسه.

4- کد ملی شما توش نیست! علاوه بر فامیلی حتی کد ملی من هم توش نبود.

5- این پاراگراف ها چیه؟؟؟ ما فقط متن خودمونو قبول میکنیم, نه یک کلمه بیشتر و نه یه کلمه کمتر. این چیزایی که نوشته باطل میشه و ... اصلا مورد قبول نیست. باید بگی بانک حذف کنه.

6- مهر رئیس بانک کمرنگه! البته اشکال مهمی نیست اما داری درست میکنی اینم درست کن.


خلاصه. من زنگ زدم رئیس بانک که آقا این چیه دادی دست ما. دونه دونه براش توضیح دادم.


میگم چرا شماره نامه نظام وظیفه رو نزدید؟ میگه چون روی پرونده اتون نامه رو پیدا نکردیم!

میگم چرا خب فامیلی منو جا انداختید؟ میگه حالا یه فامیلی ای جا افتاده, مهم نیست که!

میگم چرا کد ملی منو ننوشتید؟ میگه اونم جا افتاده, شماره شناسنامه که داره!

میگم رقم رو روی تمبر پرفراژ کردید, معلوم نیست چنده. میگه مهم که نیست. مشخص بوده چنده.

میگم مهر اش کمرنگ بوده توی کپی هاش نمیفته, اینجاست که دیگه رئیس بانک عصبانی میشه و میگه پس بگو ایرادای الکی میخواستن بگیرن. یعنی که چی؟ مهر که داره.

گفتم خب حالا اون مهره خیلی مهم نیست. متنش رو هم قبول نکردن و گفتن باید عین متنی باشه که نظام وظیفه داده. با همون عصبانیت میگه آقا این متن همونیه که ما برای همه میزنیم, امکان هم نداره عوضش کنیم.

میگم خب میگه ما اینو قبول نداریم. میگه خب ما هم عوض نمیکنیم. میگم خب من الان چکار کنم. میگه من چکار کنم؟

میگم من پنجشنبه بیام شیراز برام متن رو تصحیح میکنید؟ میگه امکان نداره. نظام وظیفه که نباید به ما زور بگه, ما متن بانک مرکزی رو گذاشتیم و عوضش هم نمیکنیم. اما شما برگه رو بیار اسم و کدملیتو میتونیم درست کنیم.

میگم دوست عزیز من که بار اولم نیست که دارم ضمانت نامه میگیرم برای نظام وظیفه, برای داداشم هم گرفتم, چند سال پیش برای خودم هم گرفتم, حالا از بانک شما نبوده. اما متنی که بهم دادن همون متن نظام وظیفه بوده. میگه خب برو از همون بانک ها بگیر!

میگم دیگه الان سند رو زدیم در رهن بانک شما, من که دیگه نمیتونم بیام عوضش کنم. میگه پنجشنبه بیا, من یه روزه برات باطلش میکنم برو هر جایی که دوست داری.

میگم یعنی من باید همه اون مراحل رو از اول برم؟ میگه بله, به ما هم ربطی نداره!


دیگه من مغزم کار نمیکنه و چند ثانیه ای سکوت هست و اون قطع میکنه.

ادامه دارد....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد