زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

5 اکتبر - فروشگاه SAMS Club

یکی از فروشگاه های دیگه امریکا Sams Club هست. این فروشگاه هم مثل tom thumb که گفته بودم باید توش عضو شد و یه کارت عضویتی داره که سالانه بین 40 تا 100 دلار هست. بعد میتونید ازشون عمده با قیمت پایینتر خرید کنید. 

امشب با منصور یه سری رفتیم ببینیم قیمت های این فروشگاه چطوریه. 

  

  

 

به نظر من اینجا به درد مغازه ها و ... میخوره که میخوان عمده به مشتری به فروشن وگرنه مصرف کننده براش نمی ارزه که بیاد 100 دلار عضویت سالانه بده که آیا بعدا بتونه 100 دلار ذخیره کنه یا نه. با این حال یکی از بچه های ایرانی میگفت که میشه این مقدار رو توی سال ذخیره کرد از تخفیف هایی که گرفت. اما به نظر من همین که محدود میشی از یک جا خرید کنی برای ما که خرید زیادی هم نداریم هزار تا دردسر درست میشه. 

 

 

 

 

4 اکتبر - من بدون رشته ام

امشب توی اتوبوس که نشسته بودم یه پسر امریکاییه داشت با یکی دیگه حرف میزد. اون یکی پرسید که رشته اتون چیه و اون پسره هم گفت من بدون رشته ام. فعلا آمدم دانشگاه دارم واحدهای مختلف رو میگیرم و بعد رشته ام رو انتخاب میکنم. فعلا دارم از روانشناسی و جامعه شناسی و ... واحد برمیدارم بعد یکیشو میرم. 

 

یادم افتاد به کنکور ما که با چه بدبختی درس میخوندی تا رتبه بیاری و بعد دونسته و ندونسته یه رشته انتخاب میکردی و دیگه آش کشک خاله ات بود که باید تا آخر میخوندی یا از اول کنکور میدادی. بعد اینجا با این همه راهنمایی و کمکی که میکنن بازم طرف اگر نتونه رشته انتخاب کنه بدون رشته میاد دانشگاه و بعدا تصمیم میگیره. از یه بابت بده چون طرف تا مدتها بلا تکلیفه اما از یه بابت هم خوبه که مجبور نیست که چیزی رو که دوست نداره بخونه.

4 اکتبر - بازم جلسه در مورد کار توی تابستون - دکتراها فرق میکنن

امروز رفتم یه جلسه دیگه در مورد کار کردن توی تابستونا توی دانشکده امون. امروز آب پاکی رو ریخت روی دستمون که ما خیلی کاری برای شما که دکترا میخونید نمیتونیم کنیم و بهتره با استادتون صحبت کنید و یا خودتون یه جایی رو پیدا کنید. چونکه موقعیت های دکترا خیلی کمتر از اونیه که ما بخواهیم براتون پیدا کنیم. بعد گفت که شما هم چون دکترا میخونید اجازه ندارید که برای موقعیت های زیر دکترا اقدام کنید چونکه کار تابستون شما کارآموزی حساب میشه و واحد براش باید بگیرید و حتما باید سطح کارتون سطح دکترا باشه.

3 اکتبر - باز جلسه با میکروسافت

امشب بازم پیتزا میدادن و یه جلسه ای بود با میکروسافت. من دیر رسیدم باز به پیتزاش نرسیدم. فرداش قرار بود با بچه هایی که ثبت نام کردند مصاحبه داشته باشن. این جلسه رو گذاشته بودند که یه مقداری در مورد مصاحبه باهاشون صحبت کنن. من ثبت نام نکرده بودم اما دلم میخواست بدونم که چه چیزایی میگن. 

 

میگفت که دیگه هر چی بلدید همونه امشب دیگه نمیخواد برید درس بخونید! خیلی مرتب و شیک بیایید. ما میخواهیم ببینیم چطور میتونید مسائل رو حل کنید نه اینکه بخواهیم اینجا درس پس بدید. سئوالایی هم که میپرسیم در همین زمینه هست که ببینید problem solving ایتون چطوریه.  

  

 

در مورد کسانی هم که قراره استخدام کنن گفت که ما 3 نوع آدم میخواهیم یکی برنامه نویس. یکی تست کننده یکی هم مدیریت پروژه. حالا شما خودتون ببینید که کدومشون براتون بهتره. اگرم نمیدونید موقع پرسیدن سئوالات به ما بگید ما خودمون میتونیم تشخیص بدیم.

 

من پرسیدم که من بخوام مصاحبه بگیرم باید چکار کنم گفت باید بری توی سایت https://careers.microsoft.com/ درخواست بدید و تعدادشون که زیاد بشه باز یه سری دیگه ما میاییم دانشگاه و مصاحبه میگیریم. 

 

اون یکی میگفت که حتما برای اینترنشیپ بیایید میکروسافت خیلی خیلی حال میده. به من که کارمند اونجام اینقدر خوش نمیگذره اما اگر به عنوان اینترنشیپ بیایید هر کاری میکنن که بهتون خوش بگذره. توی Richmond هم خیلی جای تفریحی هست. هر هفته با بچه ها میتونید برید یه جایی بگردید. از پیست اسکی گرفته تا ساحل دریا. هر چی بخواهید اونجا گیر میاد. خلاصه کلی دل ما رو آب کرد که چرا رزومه ندادیم که تابستون اونجا باشیم. 

 

هر وقت خواستی از کلاس بزن بیرون

وسط اون جلسه حس کردم که دیگه خیلی من عنصر عجیب غریبی هستم و دیگه هیچی نمیفهمم. این شد که کلاس رو ترک کردم.  

 

اینجا یه چیزی که خوبه اینه که دانشجو هروقت دلش خواست از کلاس بزنه بیرون بدون اینکه بخواد از استاد اجازه بگیره. کلا فرهنگ اینه و استاد هم ناراحت نمیشه. درهای کلاس هم معمولا آخر کلاس هست که اونایی که دیر میان بدون مزاحمت بیان و بشینن. درها هم خودشون اتوماتیک بسته میشن. بچه هایی که زود میان میرن ردیف های اول تا اونایی که دیر میان بتونن ردیف های آخر بشینن. اون روز هم سر یکی از کلاسای خودمون دل درد گرفته بودم که آمدم بیرون بدون اینکه بخوام اجازه ای چیزی از استادش بگیرم. 

 

توی ایران من یادمه که همیشه درها جلوی کلاس بود و یکی میخواست بره بیرون تابلو میشد و استاده هم با چشم دنبالش میکرد و وقتی هم میرفت بیرون به طرز تحقیر آمیزی میگفت درو هم ببند.