امشب که رفته بودم تارگت از پشت قفسه ها شنیدم که صدای شیطونی چند تا بچه میاد. دختره میگفت Mama Mama Come Here! See the Cameras... رفتم ببینم چه خبره دیدم یه خانواده خیلی خیلی خوب اونجان. یه پدر و مادر بودن با 5 تا بچه. بچه ها سه تا دختر بودند و 2 تا پسر و هر کدومشون یه جوری بودند. یه پسره و دختره سیاه بودند. یکیشون بور بود و یکیشون مو خرمایی. چند دقیقه ای که اونجا بودند کل فروشگاه رو به هم ریختن! حیف که زشت بود بخوام وایسم ازشون عکس بگیرم. همیشه دلم میخواست بچه هام رنگای مختلف باشن!
خوب اول باید بری مامانای رنگیشون رو جور کنی
مامانا