زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - بازم شهر بازی

گفتیم حیفه که تا اینجا آمدیم هیچ وسیله ای سوار نشیم و برگردیم. برای همین بازم رفتیم توی شهر بازی که یه وسیله ای پیدا کنیم که سوار بشیم.

 

همه جا پر از سر و صدا بود. من اصلا جاهایی که این همه صدا داره رو دوست ندارم اما خب چاره ای هم نبود.  

 

 

 

 

  

همینطوری که میرفتیم رسیدیم به ترن هوایی. جواد گفت اگر پایه ای من پایه ام اینو سوار شیم. منم گفتم باشه. بلیتش 5 دلار بود. رفتیم کوپن خریدیم و سوار شدیم.

 

 

 

سرعت و هیجانش خیلی با حال بود. وسطاش که بودیم من یه دفعه حس کردم جواد پرت شد پایین بس که سریع می رفت. حتی نتونستم دیگه یه عکس هم بگیرم. فقط دستامو گرفته بودم به میله که پرت نشم. 

 

از ترن هوایی که پیاده شدیم جواد حسابی ترسیده بود. میگفت وای این چه وحشتناک بود اصلا فکرشو نمیکردم اینطوری باشه. ولی به نظر من که وحشتناک نبود خیلی هم باحال بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
H یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ب.ظ

ههههههههههه حالا دیگه شیر شدی برا جواد؟ راستی جواد همون ایرانیه دیگه بود همون دانشگاه شما دکترا میخوند نه؟ شک کردم یهو. کاش میشد یه لیست معرفی نامه بود این بغل ههههههههه بعدن که اسما زیاد شد ادم قاطی نکنه

نه اون نبود. خیلی زیاد نیستن. جواد فقط توی همین نمایشگاه با من بود و دیگه هم ندیدمش.

محبوب سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ق.ظ

قبلا سوار یه گاو شدی که افتادی اونیو میگم که منصور سوار شد شاخشو شکست
حتما کلی ترسیده بودی که افتادی حالا چطور سوار ترن نترسیدی؟
عجیبه

اینجا شهر بازی ها امنه. مثل ایران نیست که سوار بشی دیگه نمیدونی 5 دقیقه دیگه سالم پیاده میشه یا مستقیم میبرنت روی تخت بیمارستان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد