زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز هشتم - دیسکوی ساکت

به جاش نیم ساعت بعد رفتم برای Silent Disco. یه صف خیلی خیلی طولانی درست شده بود. ظاهرا متقاضی این برنامه ها بیشتر بود. سالنی هم که اختصاص داده بودند خیلی خیلی بزرگ بود. من خیلی دلم میخواست که تجربه کنم که این برنامه اشون چطوری هست. توی صف ایستادم و باز آدمای رنگارنگ رو تماشا کردم تا رسیدم داخل.  

 

  

 

به هر کسی یه هدفن میدادند که توش آهنگ پخش میشد و مسئول پخشش هم همون DJ ای بود که اون وسط ایستاده بود. سالن پر بود از بچه هایی که داشتن کنار همدیگه میرقصیدند اما صدایی که میامد فقط صدای هیاهوی بچه ها بود و هیچ صدایی از آهنگ نبود. تجربه خیلی جالبی بود. من هیچوقت نمیتونم با این آهنگ های سر سام آور ارتباط برقرار کنم اما یه جاهاییشو که گوش میدادم مثلا میگفت : "I want to see your hands up" و همه دستاشونو بالا میکردند و میرقصیدند. به نظرم هیچ کدومشونم رقص بلد نبودند و همینطوری آمده بودند که خوشونو تکون بدن ورزشی کرده باشن!

  

 

 

  

 

تیماک هم آمده بود شیطونی کنه. کلا هر جا که جایی برای شیطونی کردن باشه سر و کله تیماک هم پیدا میشه. 

 

 

نکته جالب این بود که هیچ دو نفری رو نمیدیدم که با هم دیگه برقصن و به نظر میآمد که هر کسی داره برای خودش بالا و پایین میپره. گوشی رو که در میاوردی فقط صدای کفش و بعضی وقتا هیاهوی بچه ها رو میشنیدی. در کل اگر گوشی رو نمیذاشتی نمیفهمیدی که اینا چرا دارن اینجوری بالا و پایین میپرن. شاید بدم نمیآمد منم یه کم بالا و پایین بپرم اما شاید سنم دیگه برای این کارها گذشته باشه و یا شاید خیلی خیلی بیگانه ام با این جور فرهنگ. شاید من هیچوقت نمیتونم از همچین برنامه هایی لذت ببرم.  یه کم که گذشت من گوشیمو در آوردم و فقط داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که چطوری میتونن شادی کنن. دیری نگذشت که از عکس گرفتن هم خسته شدم و برگشتم خونه.

نظرات 7 + ارسال نظر
افلیا دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 ق.ظ

یادم رفت درمورد greek بگم که تو گوگل سرچش کنی، سایتش میاد و می تونی آنلاین ببینی. داستانش را هم نوشته، م یتونی بخونی. حداقلش اینه که حروف یونانی را یاد می گیری. درضمن من از این تیماک اصلاً خوشم نمی یاد. به نظرم خییییییلیییییییی زشته! بدرنگ هم هست. یادم باشه خواستم اپلای کنم، ببینم ازاینای دانشگاهه چه شکلیه، اینم مساله مهمی ها:)

آره اما باز توی دانشگاه های اینجا نفر آخر نیست
من از عروسک ncsu خیلی بدم میامد. اول زشت و وحشتناک بود. اینحداقل فقط چندشه.

H دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ب.ظ

ههههههههههههه دهن تیماکوووووووووو.یعنی یه دانشجو اون لباس و میپوشه یا یه نفر رو برا همین سمت استخدام کردن؟؟
راستی مگه چند سالته ؟ اگر دوس نداری جواب نده

دهنش چه مشکلی داره؟
یه دانشجو میپوشه مگه پولشون زیادی کرده! شاید سالای بعد من خودم برم بپوشم

مژده دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ

وودی اینقدر مثل من فکر سن و سالت نباش من فکر می کنم خودت نخواستی لذت ببری اما قبول دارم که فرهنگ اونا خیلی برامون غریبه است. من که میگم اصلا به این اختلاف فرهنگی فکر نکن فقظ لذت ببر با تمام وجود. این خیلی قشنگه که میشه تو یه جای عمومی مثل دانشگاه با آدمای دیگه شاد باشی. خوش به حالت.

سعی امو میکنم

رازقی دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ

سلام
یه سوال داشتم درباره ایمیل زدن به اساتید
من ۵ ترم دیگه دکترای عمومیمو میگیرم میخام برای phd اقدام کنم
توی پستای قبلیتون گفتین اگه با یه استاد مدت طولانی ارتباط داشته باشی احتمال پذیرش بیشتره؛به نظرتون کار درستیه که من موضوع پایان ناممو از موضوعات مورد علاقه یکی از استادای اون دانشگاه بگیرم و ازش بخام استاد مشاورم بشه؟یعنی همچین چیزی ممکنه؟
راستی اون لینک نمره تافل 550 اینه
http://pharmacyschool.usc.edu/programs/pps/msmptx/

سلام
بله میشه باید بگردید
یادتون نره که این کار فقط برای شبکه پیدا کردنه یعنی اول آخر کار پایان نامه رو خودتون باید انجام بدید
آها خوب رشته اتون مهندسی نیست. در هر صورت برای فوق لیسانس پولی نمیدن و دو سال باید از جیب خرج کنید توی لس آنجلسی که خیلی گرونه
دالاس هم خیلی شهر باحالیه ها دانشگاه های اینجا رو هم در نظر داشته باشید

حسین دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ب.ظ http://mbzh.blogsky.com/

به به ،جای من خیلی خالیه پس
از دیدن عکساتون خیلی لذت بردم
چه رقص باحالی دارن ااااااااااااینجا
سعی کن یه تکئنی به خودت بدی و برقصی

نوید دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

این عکسی که صف وایسادن نشون میده که از کشورهای مختلف هستن. این صف وایسادن به این شکل با فاصله خیلی سخته. در ایران که باید مراقب باشی کسی ازت جلو نزنه.

ارغنون چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ

کاملا درکتون می کنم ولی ما همیشه فکر می کنیم زود پیر شدیم ... فقط فکر می کنیم نه بیشتر ...

شاید. شایدم نه.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد