زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

وام چی شد؟

اول صبح گفتم برم دنبال اون وام 7 میلیونی. چون قرار بود بابام ضامن بشه مجبور شدم که صبح تا 9 منتظرش بمونم. تقریبا ساعت 9  و نیم رسیدم بانک اما هیچ پولی توی جیبم نبود, گفتم برم از عابربانکم پول بگیرم. نزدیک 5 تا بانک رفتم و کلی راه رفتم اما هیچ دستگاهی پول نمیداد. بالاخره بانک مربوط به کارتم رو پیدا کردم و ازش پول گرفتم. ساعت نزدیک 10 شد. خیلی خوشحال بودم که اگر این نیم ساعت طول کشید, همه مدارکم کامله و فقط دفترچه مونده که باز کنم. اونجا توی نوبت بودم تا یه دفترچه قرض الحسنه (برای وام گرفتن باید دفترچه قرض الحسنه باشه) باز کردم. بعد مدارک دیگه ای که برای وام لازم بود رو گذاشتم توی پوشه و منتظر شدم که کارمند مربوطه که نمیدونم کجا بود آمد. مدارک رو بهش دادم, بدون اینکه نگاهی کنه گفت که باید رئیس تایید کنه. رفتم پیش رئیس. نیم ساعت داشت با تلفن حرف میزد. تلفنش که تموم شد یه نگاهی به برگه های من کرد, گفت برای ضامن فلان مدرک و ... رو هم میخواهیم. هیچی نمیتونستم بگم چون برگه ای رو که قبلا داده بود که لیست مدارک لازم رو روش نوشته بود گم کرده بودم. گفت برو به آقای کارشناسش بگو. من رفتم پیش کارشناس و گفت بله اینا رو هم میخواهیم! برگشتم پیش رئیس یه نفر نشسته بود پیشش و داشت همینطوری حرف میزد که کارخونه داشتیم اینطوری بوده و اونطوری شده, خلاصه یه نیم ساعتی حرف زد. بعدش که کار اون طرف تموم شد, یه نگاهی دوباره به مدارک من کرد و گفت برو پیش کارشناس! رفتم پیش کارشناسش گفت چرا سفته ات رو نوشتی و امضا کردی؟ باید به ما سفید میدادی. باید بری عوض کنی. گفتم والا من اولین بارم بود که سفته میگرفتم. (صبح که از بانک ملی سفته گرفتم فکر میکردم که چیزی که بهم داده فیش هست که باید پر کنم چون یه کاغذ خالی بود.) بعد یه نگاهی کرد به سیستم و یه پچ پچی با رئیس کرد و گفت این پیش فاکتور رو نمیتونیم ازت قبول کنیم. گفتم چرا؟ (از دیروز میدونستم که یه بخشنامه جدید آمده که فقط پیش فاکتور 2 تا شرکت خاص رو قبول میکنیم.) گفت قانون جدیده. گفتم کی آمده؟ گفت همین الان!!! گفتم اٍ ؟ یه دفعه یه حالت عصبانی بهش دست داد گفت اٍ یعنی چی؟ همینه که هست.  قانون جدیده. منم از واکنش اون کارشناس شدیدا تعجب کردم و اصلا شکه شدم. در واقع انتظار داشتم که بگه قانون عوض شده اما نه اینطوری! گفتم خب من که قبلا آمده بودم و نامه ام مال قبل بوده شما هم که اون موقع چیزی نگفتید, من چه گناهی کردم؟ گفت به ما ربطی نداره. یه پیش فاکتور دیگه باید بیاری.

خیلی شکه و ناراحت ساعت حدود 12 از بانک آمدم بیرون. رفتم بانک ملی و گفت آقا سفته رو که عوض نمیکنن, میخواسته گیر بده وگرنه اگر اشکالی داره میتونه لاک بگیره. مهلت گرفتن وام من هم 10 روز دیگه بیشتر نمونده و بعید میدونم که این مدت برسم که باز برم یه شرکت دیگه یه جایی قیمت مناسب پیدا کنم و پیش فاکتور بگیرم. از اون احمقانه تر رفتار به اصطلاح کارشناس بانک بود که به جای اینکه طرف منو بگیره و بگه بله یه تصمیم ناگهانی گرفتن و مثلا من عذر میخوام که کار شما عقب میفته, یا حداقل ابراز همدردی کنه, در کمال پر رویی دست پیش هم میگیره. انگار که من گناهکار بودم که علم غیب نداشتم که یه شبه قانون جدید میذارن! واقعا با این فرهنگ پایین چکار میشه کرد. توی راه دانشگاه فقط به این فکر میکردم که واقعا من چطوری میتونم توی همچین جامعه ای زندگی کنم. اون مسئول نافهم که شب قانون مینوسه و صبح لازم الاجرا میکنه و اون کارمند نفهم که به جای اینکه فکر کنه به من خدمتی میکنه فکر میکنه داره به من لطف میکنه و چون من مجبورم باید به هر سازی که زدن برقصم (عین همون بانک شیراز که آخرشم یه ضمانت نامه بدون عیب بهم نداد). تا این سن هم هیچوقت کارم به همچین کارهایی نیفتاده. کلا از وام گرفتن منتفرم و توی این شرایط بدون فاندی اگر مجبور نبودم هیچ وقت دنبالش نبودم. اگرچه دیگه فکر کنم ارزش نداشته باشه که وقتم رو تلف کنم اما مجبورم.

نظرات 1 + ارسال نظر
شاهین سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ http://gull.blogfa.com

حالا اگه قانون جدید می اومد که مثلاً یک تسهیلاتی برای ارباب رجوع داشت، تا یک ماه می گفتن که هنوز به ما ابلاغ نشده!!

راست میگیا دقت نکرده بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد