زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

بیست و پنجم سپتامبر - کلاس جستجو و کلاس گرامر

امروز باز توی کتابخونه کلاس گذاشته بودند. البته کلاس زیاد بود اما من دلم میخواست این کلاس گرامر رو برم ببینم چطوریه. رفتم هنوز کلاس جستجوی وب بود. اول فکر کردم که اشتباه آمدم بعدا فهمیدم که نه اولش جستجو درس میدادن و بعدش گرامر. باورم نمیشد از کوچکترین مباحث مربوط به سرچ شروع کرد به گفتن تا ترکیب های پیچیده تر. حتی در مورد انتخاب لغات هم توضیح میداد که چطوری چیو با هم انتخاب کنیم.   

 

 

بعد هم کلاس گرامر یه سری نکات گرامری رو گفت که قبلا هم کمابیش شنیده بودم. منتهی خب آدم خودش میخواد بنویسه دیگه نمیشه که. 

 

 

من دیگه فکر کنم این سری آخرین بار باشه که این کلاس های کتابخونه رو میرم. آخه سطحشون دیگه خیلی پایین هست برای من که دارم دکترا میخونم. برای بچه های لیسانس شاید خوب باشه. اما حسرت خوردم که ما توی ایران هیچوقت بهمون چیزای ساده ای مثل اینا رو یاد نمیدادن اما اینجا به دانشجو کوچکترین چیزایی هم که شاید فکر میکنی این دیگه گفتن داره رو یاد میدن. شاید به خاطر این باشه که اینطوری فکر میکنن که شاید یکی خودش یاد نگرفته باشه و یا نتونه.

بیست و چهارم سپتامبر - شبی با AT&T

امشب باز تبلیغ زده بودن که پیتزا میدن و از شرکت AT&T میان که صحبت کنن. منم بدم نمیامد که برم ببینم چه خبره. چون دیر رفتم جای نشستن گیرم نیامد.

جلسه در مورد LTE بود. اولش نمیدونستم که چیه اما کم کم توضیح داد فهمیدم که قضیه چیه. اینا یه تکنولوژی جدید برای دسترسی به داده ها از طریق موبایل درست کرده بودند که سرعتش چندین برابر 4G هست. روش کارکردش هم اینطوریه که به جای یک آنتن چندین آنتن نزدیک هم میذارن ولی موبایل میتونه خیلی سریع بین آنتن ها سوییچ کنه برای همین کسی که داره حرکت کنه میتونه همزمان با چند تا آنتن در ارتباط باشه و بدون اینکه متوجه بشه آنتن هاش عوض بشه و قعطی برای اینترنتش پیش نیاد. سرعت اینترنتش هم چندین برابر بیشتر میشه اینقدری که میگفت میتونه چند تا فیلم Full HD رو همزمان نگاه کنه! بعد گفت iPhone 5 تنها موبایلیه که فعلا داره از این تکنولوژی پشتیبانی میکنه. این سیستم هم هنوز توی امریکا انجام نشده و تا بخواد به اروپا برسه هم چند سالی طول میکشه.  

 

 

میگفت AT&T نزدیک 10 میلیارد دلار فقط صرف تحقیق روی این زمینه کرده. من که اصلا نمیفهمیدم که آخه آدم این همه سرعت اینترنت برای چی لازمش میشه. بعد رقمی که سرمایه گذاری میکنن چقدر وحشتناکه. من که اینجا حتی 4G هم لازمم نشد. اصلا سیم کارتم هم برای ایمیل چک کردن هم استفاده نمیکنم چون همه جا اینترنت توی خونه و دانشگاه دم دستم هست. من حتی حاضر نشدم که گوشی ایمو که از ایران داشتم اینجا عوض کنم. آخه مثلا iPhone به چه دردم میخوره؟ 

بعد یکی همین سئوال منو پرسید که این همه سرمایه گذاری و خرج کردن برای چی؟ وقتی که هیچ کاربردی فعلا نداره. چون الان با همین موبایل ها و همین سرعت 4G میشه به راحتی گیم بازی کرد و حتی فیلم نگاه کرد. اونم گفت که به خاطر سرمایه داری. این جنگ رقابت بین شرکت ها هست و ما اگر این کار رو نکنیم یه شرکت دیگه میکنه. شرکت های دیگه هم الان خیلی سرمایه گذاری کردن و منتهی ما به نتیجه رسیدیم.

من اما با خودم فکر کردم که جواب مسخره ای داد. جواب درستش میتونه این باشه که : درسته که از نیازهای امروز ما خیلی بیشتر هست اما چند سال آینده که این تکنولوژی گسترش پیدا میکنه نیازهای ما هم گسترش پیدا کردن و شاید اون روز بدون این تکنولوژی نشه زندگی کرد.

بعد یه آن به خودم آمدم دیدم نوبت پیتزای من گذشته و بهم پیتزا ندادن. تا آخر جلسه داشتم با حسرت نگاه میکردم که همه پیتزا خوردن من پیتزا گیرم نیامد. ولی بعدش با خودم فکر کردم ای بابا اینقدر پیتزا خوردیم دیگه شکل پیتزا شدیم. باز خوبه اینجا فهمیدیم آیفون 5 اینقدر گرونه یه دلیلایی هم پشتش هست. 

 

میخواستم اینو بگم که توی امریکا دانشجو بخواد نخواد با پیشرفت های کشورش آشنا میشه. شاید توی ایران شرکت های موفق زیاد داشتیم که کارهای خیلی خوب هم کرده بودن اما من هیچوقت نه اسمشون رو شنیدم و نه از نزدیک با نماینده هاشون حرف زدم. شایدم اصلا نداشتیم و همه کارها با پیچوندن در حال انجام بود. خدا میدونه ما که چیزی توی دانشگاهمون ندیدیم.

بیست دوم و سوم سپتامبر - یک عالمه برگه صحیح کردم

این روزا کلی برگه داشتم که صحیح کنم. کلاسی که من کمک استادش هستم 63 نفر دانشجو داره و اینجا اینطوری که مرتب هر یکی دو هفته تمرین میدن و بعد کمک استاد باید تمرین ها رو صحیح کنه و بده دست دانشجوها. من هنوز نمیفهمم که اینا چرا به تمرین ها نمره میدن و این نمره رو توی نمره نهایی هم لحاظ میکنن. یعنی دانشجو باید خودش بره جواب تمرین ها رو پیدا کنه و همونو نمره هم میدن.  

 

 اکثر بچه ها که نمره کامل رو گرفتن و یه عده کمی بودند که دیگه نمیشد بهشون نمره کامل بدی. به نظرم خیلی زرنگتر از بچه های ایران بودند مخصوصا اینکه اینا لیسانس هستن و توی لیسانس بچه ها کمتر درسخون هستن تا فوق.

فیلترینگ اینترنت در امریکا

قبل از اینکه بیام امریکا می دونستم که توی امریکا هم فیلترینگ اینترنت وجود داره. شرکت ها و ادارات توی ساعات اداری سایت های مربوط به سرگرمی رو که ممکنه وقت کارمندا رو تلف کنه و یه سری سایت های مشکل دار رو فیلتر کردن. توی دانشگاه ما هم خیلی از جاها به این اسم که مشکل امنیتی ممکنه داشته باشه فیلتر شده, مخصوصا تبلیغاتی که بعضا توی سایت ها هست و یا تبلیغاتی که کنار یوتیوب میاد. 

 

اما یه سئوالی که برام بود این بود که میشه اینترنت خونه رو هم فیلتر گذاشت یا نه! یه سرچ کردم دیدم که این مشکل یه عده دیگه هم توی امریکا بوده. مسیحی ها هم برای اینکه دسترسی بچه هاشونو به اینترنت کنترل کنن به فیلتر احتیاج داشتن. یه سری راه حل های غیرمجانی و حرفه ای هم ارائه شده. اما یه راه حل مجانی هم وجود داره. شرکت OpenDNS دو تا DNS مجانی گذاشته که میشه اونو روی کامپیوتر ست کرد و یه سری از سایت ها و تبلیغاتی که ممکنه مشکل دار باشن رو فیلتر میکنه. اسم سرویس اش OpenDNS Family Sheild هست. البته فیلترش به قدرت فیلترینگ ایران نیست اما بد هم نیست. خوبیش به اینه که اجازه دسترسی به بعضی سایت های ویروس دار و سایت های تقلبی که برای دزدیدن اطلاعات پسورد و کارت اعتباری هست رو هم میگیره.

  

برای تنظیماتش میشه به این آدرس مراجعه کرد:

http://www.opendns.com/home-solutions/parental-controls 

 

بعضی ها فکر میکنن که توی امریکا دیگه هیچ چیزی مرزی نداره اما وقتی میایی اینجا میبینی چقدر این مرزها دقیق مشخص شدن و کمتر میبینی کسی رو که بخواد از مرزها رد بشه.

بیست و پنجم سپتامبر - اولین مراجعه دانشجوها به دفترم و امتحانم

امروز عصر امتحان داشتم و از ظهر توی دفترم نشسته بودم داشتم میخوندم. ساعت دیگه نزدیک ساعت کاری ام شد و خدا خدا میکردم که مثل اون دفعه هیچ کسی نیاد تا بشینم امتحانم رو بخونم. یه ده دقیقه ای گذشت هیچ خبری نشد و منم غرق مطالعه شدم. همینطوری که داشتم میخوندم یه دفعه سر و کله دو تا هندی پیدا شد.  

گفتم یا بسم الله, خدا کنه یه سئوال آسون بپرسن و زود بذارن برن من امتحانمو بخونم. دیگه آمدن توی اتاق و یه راست رفتن سر سختترین قسمت درس که خودمم توش گیر داشتم. یعنی چند سال پیش خونده بودم دیگه درست یادم نبود که چی به چی بود. گفتن یه مسئله سخت اینطوری که باشه ما نمیدونیم اصلا چکار باید کنیم. 

منم داشتم فکر میکردم آخه ننه ات خوب بابات خوب من بدبخت یک ساعت دیگه امتحان دارم, این چیه برداشتی آوردی. بعد رفت گفت مثلا این مثالی که استاد حل کرده رو ما میخواهیم خودمون حل کنیم بلد نیستیم. گفتم خب باشه حالا شروع کنید حل کردن منم راهنماییتون میکنم که حل کنید. راهنماییشون کردم که سئوال که سخته باید بشکنیدش به قسمت های کوچیکتر و کم کم حل کنید. یه دو تا گام رفتیم جلو, یه دفعه من کلا قاطی کردم. آخه مسئله از چند روش مختلف حل میشد و منم یه دفعه گیج شدم که تا اینجا آمدیم داریم کدوم روش رو چطوری میریم. شروع کردم به سئوال کردن که حالا چکار کنیم که شاید از توی جواباشون یه چیزی در بیاد. همینطوری هم از پشت پنجره در چند تا دختر و پسر چینی و نمیدونم کجایی هم میآمدن سرک میکشیدن که کی کار اینا تموم بشه اونا هم بیان سئوال بپرسن. کلی هم سر اونا استرس گرفته بودم. 

هی من ازشون سئوال میکردم خب حالا چکار کنیم و اونا هم جوابای خیلی بی ربط میدادن. منم خلاصه سعی کردم روش های مختلف حل مسئله رو براشون توضیح بدم. آخرش تا جایی بردمشونو گفتم ببینید من اگر براتون حل کنم که یاد نمیگیرید. تازه این مثال رو خود استاد هم حل کرده جوابشو دارید بنابراین خودتون برید سعی کنید خودتون حلش کنید تا یادش بگیرید. اگر باز نتونستید فردا بیایید من براتون توضیح میدم. ولی من مطمئنم که اگر از این در برید بیرون یه کم روش فکر کنید میتونید! اولش میگفتن نه و حالا حل کن ببینیمو و... اما بالاخره راضی شدند و رفتند. 

 

اینا که رفتن دیدم ده دقیقه بیشتر تا امتحانم نمونده. دیگه خبری از اون دختر چینیا و ... هم نبود. سریع جمع کردم و رفتم سر امتحان. چشمتون روز بد نبینه که توی امتحان همش داشتم فکر میکردم که آخه چرا سئوال به این تابلویی رو گیر کردم. همین سئوال عینا توی امتحان پایان ترم همین درسم هم آمده بود. شدیدا هم عذاب وجدان گرفته بودم که آخه تو داری پول میگیری که همین کار رو کنی چرا نتونستی؟ دستم هم درد میکرد چون صبح گرفت به یکی از درهای دانشگاه و انگاری که برق داشته باشه شدیدا درد میکرد. سرم هم درد گرفته بود از اینکه یک ساعت داشتم با این دو تا دانشجو سر و کله میزدم. تمام مدت امتحان اصلا تمرکز نداشتم و بدبختی امتحان هم ریاضی بود. خلاصه امتحان رو شدیدا خراب کردم. خوب شد که این یه کوییز بود که قبلا گفته بود میخوام بگیرم و میان ترم که اصلی تره هفته بعدش بود. 

 

فردا یکیشونو دیدم که خیلی خوشحال بود و کلی هم ازم تشکر کرد و گفت تا رفتیم بیرون راحت تونستیم حلش کنیم. گفتم خدا رو شکر امتحان ما که خراب شد حداقل یه کاری درست انجام شد.