زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز سوم - خریدن دوچرخه از والمارت

بعد از دانشگاه گفتم یه سری برم والمارت و دوچرخه بخرم. توی راه یه جایی رو دیدم که یه محیطی بود که جشن تولدها رو برگزار میکرد. البته دیگه نرفتم بپرسم که چطوری هستن اما از همین دور هم جالب بود.

 

  

بعد از پیمودن 45-50 دقیقه با خط 11 (یعنی پیاده) بالاخره رسیدم به والمارت. اینجا همه فروشگاه ها یه عالمه فضای خالی جلوشون هست. هیچ کسی هم پیاده جایی نمیره. این فضای خالی همیشه پارکینگ ماشین هاست و تقریبا هیچ جایی رو نمیشه پیدا کرد نشه ماشین رو پارک کرد. مردم خرید میکنن و سبد خریدشونو میارن نزدیک ماشین و صندوق عقب ماشین رو که پر کردند همونجا سبد خرید رو ول میکنن و میرن. بعد یه نفر میاد جمعش میکنه.  

 

 

   فروشگاه ها هم خیلی خیلی بزرگ هستند و به جای اینکه مثلا 10 تا مغازه کنار همدیگه باشن یه فروشگاه بزرگ هست که همه چیز داره. البته مدل ایران خیلی خیلی جالب تره. شما توی ایران همه جا مرکز داره. مثلا اگر کتاب بخواهید میرید انقلاب یا برای وسایل ورزشی میدون منیریه و ... اونجا که میرید هزار تا مغازه هست که همشون یه مثلا کتاب میفروشن. اما اینجا معمولا اینطوریه که یه فروشگاه هست که همه چیز میفروشه. برای همین اگر دنبال یه چیز خاص میگردید خیلی سخت بتونید پیدا کنید. به جاش برای چیزای خاص مغازه های خاص به وجود آمدند که بعدا میگم. 

 

فروشگاه والمارت خیلی بزرگ بود. یه عالمه قفسه و یه عالمه کالاهای مختلف. بالای هر قسمت هم یه تابلو بود که میشد از دور فهمید که این قسمت دقیقا چی داره میفروشه.

 

  

اینجا فیلم و بازی خیلی گرونه. مثلا قیمت فیلم های پایین از 9 دلار هست تا 20 دلار. بازی ها هم از 15-16 دلار شروع میشه تا 50-60 دلار. اینقدر فیلم و کارتون مجانی نگاه کردیم که این فیلم ها برامون گرون در میاد! البته اجاره ای هم وجود داره. عکس منم زده بودند که فیلمهاشون فروش بره!

 

   

یه چیز جالبی که دیدم و قبلا ندیده بودم این بود که بغل اکثر همه طبقه ها یه تلویزیون وجود داشت که یه تبلیغ ویدوئی در مورد یکی از جنس هایی که توی اون طبقه پیدا میشد نشون میداد. به نظرم ایده خیلی جالبی بوده که حتی تبلیغ های تلویزیونی رو آوردند توی فروشگاه. چند دقیقه محو یکی از تبلیغ ها شدم و بعد از اینکه تمام شد حس کردم که حالا یه چیزی از اون کالا میدونم!

 

 

 دوچرخه رو خریدم و شب با دوچرخه برگشتم. مسیر برگشتم با دوچرخه به 15 دقیقه کاهش پیدا کرد! دوچرخه 120 دلار بود که با مالیاتش شد 134 دلار. هنوز عادت نکردم که یه چیزی میخرم مالیاتشم در نظر بگیرم. اینجا مواد غذایی و شوینده مالیات نداره اما برای همه چیزای دیگه ای که میشه خرید باید مالیات داد. تازه میگن تگزاس مالیات ایالتی نداره و همه چیز همون مالیات فدرال یا همون 8 و خرده ای دلار هست.

 

شب که برگشتم خونه یه کم با نیما در مورد امریکا و اپلای و ... صحبت کردیم. جالب بود که نیما که 6 ساله اینجاست 20 درصد اطلاعاتی که من داشتم رو هم نداشت. بعد از من پرسید این همه اطلاعات رو از کجا آوردی؟ خدا میدونه که توی اینترنت همه چیز هست.

نظرات 1 + ارسال نظر
نوید پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:20 ق.ظ

آسفالت اونجا چرا ترک داره؟ اونجا سرعت گیر ندارن؟

من هیچ سرعت گیری ندیدم تا حالا. بعضی جاها ترک داره اما نمیدونم چرا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد