زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

امروز خیلی ناراحتم

تقریبا در دو سه سال گذشته یادم نمیاد هیچ روزی رو  که مثل امروز به قول اینوری ها down باشم. تقریبا حوصله هیچ کاری رو ندارم. الان سر کلاسم و هنوز استاد نیامده  ولی حوصله درس رو هم ندارم. بعد چند روز هیجان داشتن در مورد محیط جدید شاید قابل پیش بینی بود که یه روزی هم بیاد که مثل امروز باشه. از صبح آمدم دانشگاه که یه مقداری مطلب بنویسم اما نتونستم. حتی ناهار هم نتونستم که برم. 

توی محوطه ماشین فروش غذا برای خوش we will never get back together گذاشته.شاید رادیو باشه شایدم خودشون گذاشتن اما چه فرقی میکنه؟ توی راهرو که میای توی برد اینو میبینی:


اما دیگه چه فایده؟ شایدم چون دیشب دیر خوابیدم الان اینقدر بی حوصله ام. دیشب که رسیدم خونه ساعت نزدیک ١٠ و نیم بود و دىدم کلیدم همراهم نیست. هر چی گشتم هم ندیدم. بعد مثل اون دفعه همینطوری در زدم و فکر کردم خواب باشه. دیگه همسایه بالایی فهمیده بود و آمد بیرون یه نگاهی کرد. رفتم خونه یکی از بچه ها و مرتب شماره منصور رو گرفتم. ساعت نزدیک دوازده و نیم بود که منصور زنگ زد و گفت من دانشگاهم دارم پینگ پنگ بازی میکنم. گفت که من کلیدم رو صبح جا گذاشتم و اون برداشته. خلاصه ساعت یک نصف شب بود که آمد. با خودم فکر کردم چقدر آدم میتونه بی مسئولیت باشه. دید که من کلید رو جا گذاشتم صبح تا حالا دانشگاه بودم یه زنگی بهم نزد. حرفهایی که منصور دیشب زد رو باید بعدا بنویسم.

نظرات 4 + ارسال نظر
نوید جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:37 ق.ظ

آقا شنا که بلدی. یه سر برو استخر دانشگاه که باید رایگان هم باشه حالت جا بیاد.

نوید جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ق.ظ

اینترنت با منصور شریکی میخوای بگیری؟ ممکنه منصور بزاره دانلود و همه ی سرعت واسه خودش برداره!

شریکی میگیریم 3 مگابیت بر ثانیه هست مگه چقدر میخواد استفاده کنه؟

فاطمه جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ق.ظ http://www.withstars.com

سلام آقا وودی
امیدوارم حالت زود خوب شه و از ناراحتی در بیای.
همش فکر میکردم سریال شما تمام شده اما الان میبینم سیزن دو شروع شده که همه جذاب تره هم اینکه فضای داستان مدرن تره

Helen جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ب.ظ

فعلا تحمل کن . شاید حواسش نبوده باشه. خب اونم الان شگفت زدس مثل تو شاید. بعد اگه واقعا سختت بود میتونی جابجا بشی. فعلا فقط صبر تا به اخلاق هم عادت کنین. الان تو شرایطی هستین که هردوتاتون به هم احتیاج دارین. غصه تیلورم نخور . بابا نهایت یه سال با اون کنراد بمونه . اینا مدلشون همینه بعدش جدا میشن. بعدشم بی حوصلگی طبیعیه الان. چون محیطت عوض شده همه دنیات تغییر کرده به خودت فرصت بده تا بتونه با شرایط وفق پیدا کنه. زیاد از خودت انتظارات بالا نداشته باش. هر کی هم تو شرایط تو باشه همینه فرش من. تو از پس همه چی بر میای قبلا ثابت کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد