زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

در آنکارا - سفر دوم - روز پنجم- خرید

امروز صبح برنامه ریزی کرده بودم که اول بریم فروشگاه ACity Outlet خرید و بعد از اونجا بریم یک باغ وحش نزدیک مرکز خرید. یه نگاهی کردم به نقشه دیدم خیلی دوره برای همین آمدیم و سئوال کردیم. هیچ کسی انگلیسی بلد نبود تا اینکه شانسی یه خانمی پیدا شد که انگلیسی بلد باشه. مشکل اصلی این بود که من میگفتم "ای سیتی" به تلفظ اونا میشد "آ سیته" یا "آ سیتی" دیگه راهنمایی مون کرد و با یه اتوبوس کوچیک رفتیم که کرایه اش نفری 2.1 لیر بود.




مرکز خرید خیلی بزرگی بود اما برخلاف چیزی که میگفتن لباس های غیر اون فصل رو میاره و اونایی که دیگه مد نیستن رو با قیمت ارزون میده, اصلا اینطوری نبود. بعضی فروشگاه ها همچین کاری رو کرده بودن و در حد مثلا 2 تا میز کوچیک جنس های اینطوری رو با قیمت پایین گذاشته بودن مثلا Mavi رو دیدم که شلوار لی گذاشته بود به قیمت تقریبا 30 لیر اما وقتی خوب نگاه میکردی میدیدی که بعضا این جنس ها مشکل داشته که فروش نرفته, مثلا زدگی داره یا اینکه یه پولکش افتاده.

از صبح همینطوری توی مرکز خرید بودیم تا عصر بالاخره خواهرم تونست 2 تا شلوار و یک تاپ بخره. واقعا من نمیدونم خرید 2 تا شلوار و یه تاپ این همه باید طول بکشه؟ اونم تازه از LCWakiki خرید کرد که دم در هتل هم هست و به همون قیمت. البته تنوع جنس اونجا خب خیلی بیشتر بود و بالاخره طلسم این خرید شلوار هم شکسته شد.

طبقه بالای Acity یه مغازه آنتیک فروشی بود که خیلی جالب بود و یک عالمه وسایل خلاقانه توش پیدا میشد. تقریبا یکساعتی من اونجا سرگرم شدم و دو تا چیز خوشکل هم برای یادگاری خریدم.




یک کم اونطرف تر توی همون طبقه بالا سالن ازدواج بود و همونجا مسجد و دستشویی هم بود. خوشبختانه دستشویی از مدل وطنی هم داشت. توی راهرو هم نمایشگاه نقاشی بود و کلی نقاشی های زیبا اونجا نصب شده بود.




بعد از نماز رفتیم ناهار خوردیم. غذاش نسبتا تند بود اما خوشمزه بود و من دوست داشتم. فکر کنم اسمش همین Durum بود. جای خوبی بود و در هوای آزاد غذا خوردیم. جالب اینکه فضای آزاد مال هیچ کدوم از مغازه ها نیست و بعضی ها از همبرگری اونور ساندویچ گرفته بودند و آورده بودند روی صندلی های اینجا بخورند.





خرید خواهرم اینقدر طول کشید که دیگه به باغ وحش نرسیدم. گفتم زودتر برگردیم و خریدها رو بذاریم هتل و اگر بشه بریم آنکارامال حداقل Ice Age رو ببینیم.


رسیدیم هتل یه اتفاق غیرمنتظره افتاد. دم در اتاق هر چی گشتم کلید رو ندیدم. کلیه وسایل و خرید و ... رو ریختیم بیرون و هر چی گشتیم کلیدی در کار نبود. برای من خیلی عجیب بود چون سالها بود که هیچ چیزی گم نکرده بودم. بعد با خودم فکر کردم نکنه این همه مدت یه چیزایی رو گم کرده باشم و خودم خبر نداشته باشم. توی این فکرا بودم که به خودم گفتم فعلا فلسفه رو بذارم کنار وگرنه شب باید پشت در اتاق بخوابیم! رفتیم پایین و با کلی خجالت به صاحب هتل میخواستم حالی کنم که چی شده. اولش زنگ زد یه نفر که انگلیسی بلد باشه. ماشالله اون یکی از صاحب هتله بدتر که حتی معنی key و room رو هم نمیفهمید!!! بعد دیدم داره دنبال لب تاب اش میگرده. ظاهرا بر و بچ اونجا برده بودن که باهاش بازی کنن. یه دفعه به ذهنم رسید که میخواد با Google Translate ترجمه کنه. منم iPad امو در آوردم و براش نوشتم که چی شده و تازه فهمید که موضوع چیه. اما خیلی عادی با موضوع برخورد کرد و حتی وقتی گفتم چیزی میخواد بدم هم گفت نه. با این حال شب 2 لیر شیرینی گرفتم و دادم به کسی که نشسته بود چون نتونستم با خودم کنار بیام که چرا اینقدر بی دقتی کردم. هر چی هم فکر کردم نفهمیدم که کلید به اون بزرگی رو چطوری تونستم گم کنم.


نزدیک یک ساعتی معطل داستان کلید بودیم و بعد که آمدم توی اتاق باز همه وسایل رو زیر و رو کردم و باز نیافتم. بعد رفتیم برای شام یه چیزی بخریم. یه مقداری میوه و نفری یه ساندویچ ماهی خریدیم و آوردیم هتل خوردیم. فکر کنم هنوز ترک ها نمیدونن سس چیه. این چندمین باره که من ساندویچ میگیرم و اصلا سس نداره! البته غذای ظهری پر سس مخصوص اون غذا بود.



توی راه خرید با یه افغانی آشنا شدیم که آمده بود اینجا کار میکرد. میگفت توی ایران خیلی خیلی اذیتم کردن, با وجود اینکه شیعه بودم نمیذاشتن توی مسجد برم نماز بخونم و خلاصه هر چی گفت گفتم حق داری. گفت چهار ساله اینجا هستم و توی مسجد سنی ها دست باز نماز جماعت خوندم هیچ کسی نیامد بگه چرا. اینجا با یه یهودیه هم برای کمک به مردم وان رفتیم و توی ده دقیقه ای که بازار خرید میکردیم کلی داستان گفت. میخواست دو ماه دیگه هم بره کانادا. حتی یه افغانی هم میدونه چقدر ما بی فرهنگ هستیم. توی اینجا هم هر کسی ازت میپرسه کجایی هستی و میگی من ایرانی هستم هیچ حس خوبی پیدا نمیکنه اگر حس بدی پیدا نکنه. جای خجالته با این همه ادعای فرهنگ. الانم خیلی خسته ام اما گفتم اول اینو تمومش کنم, چون فردا دیگه حوصله ام نمیشه.

نظرات 19 + ارسال نظر
احسان سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام
به نظرت در روز نفری چقدر خرج میبره این سفر؟دقیقا با همین روند شما.همین هتل و..............(بدون پول بلیط رفت و برگشت)

سلام
نوشتم که. هتل شبی 20 دلار, صبحانه رایگان, ناهار بین 3 تا 12 لیره, شام هم همینطور مگه ناهار سنگین خورده باشید و ترجیح بدید بعضی شب ها میوه بخورید. رفت و آمد, هر بار بلیت = 2 لیره. هر روز اگر یکبار سوار اتوبوس بشید و برگردید باید 4 لیره برای رفت آمد کنار بذارید. آب معدنی هم نیم لیر که لازم میشه.
بقیه خرج ها هم دیگه به تناسبه. مثلا ممکنه برید موزه و 5 لیر بدید یا برید سینما و 10 لیر بدید.

هستی سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ب.ظ

پس تو ترکیه هم آمورش زبان تو مدارسشون , شبیه ایرانه .... هیچی یاد نمیدن ...

مهدی سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:34 ب.ظ

سلام و عرض ادب
از وبلاگت خیلی خوشم اومده از اون بیشتر از پشتکار و توکلت.ایول
امروز یه سری زدم به سایت اپلای ابراد حسابی ناامید شدم.همش بحث از نشدن و نمیشه و سخته و.........این حرفا بود
بچه ها نوشته بودن دانشگاههای تاپ آمریکا معدل خیلی براشون مهمه اگه بهترین نمره زبان و رزومه هم داشته باشی محاله قبولت کنن
حتی نوشته بودن اسم دانشگاه هم خیلی مهمه واسشون
دیگه دست و دلم به درس خوندن و زبان خوندن و تلاشو.....نمیره
میگن نمره زبانت اگه عالی باشه تازه قاطی آدما حسابت میکنن که بخوان درخواستتو بررسی کنن
حالا شرایط بنده ی حقیر شکست خورده:
لیسانس مهندسی شیمی آزاد 13.10
ارشد مهندسی بیوتکنولوژی دولتی(ترم آخرم) تا الان18.01
تافل 115
greپارسال 1230 آوردم ولی بازم خودمو آماده کردم برای امسال.اگه خدا بخواد بالای 1400 میتونم بیارم
1 مقاله isi
مگه نمیگن با gre سابجکت میشه جبران معدلو کرد؟آقا یعنی هیچ راهی برای جبران نیست؟
هدفم ام آی تی. استنفورد.هارواردو..............هست

سلام آقا مهدی

بنده شکست خورده یعنی چه! این چه طرز صحبت کردن در مورد خودتونه؟ اول از همه اینو درست کنید.
شما هدفتو بیار پایین ضرر نمیکنی. اگرچه اگر مقاله ای که دادی خیلی تاپ باشه یعنی توی ژورنال خیلی شناخته شده باشه, حتما میتونی این دانشگاه ها رو وارد بشی, در غیر این صورت بعیده. شما مشکلی از نظر معدل نداری. چون معدل 2 سال آخر خیلی مهمه که معدل شما خوبه. از نظر من به جای فکر معدل بودن, فکر مقاله خوب و نمره بالای GRE باشید.
برای بقیه اش دیگه استاده. سابجکت رو وقتی بدید که جنرال رو واقعا نمره خوب گرفته باشید.
چرا فکر میکنید که یه فارغ التحصیل MIT لیاقت کمتری از شما داره که دکترا بره هاروارد؟ اونم زحمت میشه. برای این دانشگاه ها شما GRE رو "باید" بیاری بالای 1400 و تازه آیا بدن و آیا ندن هست. چون شرایط رقابت خیلی شدیده, بدون استاد باید خیلی سخت باشه. با جی آر ای 1400 و مقاله خوب ISI حتما شانس ورود به این دانشگاه ها رو هم خواهید داشت. نشد هم فکر نمیکنم UCSD چیزی کمتر از استنفورد باشه. بازم دانشگاه توی امریکا زیاده, شما در بدترین حالت یه جای متوسط پذیرش بگیر, دوستش نداشتی سال بعد ترنسفر میکنی به جایی که دوست داری.
موفق باشید

صحرا سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ

خوش به حالت که داری میری
دست راستت رو فرق سر من

one سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:41 ب.ظ

هر جا میری دوغ و نوشابش همین مارکه که!!!!!!

من چیکار کنم؟ شما هم به چه چیزایی دقت میکنید, من خودم دقت نکرده بودم! البته فهمیده بودم که همه جا تقریبا مزه اش یکیه!

نوید چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:04 ق.ظ

مهدی جان رزومه ی خیلی خوبی داری. امکانش هست از تجربه ی آزمون تافل و منابعی که مطالعه کردی به طور مختصربیان کنی؟یا اینکه اگه قبلا جایی عنوان کردی لینکشو اینجا بزاری؟

برای مهندسی شیمی MIT اگه میخوای اقدام کنی فکر میکنم که ielts میخوان.از عجایب روزگاره!
Can I submit TOEFL scores instead of IELTS scores?
No. The Chemical Engineering Department at MIT no longer accepts the TOEFL. We have in the past, but are using the IELTs currently and for the future. You will need to submit IELTS scores by the application deadline in order for you application to be considered.

مهدی جان آمریکا و دیگر کشورها مثل اینجا نیست که همه ی ملت علاقه مند به این سه تا دانشگاه باشن. یکی از مسئولین شریف دانشگاه شریف با افتخار میگفت:از رتبه های برتر کنکورفقط کسانی که رشته ی معماری میخوان برن نمیرن شریف.(تقریبا درست میگه)

نوید چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ق.ظ

Mr zireasemanekhoda جان گفته میشه بچه هایی که از دانشگاه های آزاد یا دانشگاه های متوسط از مقطع کارشناسی به دانشگاه های خوب تهران در مقطع ارشد میرن توسط اساتید در ابتدا تحویل گرفته نمی شن و با سعی و تلاش فراوان باید یه استاد خوب برای پروژه پیدا کنن. شما چه طور با این مسئله کنار اومدین و حلش کردین؟

موفق باشین.

گفته نادرستیه. برای فوق لیسانس ها همه چیز به تحقیق دوران ارشد بستگی داره.

سعید چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ق.ظ

امنیت آمریکا:

خیلیها دارن برای آمریکا اپلای میکنن. نمیدونم چرا اما خلاصه خیلی ها رو به آمریکا دارن. کسایی که کانادا زندگی کردن زیاد از مزایای زندگی تو کانادا گفتن و تعریف کردن و نوشتن.مثل خودم.ولی بر خلاف اون همه دارن برای آمریکا تلاش میکنن. اینجا نمیخوام این دو تا رو از جنبه های مختلف مقایسه کنم اما قصدم فقط اینه که خاطره یکی از دوستانم رو براتون تعریف کنم که تازه از کانادا سفری کاری به آمریکا داشت.

من از زبان دوستم اینجا مینویسم که زیاد فعلهای زمانی به کار نبرم.

ساعت 5 صبح بود که بیدار شدم و خودم رو برای رفتن به فرودگاه آماده می کردم. آخه پرواز ساعت 8 از مونترال به ایالت تنسی بود. با همسر و بچه ها خداحافظی کردم و رفتم فرودگاه. وقتی به فرودگاه رسیدم رفتم قسمت کارهای اداری مربوط به ورود خاک آمریکا که در واقع افسرهای آمریکایی اونجا میشینن (آخه برای ورود و خروج در آمریکا باید رجیستر کرد). خلاصه نشسم و افسر شروع کرد به چک کردن پرونده هام. بعد ازم خواست بلیط رو نشونش بدم. من هم بلیط رو خوشحال در آوردم از کیف و بهش نشون دادم. افسره یه نگاهی به بلیطم کرد و گفت چنین پروازی وجود نداره. گفتم امکان نداره به من بلیط فروخته شده. گفت نه امکان نداره، چون ما پرواز از مونترال به تنسی مستقیم نداریم و باید بری نیویرک و بعد از اونجا سوار یه هواپیمای دیگه بشی بعد بری تنسی. من گفتم من نمیدونم به من بلیط فروختید و من کارم رو از دست میدم اگر امروز ساعت 10 صبح اونجا نباشم.

یارو رفت مافوقش رو آورد و گفت آقا جریان اینه. اون هم همون حرف رو زد. گفتم لطف کنید زنگ بزنید به شرکت فروشنده بلیط تا معلوم بشه جریان چیه. اونا هم زنگ زدن. اون شرکته گفت آقای افسر حرف شما درسته اما این هواپیما در نیویورک میشینه و سوخت گیری می کنه و بعد دوباره همون هواپیما میره به تنسی.

اینجوری شد که خلاصه اون شرکته اینها رو قانع کرد که این هواپیما مستقیما به تنسی میره. خلاصه رفتم تو سالن انتظار و دیدم هیچکسی نیست. نگو همه رفتن سوار شدن و هواپیما داره حرکت می کنه کم کم. خلاصه با هزار دیگری و اینور و اونور خودم رو رسوندم به هواپیما رو سوار شدم و البته همه هم چپ چپ نگاه می کردن چون هواپیما به خاطر من 15 دقیقه تاخیر کرده بود در پرواز.

آقا خلاصه هواپیما بلند شد و منظره زیبای بالای مونترال و طلوع خورشید و این حرفا خلاصه خوابم برد تا خود نیویورک. اونجا که رسیدیم بهمون گفتن از هواپیما پیاده شید می خوایم سوخت گیری کنیم. من هم پیاده شدم و یه یک ربعی چرخ زدم تو فرودگاه تا بگن بیاین سوار شین. بعد که برگشتم دم گیت سوار شم بهم گفت این هواپیما به تنسی نمیره (!) گفتم چی چی رو نمیره به ما گفتن پیاده شین سوختگیری کنه بعد میگین نمیره؟ من بلیط دارم. بهم گفت برو از اون قسمت سوال کن من چیزی نمیدونم. رفتم پیش یه خانمه تو قسمت پرواز و اینا بود و جریان رو گفتم گفت که برو همونجا و اون میره تنسی اما با تاخیر. بعد که برگشتم همون یارو بهم گفت هواپیما بلند شد رفت (!) تنسی. گفتم مسخره کردید ما رو؟ خلاصه داد و بیداد کردم و رفتن رئیسشون رو آوردن و جریان رو فهمید گفت باشه صبر کنید با پرواز بعدی میفرستم برید. زنگ زد شرکت هواپیمایی من اونا هم گفتن بلیط این آقا از اونایی بوده که باید حتما تو اون کلاس پرواز جا پیدا بشه تا بتونه با پرواز بعدی بره. حالا شانس ما پروزا بعدی نیم ساعت دیگه بود و گفتن تو اون کلاس جا نداریم. خب حالا کی هست پرواز بعدی؟ گفتن ساعت 4 بعد از ظهر، الان ساعت چنده حدود 9 صبح. گفتم من کارم رو از دست میدم اگر نرم گفتن دیگه شرمنده کاری نمیتونیم بکنیم اگر میتونید ساعت 4 و الا بر گردید.

من هم که چاره ای نداشتم تا ساعت 3 چرخیدم و ساعت 3 قبل از همه رفتم اول صف که دوباره بامبول در نیارن که نمیشه و هواپیما رفت و بنزین نداره و صندلیش کثیفه و اینجور حرفها.

خلاصه پاهام رو که در هواپیما گذاشتم باز هم هنوز مطمئن نبودم داریم میریم تنسی و با خودم گفتم الان میگن آقا شما هیکلت نافرمه پیاده شو ایشون سوار شن!

هواپیما که به تنسی رسید ساعت تقریبا 5:30 عصر بود و تا من اومدم بیرون و تاکسی گرفتم هوا کاملا تاریک بود (چون زمستون بود). به راننده تاکسی گفتم من رو ببر خونه دوستم به این آدرس. این تاکسیهای آمریکایی هم که مثل این ماشین پلیسا. بین راننده و مسافر یه پنجره کوچولو هست و بقیه اش زد گلوله! در صورتی که تو کانادا تاکسی ها یه ماشین مدل بالای خوشگل هستن مثل ماشین شخصی خودت.

خلاصه رفتم پیش دوستم و دو ساعتی با هم بودیم و قرار شده بود فردا بریم جلسه (برای یه شرکت کامپیوتری کارد می کرد دوستم). گفت خب پس بیا امشب برو هتل. مکان جلسه هم داخل شهر بود و من قبلا هتل رزرو کرده بودم نزدیک فرودگاه که بعدش برای برگشت مجبور نباشم صبح خیلی زود بلند شم و از همون هتل سریع برم فرودگاه. لذا چون یک روز تعویق افتاده بود دیگه نمیخواستم هتل رو تو اون گیر و ویر عوض کنم. به دوستم گفتم بذار پس برم یه ماشین کرایه کنم که هم امشب راحت برم اونجا و هم فردا راحت برگردم. گفت برو.

منم رفتم یه ماشین فورد مدل بالا از این سفیدا اجاره کردم. یارو بهم گفت بیمه نمیخوای؟ گفتم نه. آخه ارزش نداشت 40 دلار بدم برای بیمه یه روزه. بعد که اومدم بیرون دیدم چند تا از این سیاه ها دم در وایسادن (البته کل کسایی که من اون شب دیدم تو تنسی همه سیاه بودن). با خودم گفتم خب اینا با این تیپ و قیافه و هیکل اگر بزنن بدزدن ماشین رو چه کار کنم؟ خلاصه برگشتم تو و گفتم آقا بده اون بیمه رو پشیمون شدم. خلاصه 40 دلار ناقابل هم اینجا دادم.

بعد که برگشتم پیش دوستم برای خداحافظی دوستم گفت این چیه گرفتی تو این همه سیاه پوست (!). با این بری هتل دو سوته میزننت و ماشین رو میدزدن. حالا ماشین به درک خودت رو نکشن! خلاصه هیچی آقا رفتیم ماشین رو پس دادم و با تاکسی رفتم هتل.

به هتل که رسیدم گفتم من اتاق رزرو کردم و خلاصه کلید رو بدید. یارو هم بهم کلید داد و با یه تیکه چوب. گفتم این دیگه چیه گفت این رو میذاری پشت در تا صبح برای هیچ کسی در رو باز نمیکنی این هم شماره منه اگر هر اتفاقی افتاد بهم زنگ میزنی. آقا ما رو میگی آب دهنمون رو قورت دادیم و اشد رو خوندیم و رفتیم اتاق (البته اون طبقه پایین از اون چیزا هم داشتن ...). خلاصه آقا تا صبح ما نخوابیدیم از ترس. هی میخوابیدم هی میدیم یکی با اسلحه الان اومده بهم پیشنهاد بد میده! آقا خلاصه جون سالم به در بردیم.

صبح که بیدار شدم انکار شب فیلم کلبه وحشت صبح شده. تو شهر هم که رفتم همه سیاه. اسلحه هم که آزاد اصلا جرءت نمیکنی بد مستی کنی و الا کارت با کرام الکاتبینه.

آقا ما هم جلسه رو رفتیم و وقتی تموم شد از همون موقع رفتم تو فرودگاه نشستم و دیگه هتل نرفتم تا بشه 4 بعد از ظهر. بعد هم سوار هواپیما شدم و برگشتم و پشتم هم نگاه نکردم.



خلاصه این بود جریان دوست ما.

حالا شما فکرش رو بکن تو کانادا میخوای بری جایی. تا 1 نیمه شب که اتوبوسها کار میکنن امنیت بسیار بالاست. بعد از اون هم اگر یه دختر تنها بره تو خیابون امنیت داره. کسی اسلحه حمل نمیکنه و پلیس در حفظ امنیت شهر خیلی موثره.

بعد هم در مورد فاند باید بگم که الان بودجه تحقیقاتی آمریکا کمتر از سالهای گذشته شده و تا چند سال هم ادامه خواهد داشت این کمبود.

همچنین، برگشتن و رفت و آمد به ایران هم خیلی مشکله تو آمریکا و واقعا خیلیها دپرس میشن از این موضوع و یا ول میکنن بر میگردن یا اینکه از نظر روحی اطمه بزرگی میخورن. من یکی از دوستانم که از شریف اومده بود همین بلا سرش اومد و الان 15 کیلو کم کرده. مگر اینکه کلا بیخیال بشید و سرخوش زندگی کنید.

تنها خوبی آمریکا اینه که کار توش زیاد پیدا میشه و ایجاد اشتغال در اون 10 برابر کانادا هست. اما آیا همه شمایی که میخواید بیاید اینجا میتونید به یقین بگید دیگه نمیخواید به ایران برگردید؟ و برای کسی که قصد برگشت داره از همه بهتر کانادا هست، بعد اروپا و استرالیا. من بالشخصه آمریکا رو به هیچ کسی توصیه نمیکنم مگر کسانی که میخوان بیان برای همیشه بمونن و این مسائلی که گفتم براشون قابل حله.

البته این مقایسه همه چانبه ی کانادا و آمریکا نبود بلکه یه نگاه تجمالی به موضوع بود. امنیت در برخی ایالتهای دیگر آمریکا بالاتره و برخی حتی پایین تر اما کلا سیستم خیلی از کانادا بدتره. از ایران هم بدتره. مثلا شما امنیت شهرهای شمال ایران رو با امنیت ایالتهای کوچک آمریکا نمیتونید مقایسه کنید. آمریکا به مراتب بدتره. و البته سیستان ما هم شاید دست کمی از جاهای بد آمریکا نداشته باشه. البته سیستان نرفتم و فقط شنیدم یه چیزهایی.

یگانه چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام
لطفا خاطراتتون از امریکا هم مثل خاطرات اینجا تصویری باشه

سلام
حتما

کامیار علی پور چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.shabavizk.blogsky.com

این حسی راجع به ایرانی ها گفتی درسته، انشالله می ری چند وقت دیگه می بینی بعضی عزیزان به خاطر این حس کلا ملیت ایرانیشون رو انکار می کنن

س چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:42 ب.ظ

منم برای اسپرینگ ۲۰۱۳ میخوام اپلای کنم . دهه اول مرداد آزمون تافل و جی آر ای دارم. برام دعا کنین

aim پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ق.ظ

بدون پاسپورت و با کارت ملی و شناسنامه میشه از اروپا و آمریکا پذیرش گرفت؟
به علت مشکل سربازی

بله به کارت ملی و شناسنامه هم نیازی نیست فقط spell اسمتون همه جا یه جور باشه

یگانه پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ق.ظ

آقا یه سوال :
آزمون gmat برای رشته های حسابداری و مدیریت فقط برای آپلای واسه امریکا نیازه یا کانادا و اروپا هم این مدرک رو می خوان ؟ داداشه شما امتحان داده ؟

تا جایی که میدونم نیازی نیست
نه نداده بود

سحر پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام ممنون از وبلاگ خوبتون
چند تا سوال داشتم البته اگه مایل باشید جواب بدین!
شما رشتتون چی بود؟از چه دانشگاهی پذیرش گرفتید؟
من سال ۴ داروسازی دانشگاه تهران هستم.تا ۱.۵ سال دیگه فارغ التحصیل میشم. به نظرتون شانسم برای دانشگاه usc چه قدره؟ کلا از کی واسه ابلای اقدام کنم خوبه؟
ممنون

سلام
شما از الان شروع کن به زبان و جی ار ای حتما دو سال دیکه شانس دارید

ایمان پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ

خیلیا حرف آقا سعید رو میزنن ولی از طرفی هم من شنیدم که مدرک دانشگاه های کلاس C آمریکا بالاتر از کلاس A کانادا هست چون سیستم آمریکا رو همه قبول دارن، من که خودم همیشه نظرم این بوده که حالا که میخوام برم لااقل یه جای خوب برم ولی واقعا الان تصمیم گیری واسم سخت شده چون فقط درس خوندن که نیستش خیلی مسائل دیگه هم هست منم آدم مقیدی هستم و فکر نمیکنم بتونم بی خیال خیلی چیزا بشم که بهم سخت نگذره ما هر چی هم سرچ کنیم و از اینو اون بپرسیم بیشتر گیج میشیم هر چی جلوتر میرم تردیدهام بیشتر میشه
نظر شما چیه؟

سلام آقا نیما, علی, ایمان ....

نوشته های پارسال منو یه کم دقیقتر بخونی من خودم یه سری فاکتور نوشتم (اگر اشتباه نکنم 10-12 تا) بعد تصمیم گرفتم.
شما هم باید ببینید که کدوم فاکتور براتون مهمه. مثلا من برام دانشگاه مهمتر از شهر نبود. RPI پذیرش میگرفتم اما شهرش برام قابل تحمل نبود مخصوصا اینکه برای دکترا 5-6 سال زندگیه. برای اقامت و رفت و برگشت هم کانادا خیلی بهتره. اما فاند هم خیلی مسئله مهمیه که توی امریکا بهتره. در هر صورت من هر دو تا رو اپلای کردم, گفتم ادمیشن گرفتم تصمیم میگیرم. امریکا و کانادا هم اونقدرررررررررررر تفاوت میکنن که یشه راحت جداشون کرد.

اگر گزینه ای نیست که شما رو کامل منصرف کنه (مثلا هیچ جوری نتونید با ساختار ویزای امریکا کنار بیایید), به نظرم بین امریکا و کانادا هر دو تا رو اپلای کن (منطقی) هر کدوم پذیرش بهتری گرفتی بعد بشین تصمیم بگیر.

نوید پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

در اروپا هم خیلی از دانشگاه برای رشته های بیزینس مثل Mba,Master in finance احتیاج به Gmat دارن.
مثلا این دانشگاه در میلان
http://mba.sdabocconi.it/home/index_eng.php
ممکنه قبول کنن که بجای Gmat فرد Gre بده مخصوصا الآن که Gre تغییر کرده.
اون رشته ای که برادرتون داره میخونه Management Engineering فکر نمیکنم business school باشه.

ایمان پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ

اسم در نحوه پاسخگویی شما مهمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونستم

قضاوت نابجا نکنید

یگانه پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ

آقا نوید شما اطلاعاتتون در مورد GMAT چقدره؟
چرا تو ایران برگذار نمیشه؟ نمی خوان اینجام بذارن ؟
راستی شما در مورد منابع ش اطلاع داری و اینکه چقدر با GRE تفاوت داره ؟

نوید جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ق.ظ

متاسفانه اطلاعات جامعی ندارم. برای رشته ی حسابداری ممکنه متفاوت باشه. بهترین جا سایت دانشگاه که میخواین برین هست و مکاتبه باهاشون از طریق Email.
سایت اپلای ابراد هم اطلاعات خوبی داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد