زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

نماز در مسجد بزرگ و ناهار کباب ترکی

از بانک که آمدم بیرون به راهم ادامه دادم. از بالای زیر گذر هم رد شدم و به اون ور پل رسیدم. دیدم که دارم میرسم آخر آتاتورک و هنوز سفارت رو پیدا نکردم. از یه بنده خدایی پرسیدم و یه نگاهی به آدرس سفارت کرد و گفت یک کیلومتر باید برگردی! منم یه نگاهی به پلاک ها کردم دیدم که پلاک نزدیک 220 هست. گفتم خب تا 110 که آدرس سفارته معلومه که زیاد آمدم. همینطوری برگشتم و برگشتم! توی راه دیدم که صدای اذان میاد و از یه کوچه ای همون سمت خیابون رفتم مسجد رو پیدا کردم.


وضوخونه های ترکیه خیلی خوبن چون یه جایی دارن که میشه راحت آدم پاشو بشوره. منم به خاطر کفشم خیلی پاهام درد میکرد و اونجا یه نفس راحتی کشیدم.




نمازم رو که خوندم آمدم بیرون و باز راه پلاک 110 رو گرفتم. دیدم ای دل غافل که رسیدم به کیزلای دوباره. همونجاها یه مغازه پیدا کردم و کباب ترکی سفارش دادم. شد 8.50 لیر + 2 لیر هم نوشابه. البته جای خیلی باکلاسی بود از اینایی که پاتوق دختر پسراس برای همین گرون حساب کرده بود. به دوغ هم میگفتن Ayran که من نمیدونستم ولی نوشابه اش هم توش یخ انداخته بودن خوشمزه بود. (یادم رفت عکس بگیرم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد