زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

در آنکارا - سفر دوم - روز سوم - The Amazing Spider-Man

بعد از اینکه ویزا رو گرفتم یه دو ساعتی طول کشید که توی اینترنت بگردم ببینم جای دیدنی کجا میشه رفت. متاسفانه آنکارا خیلی جای دیدنی نداره. همینطوری که داشتم میگشتم چشمم خورد به سایت Anakara.com که یه سری اطلاعات در مورد شهر آنکارا گذاشته بود. توی منو ها که بودم همینطوری گزینه سینما رو زدم و دیدم به به! چه فیلم هایی آمده. این شد که تصمیم گرفتیم بریم آنکارامال سینما سه بعدی نگاه کنیم.


امروز آنکارامال اونطوری بود که من خیلی دوست داشتم. اصلا قابل مقایسه با اون روز نبود و واقعا شلوغ بود. من عاشق اینم که برم فروشگاه های شلوغ اینطوری. چون اغلب خانواده ها با بچه هاشون میان و از تماشای بچه ها بینهایت لذت میبرم. چند تا دختر خیلی خیلی خوشکل هم اونجا دیدم. فقط حیف که یا توی کالسکه بودن و یا بغل مامانشون و خلاصه نمیشد پرید و ماچشون کرد.


 

اول رفتیم سمت سینما و بلیت فیلم سه بعدی  The Amazing Spider-Man رو گرفتیم. بعد از اینکه بلیت رو گرفتیم چون ناهار نخورده بودیم گفتیم اول ناهار بخوریم. من این دفعه Peymacun (پیمچون) انتخاب کردم. گفتم یه تنوعی باشه اما بعدش که خوردم پشیمون شدم. 6.8 لیر شد این غذا و بگم که مثل این بود نون و پنیر سبزی رو توی مایکرو ویو گذاشته باشن. اون Lahmacun اون دفعه ای میتونم بگم که 5 برابر خوشمزه تر از این بود. این بیشتر به درد عصرونه میخورد و 2 تاشو خوردن خیلی هم سخت بود. خواهرم هم ریسک نکرد و یه ساندویچ همبرگر گرفت.




بعد از ناهار رفتیم سینما. برخلاف اون دفعه که هیچ کسی نبود, این دفعه سینما خیلی پر بود.


(عکس سه بعدی نیست, دستم لرزیده اینطوری شده!)


هنرپیشه پسر فیلم به طرز عجیبی شبیه این برادرم بود که رفته ایتالیا.



دختره هم یه جاهایی خیلی شبیه تیلور خانم بود. صحنه هایی که صورتش هم میآمد جلو انگاری دیگه خود تیلور خانم! میخواستی همونجا یه ماچش کنی!



البته حرف خوشکلی که باشه هیچکسی به اندازه تیلور خانم خوشکل نیست.


(عکس ربطی به فیلم نداره.)


(عکس سه بعدیه, دستم نلرزیده!)


توی سالن هم دو نفر اون طرف تر من یه دختر خیلی خوشخنده بود که هر جایی فیلم که چیزی برای خندیدن داشت کلی میخندید که من خیلی دوست داشتم. فیلم هم که تموم شد چند تا صندلی پایینتر از ما یه دختر و پسره که ظاهرا با هم آمده بودن همدیگرو بغل کردن و بوس کردن که جالب بود.


------------------------


داستان فیلم کلا تکراری بود و انگار یه روایت دیگه کرده باشه از سری اول. نمیدونم چرا این همه خرج میکنن از اول یه داستان درست انتخاب نمیکنن. در کل فیلم همونطوری بود که فکر میکردم. اون صحنه هایی که اسپایدر من از روی ساختمان های نیویورک میپرید سه بعدیش واقعا لذت بخش بود. در واقع حرکت ها توی اون فضا یه هیجان خاصی داشت.


یه چیزی در مورد داستان بسیار قابل تامل بود و اون اینکه نقش تحقیقات برای ترمیم ساختارهای بدن چقدر پر رنگ بود. توی داستان محقق اصلی دنبال روشی بود که دست از بین رفته اش رو دوباره عین خودش ترمیم کنه و صحنه هایی که برای ترمیم اون دست ساخته شده بود فوق العاده بود. تقریبا کل داستان سر این بود که چطوری روش هایی باشه برای ترمیم اعضای بدن.


 

اولای فیلم روی دیوار خونه اسپایدر من یه عکس بود از آلبرت انیشتین تقریبا مثل عکس زیر:



و دقیقا به همین سبک که زبونش رو بیرون آورده که جلب توجه کنه و همین جمله رو هم نوشته بود:


Imagination is more powerful than knowledge


من واقعا از این طرز تفکر امریکایی ها خوشم میاد. شما میبینی که صنعت فیلم و بازی که بیشترین ارتباط رو با تخیلات و تجسم کردن دارن اینقدر پیشرفت کرده تا ناممکن ها رو به تصورات جامعه بکشونه, بعد میبینید که بعد از چند سال اون چیزی که فیلم بوده به واقعیت رسیده. همیشه هم یاد این حرف مولوی میفتم که میگه خر که از هندوستان یاد نکرده (نقل به مضمون), یعنی اگر این تصورات رو ما داریم, قبلا یه جایی دیدیم و تازه یادش افتادیم وگرنه اگر مثل خری بودیم که هیچوقت هندوستان نرفته هیچوقت نمیتونستیم تصور هندوستان رو هم داشته باشیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
نوید یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:59 ق.ظ

آنکارا قانونی برای عکس گرفتن نداشتن؟ ایران از ملت عکس بندازیم ممکنه شاکی بشن.(ممکنه هم نشن.)

اگر هم داره من نمیدونم اینجا مردم رلکس تر هستن

فاطمه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ق.ظ http://withstars.blogfa.com

سلام آقای زیر آسمان خدا
من سفر بودم و امروز اومدم وبلاگتون رو خوندم . خیلی تبریک میگم واسه ویزا
بعدم شنیدم که قراره یه اسم برا خودتون بذارید واقعا تبریک میگم که به این نتیجه رسیدید. بابا به فکر خوانندگان بیچاره باشید من که دست درد گرفتم از بس این اسم دراز رو تایپ کردم

تیلور یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ






قرار نشد به اسم تیلور خانم اینجا پیام بذاریدا, یه دفعه قلبم وای میسه ها

علی یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ

ای بابا مهندس جان اینقدر تیلور تیلور نکن چیه با این چشای ریزش دختر خوشگل تر از این نبود عاشقش بشی البته علف باید به دهن بزی شیرین باشه ها ولی آخه هم دراز و صافه هم چشاش ریزه زنای شرقی که تو دنیا معروفن به خوشگلی تو توی دنیا گشتی یه تیلور پیدا کردی من عمرا زنای شرقی با این چشمو ابروی قشنگشو ول کنم برم دنبال زن اونجا

امیدوارم همه مثل شما فکر کنن

افلیا یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام من شما را نمی شناسم. نمی دونم چی خواندید چی می خواهید بخونید کدوم شهر می رید اما واقعاْ از صمیم قلب براتون خوشحالم. اینکه بالاخره موفق شدید و نشان دادید که خواستن توانستن است. هرچند راهی که انتخاب کردید سخته اما خوبه! واقعاْ امیدوارم یک تیلور هم اونجا پیدا کنید. براتون آرزوی موفقیت می کنم.

سلام. ممنونم.

سام یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ب.ظ

پذیرش گرفتن و رفتن به این راحتیه؟

سلام
آقا از وسط وبلاگ خوش آمدی, برو از اول بخون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد