زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

3 اکتبر - جلسه بچه های روانشناسی

امروز همینطوری رفتم برای یک جلسه کاریابی که مربوط به بچه های روانشناسی بود که فارغ التحصیل شده بودند. فکر کردم عمومیه و رفتم. بعد دیدم که جلسه سومشون هم هست و استاده هی میگفت خب اینا رو که هفته پیش گفتم.  

 

 

چیز جالبی که برام اتفاق افتاد این بود که بچه هایی که آمده بودند حرفای جالبی میزدند. یکیشون میگفت من که درسم تموم شد فکر میکردم الان میرم با ماهی 4000 دلار استخدام میشم اما الان هر چی دنبال کار میگردم بیشتر از 2500 دلار در ماه پیدا نمیکنم. این حقوقی نبوده که من دنبالش باشم. به نظرتون چکار کنم برای فوق لیسانس بخونم یا نه. یه دختر دیگه هم میگفت منم دقیقا همین مشکل رو دارم. اون آقاهه هم داشت براش توضیح میداد که ببینید شما با لیسانس موقعیت های کاری بیشتری دارید اما وقتی فوق لیسانس بگیرید این موقعیت ها کمتر میشن ولی درآمدتون بیشتر میشه. باید بشینید بررسی کنید که آیا میخواهید 2 سال دیگه درس بخونید که فوق بگیرید یا نه. یه چیزایی هم در مورد انواع کارهایی که وجود داره توی روانشناسی بود میزد که من چون اطلاعات نداشتم خیلی نفهمیدم.  

3 اکتبر - جلسه در مورد کاریابی و رزومه

امروز ظهر یه جلسه ای توی دانشگاه بود در مورد پیدا کردن کار و نوشتن رزومه. اینجا یه Career Center داره که وظیفه اش کمک کردن به بچه های دانشگاه برای پیدا کردن کار هست. جالبه که اینجا همه چیز رو آموزش میدن. حتی اینکه مثلا توی هر مصاحبه چه چیزای مهمه که رعایت بشه یا چه کارهایی باید انجام بشه. فعلا از داستان خیلی عقبم. بعدا خواستم اینجا کار پیدا کنم در این موردا بیشتر مینویسم. 

 

29 سپتامبر - قبل از هالووین - کدو تنبل رنگ شده

امروز که رفته بودم والمارت یه چیز جالب دیدم. دیدم که یه سری کدو تنبل رنگ کردن و گذاشتن برای فروش. برام جالب بود که ما تخم مرغ نقاشی میکنیم و اینا کدوتنبل.  

 

بانک غذا - Food Bank

یه چیزی که هیچوقت نشنیده بودم بانک غذا بود که تازگی شنیدم. سر همین مسابقه اریکسون قراره که مثلا کارهای این بانک غذا رو بهبود بدن.  

 

 یه چیزی توی امریکا هست به اسم بانک غذا (Food Bank) که کارشون اینه که فقط برای گرسنه ها غذا فراهم میکنن. یکی از این بانک های غذا اسمش North Texas Food Bank هست. مردم میتونن به روش های مختلف به این بانک غذا برسونن مثلا پول بدن و یا برن غذاها رو مستقیم تحویل بدن. اینا هم به طور عمده از تولیدکننده ها میخرن و برای همین غذاها براشون ارزونتر در میاد و توزیع میکنن بین گرسنه ها و بیکارهای تگزاس. الان 30 سال هست که دارن فعالیت میکنن و روزانه 700-800 نفر فقط داوطلب میرن که توی دسته بندی غذاها بهشون کمک کنن.  

  

 

یه چیزی خیلی خوبی که توی امریکا هست اینه که دولت خیلی توی کار مردم دخالت نمیکنه. مثلا یه عده ای میرن یه موسسه غیرانتفاعی راه میندازن اسمشو میذارن بانک غذا و بعد فعالیت میکنن و رشد میکنن و هیچوقت دولت نمیاد گیر بده که مجوز باید بگیرید و ... 

 

 

فکر کنم توی ایران همچین چیزی نداریم و چه خوب میشد اگر کسی راه مینداخت. فکر نمیکنم گرسنه های ایران از گرسنه های تگزاس کمتر باشن. به امید روزی که هیچ گرسنه ای توی دنیا نباشه.

در مورد این هفته

این هفته دو تا میان ترم داشتم. یکی پریشب دادم و یکی هم امروز دادم. اون یکی درسه هم کوییز گرفت. یعنی من از هر سه تا درس این هفته 3 تا امتحان داشتم. دو تا سری 60 تایی هم برگه مونده صحیح کنم. یه سری تمرین هم که تا ساعت 3 نصف شب داشتم حل میکردم.   

گفتم که یه هندیه اسم منو نوشت توی یه تیمی که برای مسابقه بریم شرکت اریکسون. این جمعه و شنبه باید برم برای اون مسابقه. اول اینکه خیلی خیلی پشیمونم که چرا قبول کردم برم توی تیم اینا. فکر کردم خب جایزه اش زیاده شاید برنده بشیم. اما این هفته دو تا چیز مهمتر پیش آمده که چون قبول کردم اونجا باشم دیگه نمیتونم اینجا رو برم. اول اینکه کارتون Brave رو دانشگاه میخواد همین جمعه بذاره که نمیتونم برم . بعد اینکه این هفته توی دالاس start-up weekend بود که ترجیح میدادم به جای اینجا برم اونجا. http://dallas.startupweekend.org اینجا یه جایی هست که هر چند وقتی یک بار کارآفرین ها دور هم جمع میشن و صحبت میکنن. اینجا هم یه مسابقه کارآفرینی بود که جایزه اش از اونجا کمتر نبود. تجربه اینجا برام بهتر بود هر چند که باید 50 دلار پول ثبت نام میدادم. حالا فردا بریم اریکسون ببینیم چی میشه.