زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز اول دانشگاه - جلسه معارفه قسمت اول

دیشب خیلی خوب نخوابیدم. چندین بار بیدار شدم و وسط هاش هم یکی دو ساعتی اصلا خوابم نمیبرد که با آیپدم ور رفتم. صبح زود یکی از بچه های ایرانی با ماشینش آمد دنبال ما که ما رو ببره دانشگاه برای جلسه orientation. هوا ابری و خنک بود و جلسه هم 8 صبح شروع میشد. توی ماشین برای اولین بار کمپس دانشگاه رو دیدیم. میگفت که دانشگاه هیچ دیوار و حصاری نداره و فقط محدوده اش مشخص شده است. دلم میخواست که ماشین می ایستاد و یه کم عکس میگرفتم اما نمیشد ازشون همچین درخواستی کنم. از خونه تا دانشگاه با ماشین پنج دقیقه هم نشد. 

  

  

قبل از اینجا هر جایی رو ببینیم سریع رفتیم توی دانشگاه. جالب بود که خیلی راحت جای پارک گیر آمد. اینقدر توی اینترنت زده بودن که جای پارک نیست که من گفتم الان با ماشین میریم اسیر میشیم. توی دانشگاه هم نشد هیچ جا رو ببینیم و یه راست رفتیم توی سالنی که جلسه معارفه اونجا بود. در نگاه اول دانشگاه خیلی تمیز بود.

 

 

روی صندلی ها که نشسته بودیم شدیدا دلشوره گرفته بودم. با خودم میگفتم وای خدا من اصلا اینجا چکار میکنم. حس میکردم که خیلی خیلی بین اینا غریبه هستم و اینا کلا همشون عجیب و غریب هستن. خوشبختانه اولش یه خانم امریکایی آمد صحبت کرد و همین که خیلی از حرف هاشو میفهمیدم کلی روحیه گرفتم. یه سری چیزا در مورد دانشگاه گفت و انتظاراتی که از دانشجو ها میره. امروز که دارم مینویسم خیلی یادم نمیاد که چه چیزایی دقیقا گفته شد.  

 

بعد یه نفر دیگه از بچه ها آمد و توی پوشه ای که اون اول تحویل گرفته بودیم یه برگه رو گفت در آوردیم که روش چند تا جای خالی به شکل مربع بود. بعد گفت که هر چه زودتر برید و از کسانی که این خصوصیات رو دارن امضا بگیرید. مثلا یکیش نوشته بود "متولد ماه March" یکیش نوشته بود "یک عضو شکسته داشته باشه" یا "تجربه زلزله داشته باشه" و ...  

 

  

بازی رو که انجام دادیم یه کم از اون حالت دلشوره و نگرانی در آمد و حس کردم که خیلی هم غریبه نیستم و تقریبا همه مثل خودم هستن. من برای یکی دو تا دختر چینی امضا کردم و 9 تا امضا هم از بقیه گرفتم. یکیشون عربستانی بود و دو تاشون از کارمندای دانشگاه و دیگه بقیه رو نمیدونم. 

 

یه قسمت برنامه که در مورد کشورها بود دونه دونه کشورهایی رو که بودند پرسید و بچه هاشون بلند میشدن. یکی از پاکستان یکی از عربستان یکی از اروپا چندتایی از افریقا و کشورهای دیگه رو کم کم خوند و بچه ها بلند میشدن. از ایران فقط من و منصور بودیم. بعد گفت حالا هندی ها تقریبا 40 درصد بچه ها بلند شدند. بعد گفت حالا چینی ها 40 درصد دیگه هم بلند شدند. کل سالن پر بود از هندی و چینی! با خودم گفتم خدا رحم کنه.  

 

بعدش یه زنگ تفریح دادن و ما رفتیم از غذاهایی که روی میز گذاشته بودند خوردیم. غذاها بیشتر غذاهای صبحانه بود و خوشمزه هم بودند. 

  

  

توی زنگ تفریح "تیماک" هم آمد. تیماک عروسک نماد دانشگاه هست که حرف نمیزنه اما ادا در میاره. بچه ها باهاش عکس گرفتن. به نظرم قیافه اش یه مقداری وحشتناکه و میتونست مهربونتر باشه. بعد برامون توضیح دادن که یه چیزی بین بچه های دانشگاه مشترکه و اونم Whoosh هست. همین حالتی که تیماک داره و همه میگن اوووش! مثلا توی مسابقات برای تشویق تیم ها و ... ازمون خواستن که ما هم این کار رو کنیم که خیلی برام سخت بود.  

 

 

توی برنامه پلیس دانشگاه هم آمد صحبت کرد و گفت ما توی دانشگاه یه دپارتمان رسمی پلیس داریم که دقیقا یک دپارتمان پلیس هست. شما میتونید هر وقت میخواهید با 911 تماس بگیرید. توی دانشگاه هم یه سری باجه هست که هر وقت کار اضطراری داشتید میتونید با پلیس تماس بگیرید. برای ساعات پایانی شب هم سرویس اسکورت داریم که اگر کسی میترسید میتونید توی دانشگاه اسکورتش کنیم. کلا اینقدر با عشق و علاقه حرف میزد که من عاشقش شدم. خیلی خیلی آدم باحالی بود به نظرم و کاملا معلوم بود به کارش عشق میورزه. 

 

 

آخر سر یه بازی دیگه گذاشتن. اول همه سالن بلند شدند. بعد سئوال میپرسید و میگفت اگر کسی بهش میخوره بشینه. با هر سئوالی یه عده ای مینشستن. مثلا گفت اونایی که رفتن پارک آبی بشینن و ... سئوالای اولش خیلی یخ بود و با هر سئوال 2-3 نفری مینشستن. همینطوری گفت تا اونجایی که رسید به این که اونایی که به عشق در یک نگاه معتقدن بشینن. یه دفعه 40 درصد سالن نشستن! و البته منم نشستم اما منصور همینطوری ایستاده بود. بعد گفت اونایی که چند دوست دختر یا پسر همزمان با هم داشتن هم بشینن! منصور یه نگاهی به من کرد و گفت قاعدتا منم باید بشینم اما ضایع هست و همینطوری ایستاد اما یه عده ای نشستن. بعد گفت اونایی که توی امتحان تقلب کردن بشینن. یه دفعه سالن هوورررا کشید و یه عده زیادی نشستن!!! منصورم نشست. بعد به چند نفری که مونده بودن گفت آخه این چه زندگی خسته کننده ایه که شما داشتید!!!  بازی که تموم شد اون خانم مسئول آمد و گفت حالا برای تقلب نشستید اما اینجا از این خبرا نیست. من از الان بهتون هشدار بدم که دانشگاه ما اینطوری نیست و ما خیلی روی مسائل مربوط به تقلب هم حساس هستیم!

نظرات 14 + ارسال نظر
نوید جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:01 ق.ظ

جلسه فقط برای بچه های دکتری بود که از ایران فقط دو نفر بودن؟ اگه مال همه ی رشته هت و مقاطع بود عجیب نیست از ایران فقط دو نفر باشن؟
اطلاعاتی در مورد whoosh
http://www.utdallas.edu/news/2012/8/20-19131_The-Whoosh-A-Sign-of-Comet-Spirit-Has-Become-Campu_article-wide.html
دوران مدرسه بچه ها این صدارو زیاد در میاوردن!

مال همه رشته ها بود ولی امروز یکی از چند تا جلسه بود
توی اون یکی جلسات بچه ها میگفتن چند تا ایرانی دیگه هم بوده

س جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:40 ق.ظ

سلام
خیلی باحال بود. خوشم ا.مد . همین که باعث میشن این جو خشک یک جورایی شکسته بشه. یا بچه ها به بهانه بازی هم که شده با هم صحبت کنن خیلی عالیه.

موفق باشی و روزای خیلی خوبی در پیش رو داشته باشی. برای ما هم دعا کن که به خواستمون برسیم

سلام
حتما
موفق باشید

نوید جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ق.ظ

چنتا از لغت این متن بلد نیستین؟

We the People of the United States, in Order to form a more perfect Union, establish Justice, insure domestic Tranquility, provide for the common defence, promote the general Welfare, and secure the Blessings of Liberty to ourselves and our Posterity, do ordain and establish this Constitution for the United States of America

همه رو بلدم

ابراهیم جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ق.ظ

ممنون که همه چیز رو اینقدر خوب می نویسی

محمد علی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ

به به.. چشممون به جمال دانشگاهتون روشن شد

وودی جان در برخورد با این منصور یه کم سعه صدر داشته باش

خیلی تابلو هست که دنیاتون متفاوته ، ولی خوب اونو نمیتونی عوض کنی ، ولی میتونی یه جوری که خودت عوض نشی باهاش بسازی!

خلاصه تو خوندن این سه مطلب آخر سه بار بلند خندیدم..

نحوه نوشتنت (مخصوصا اشاره به جزئیات کامل) خیلی زیبا ، جذاب و آموزنده هست...

ممنون

Wall-E جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:34 ب.ظ

آقا یه اماری هم از سرعت اینترنت بده
راستی لپ تاپ جدید dell و hp معرفی شدن
هم تبلت هستن هم لپتاپ بنظرم این جدیدارو بگیری بهتره
{البته فعلا معرفی شدن و مدتی تا عرضه نهاییش طول میکشه}

دیر گفتی دیگه مهندس. من سفارش دادم رفت. HP DV6 میگیرم.

Helen جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:43 ب.ظ

وای چقدر رو بعد روانشناسی کار کردن تا شما با یه همچین بازی هم استرستون کم شه هم با بقیه اشنا بشین . خیلی ازین همه توجه به بعد روانی شما خوشم اومد. تیماک چه زشته ادم میترسه تو چشاش نیگاه کنه، خوف میکنه. ادم این پلیسه رو میبینه با این همه تعریفی که کردی احساس امنیت میکنه تا قبل این که ما از پلیسا بیشتر میترسیدیم. بعدشم منصوووووووووووووووووووور اخه یعنی چی!

علی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ

پسر کارت عالیه
خدا خیرت بده که همه جوره اطلاعات میدی
ایشا الله ادامه پیدا کنه
همین که تمام جزئیاتو مینویسی کارتو عالی و متفاوت کرده
موفق باشی

صادق جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ

بت قول میدم تا یه ماه دیگه منصورو خوب بشناسی
از اون آدماییه که زود خودشو نشون میده
اهل پیچوندنو دودره بازیه

اقا حبیب جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

سلام مهندس.تبریک میگم میگم که راسته که ارز دانشجویی رو حذف کردن ؟؟ یعنی ما که مثل شما نابغه نیستیم محکومیم تو این مملکت بمونیم واسه همیشه :(( ؟؟؟؟

سلام
خیر راست نیست. هنوزم دارن میدن. ممکنه گرونش کنن که هنوز نتونستن. منم نابغه نیستم.

مسعود جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ب.ظ

تبریک مهندس
به سلامتی ایشا...
امیدوارم با انرژی مقطع جدید تحصیلی رو شروع کرده باشی.
خوندن نوشته هات بهم انگیزه بیشتری میده. ممنون از همه وقتی که میذاری.
واقعا ممنون

jj جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ب.ظ

اقا یه چیز بگم!

وبلاگت خیلیی معروفه...به هرکی میگم یه وبلاگی هست ...فلان.....میگه اها همون "تیلور" ؟؟


همه هم دوست دارن

ای وای.... فکر کنم باید آدرسشو عوض کنم. همین امروز و فرداست که کم کم فیلترش کنن.

افلیا شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:16 ق.ظ

سلامُ نمی دونم باید بپرسم یا نه ولی توی عکس ها معلوم بود. دانشگاهتون university of Texas at Dallas هست؟ رنکش 301 تا 400 تو دنیاست و national رنکش 143 هست؟ اگر دوست داشتی جواب بده؟ درضمن می تونم بپرسم نمره GRE که باهاش پذیرش گرفتی چند بود؟

من به رنک اهمیت نمیدم! دانشگاه خیلی بهتر از چیزی که فکر میکردم بود.
برای GRE : توی وبلاگم قبلا نوشته بودم.

افلیا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ق.ظ

برای من رنک خیلی مهمه! هم تو پیدا کردن شغل آینده هم اینکه اگر قراره کلی سختی بکشم باید ارزشش را داشته باشه!

حتما داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد