زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

در آنکارا - سفر دوم - روز هفتم - خرید

چون امروز دیگه روز آخر بود و من هم یه سری وسایل برای رفتنم لازم داشتم رفتیم خرید. صبح که بیدار شدم تا آماده بشیم برای رفتم  Last Christmas رو رو صد بار گذاشتم. چه جالبه که آهنگ هایی که برای خارجی ها خیلی قشنگه و خیلی خواننده ها سعی میکنن بخونن برای ما هم قشنگه. یه سری فایل ها رو هم دانلود کردم که برگشتم داشته باشم. اما خب فهمیدم چقدر تیلور با کسی که فکر میکردم متفاوته, شاید خوب شاید بد.
صبح رفتیم خرید. بعد از خرید برگشتیم هتل و وسایل هایی که خریدیم رو گذاشتیم هتل. من چند تا لباس و یه چند از وسایلی که فکر میکردم اونجا لازمم میشه مثل قاشق و چنگال خریدم. یه چند تا جعبه هم از انواع و اقسام شیرینی های ترکی خریدم که برای خانواده بیارم. چقدر خوبه که هتل به محل خرید نزدیک باشه, بارمون که سنگین میشد راحت میتونستیم بذاریم هتل و برگردیم. شیرینی ها کیلویی 5 لیر و 8 لیر بودند. برگ هلو هم گرفتم کیلویی 5 لیر که البته کیلویی 3.5 لیر هم توی همون بازار گیر میامد. توت هم گرفتم کیلویی 3 لیر که خیلی خوب بود.





بعد برای ناهار فکر کردم که این چند روز حتی یکبار هم نرفتیم رستوران. امروز رو رفتیم رستورانی که همون نزدیکی ها بود. رستوران بسیار تمیزی بود. از متصدی اش خواستم که یه غذای ترکی برامون بیاره. اونم گفتم ِAdana خوبه؟ گفتم نمیدونم بیار دیگه! غذا رو که آورد متوجه شدم که همین کباب کوبیده خودمونه. البته مزه اش خیلی خوب بود و مثل کباب کوبیده های اینجا لاستیکی یا پیاز خالی نبود. برنج قرمزش هم یه کم تند بود اما خوشمزه بود. (برنج بود؟) دوغش بزرگ بود و مزه اش با اون کوچیکا فرق میکرد و خیلی خوشمزه تر بود. دوغ های ترکیه برخلاف ایران که مزه آب میده واقعا مزه دوغ میداد. نون و ترشی اش هم خوشمزه بود.





بعد از ناهار باز رفتیم خرید. توی همون مسیر بازار یه جا پله میخورد و یه بازار کوچیک دو طبقه قدیمی از وسایل های تزیینی پیدا میشد. از اینجا حوله گرفتیم 7 لیر و در کل دیدنش بهتر از خرید کردن ازش بود. بعدشم هم یه کفش (37 لیر) و یه شلوار لی (30 لیر) خریدم. در کل چیزایی که خریدم قیمتش نسبت به ایران هم خیلی خیلی کمتر بود. 




من خودم دوست دارم از مغازه های خرید کنم که مارک هستن و روی همه چی اتیکت قیمت دارن. بیشتر لباس و شلوار ها رو هم از LCWakiki خریدیم که قیمتش مناسب بود. اما خب مغازه های بازار هم بعضی جاها واقعا قیمت ها پایین و خوب بود.

توی بازار بعضی فروشنده ها که میپرسیدن از کجا هستید, میگفتیم ایران. بعد چهره اشون در هم کشیده میشد و میگفتن ایران؟ "امدی نیجات"؟ منم میگفتم نه, امدی نیجات بد! بعد تعجب میکردن. فکر میکردن مثلا رئیس جمهور توی ایران مثل ترکیه. چون توی چندین مغازه این اتفاق افتاد خیلی برام ناراحت کننده شد. بعد کم کم درک کردم که چرا بعضی ایرانی ها ترجیح میدن ملیتشون رو مخفی کنن.





وسایل ها رو که گذاشتیم هتل, خواهرم دوست داشت که باز بره سینما اما من فکر کردم که لونا پارکش رو نرفتیم و سینما هم نسبتا دور هست و صبح تا حالا داشتیم توی بازاها راه میرفتیم و خیلی سختمون بشه. برای همین رفتیم لونا پارک.



توی پارک همه وسیله ها 4 لیر بودند, ما دو تا ترن سوار شدیم که هر دو تا خیلی خوب بودند. اون وسیله های بزرگش رو هم که من کلا میترسم سوار بشم.




بعد آمدیم از وسط ستون های رنگی رد شدیم. رنگشون مدام عوض میشد و خیلی قشنگ بودند.



مغازه های پارک دیگه غذاشون تموم شده بود, برای همین آمدیم سمت هتل و باز ماهی گرفتیم. ماهی امشبی دو برابر دیشبی خوشمزه بود چون بهش گفتیم گوجه هم گذاشت و مزه اش خیلی بهتر شد.




فردا صبحش (روز هشتم) بعد از صبحانه توی هتل با اتوبوس 442 از نزدیکای هتل رفتیم فرودگاه. توی اتوبوس خیلی شلوغ بود. در کل پرواز ماهان خیلی بهتر از ایران ایر بود.




بدین سان سفر دوم و شاید آخرین سفر من به آنکارا به اتمام رسید.

نظرات 3 + ارسال نظر
؟ شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ب.ظ



از طرف ایمان علی پیمان.....(تو شکلک ها گل نبود بفرستم قلب فرستادم )

هیچ پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ق.ظ

سلام
نوشته هات منو برد به چهار سال پیش ، به آنکارا.... یادش بخیر
الان چهار ساله امریکام ولی اگه زمان برگرده عقب این کارو با خودم نمیکنم..... من با ویزای نامزدی اومدم ، و فکر نمیکردم دوری از خونواده انقدر اذیتم کنه....
راستی اونی که خوردی برنج نبود، بلغور گندمه که با فلفل تند و رب گوجه میپزن خیلیییییییییییی هوسشو کردم
امیدوارم تو راهی که پا میذاری موفق باشی و پشیمون نشی مثل من

سلام
واییییییییییییی من فرق بین برنج و گندم رو هم نمیفهمم!

تا خدا چی بخواد.

محبوب شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ق.ظ

عجب پسر باحالی هستی تو
واقعا رفتی قیلم تیلور رو نشونش دادی
هنوزم انقد تیلور رو دوست داری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد