زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

26 دسامبر - یه تویوتا کرولا هم برای من دیدیم

بعد از اون توی راه خونه نیما گفت خب بریم برای تو هم یه ماشین ببینیم. هوا خیلی تاریک بود با این وجود گفتم یه ماشینی توی راه خونه هست بریم اونو ببینیم. خونه توی یک محله ای بود که معلوم بود سطح زندگیشون پایین هست. طرف یک سیاهپوستی بود که یه شباهتایی هم به عادل فردوسی پور میداد و به نظر آدم خوبی میامد. ماشینشم یه تویوتا کرولا 2003 بود که 4100 دلار میداد. من که گواهینامه نداشتم از منصور خواستم که یه تستی اش کنه. خود طرف هم با پسرش که تقریبا 13-14 ساله میزد نشست عقب. منصور هم نشست پشت فرمان ولی رانندگیش دیگه خیلی ایرانی بود و طرف حسابی ترسیده بود. توی راه چند بار گفت این چرا اینطوری رانندگی میکنه مواظبش باشید میشینید توی ماشینش و ... طرف اهل دمینیکا بود و توی راه هم چند بار ادای ما رو در میاورد که فارسی حرف میزدیم که خیلی بامزه بود. مثلا یه بار گفت از بریدگی برید به چپ منم به منصورم گفتم بپیچ به چپ بعد اونم ادای منو در آورد و با همون لهجه خارجی اش گفت آره بپیچ به چپ! اولش فکر کردم اشتباه شنیدم که داره فارسی حرف میزنه اما بعد که چند بار این کارو کرد فهمیدم که نه. خیلی بامزه است که کسی که فارسی نیست فارسی حرف بزنه.


من اولین بار بود که توی تویوتا کرولا مینشستم و اصلا فکر نمیکردم به این خوبی باشه. فکر میکردم که حالا که میخوام 4-5 هزار تا بدم یه ماشین آشغالی گیرم میاد. بعد منصور میگفت که دنده عوض کردنش واقعا قابل مقایسه با سیویک نیست و خیلی روان تر بود.



من یه چند بار به طرف گفتم که اگر ماشینت مشکل داره حتما بهم بگو چون من دانشجو هستم دیگه نمیتونم خرج اضافی اش کنم. اونم گفت موتور و ترنزمیشنش سالمه. ولی وقتی چند بار ازش پرسیدم که غیر از این کجاش ممکنه مشکل داشته باشه طفره رفت و گفت خودت که نشستی توی ماشین و دیدی که چطوری میره. به هر حال به نظر خودم ماشین داغونی بود. طرف هم بهش نرسیده بود. تنها چیز خوبی که برای من داشت این بود که فهمیدم کرولا خیلی ماشین خوبی هست.


از پیش طرف که آمدیم توی ماشین نیما یه دفعه منصور گفت, وودی من آمده بودم امریکا که از این آدما نبینم. طرف خیلی بدبخت بیچاره بود. معلوم بود که فقیرن. شایدم drug dealer ی چیزی بوده و دروغ میگفته که حسابدار هست و با ماشینش هم مواد جا به جا میکرده. شایدم دزد بوده و این ماشینم دزدیده. حالم به هم خورد ازش. بعدشم چرا اینقدر عصبی بود چند بار فکر کردم الان بلند میشه منو میزنه یا یه بلایی سرمون میاره. بعد تو هم همه چیو دایورت کردی روی ما حتی نگاهش هم نکردی که چطوریه. گفتم آخه خب من که هیچی از ماشین نمیدونم گواهینامه هم ندارم که پشت فرمون بشینم. اونم اینطوریا که میگی نبود. نیما هم مونده بود چی بگه. نیما هم گفت به نظر منم عصبی نبود, تیپش همینطوری بود. بعد گفتم, خب منم اگر داشتم 8000-9000 تا پول بذارم برای ماشین معلومه که با یه قشر دیگه ای مواجه میشدم. منصورم گفت اتفاقا منم به همین فکر میکردم که کسی که بخواد ماشینشو بفروشه توی این رنج باید اینطوری هم باشه اما خواهشا دیگه نریم سراغ ماشین های اینطوری. در هرصورت این ماشینه جلوبندیش مشکل داشت, به نظرم نخری بهتره. حالا دیگه میل خودته.




من یه ذره از حرفای منصور شکه شدم. خب این آدما هم جزو جامعه امریکا هستن. حالا فقیر باشن مگه کسی که فقیر باشه آدم نیست؟ بعد آمدی امریکا اینا رو نبینی یعنی چی؟ آدم چشمشو روی حقایق ببنده و برای خودش یه کشور تخیلی درست کنه که همه چیش بهشته و بعد فکر کنه رفته توی بهشت که خیلی احمقانه است. بعد حالا یکی سیاهپوست باشه و فقیر باشه دیگه میشه Drug dealer و دزد؟ به نظر من که خیلی آدم خوش قلب و مهربونی بود. بعد هم کسی که خانواده داره و با بچه اش میاد توی ماشین میشینه چه آزاری میتونه به تو برسونه؟ من که هر چی آدم با معرفت و مشتی دیدم جزو اونایی بودن که درآمدهای کمتری داشتن. به نظر من هر چی درآمد یکی بیشتر باشه احتمال اینکه آدم با معرفت تری هم باشه کم میشه.


شب با داداشم توی ایتالیا مشورت کردم و گفت تویوتا ها جلوبندیشون به این سادگی ها خراب نمیشه. حتما یه کاری کرده با ماشین که اینطوری شده. به نظر منم نخری بهتره. بعد گفت من که فاند گرفتم یه 3500 تا میتونم برات بفرستم که یه ماشین بهتر برداری. خلاصه شبم هم باز چند ساعتی به دنبال ماشین های دیگه گشتن گذشت. 


26 دسامبر - دو تا ماشین دیگه دیدیم

این روزا کلی توی سایت criagslist.org دنبال ماشین گشتم چون نیما بهم گفت که تو هم بگرد برای منصور که داریم میریم برای تو هم میریم یه نگاهی میکنیم. خلاصه روزی 3-4 ساعت وقت گرانبها رفت که منم ماشین دست دوم پیدا کنم. من بیشتر دنبال تویوتا کرولا بودم که قیمتش هم حدود 5000 تا باشه و حتی الامکان سفید باشه. یه 5-6 تایی هم پیدا کردم. منتظر بودم که امروز دیگه بریم حداقل یکی دوتاشونو ببینیم.


امروز رفتیم چند تا ماشین دیگه دیدیم. اول رفتیم یک ماشین سیویک 2006 دیگه برای منصور دیدیم. صاحب ماشین یه هندی بود که توی شرکت اریکسون کار میکرد و خیلی آدم با کلاسی بود. مجتمعی هم که توش زندگی میکرد توی پلینو بود و خیلی باکلاس بود. ماشین هم حتی یک خط نداشت و اصلا با اون سه تا ماشینی که دیروز دیدیم قابل قیاس نبود. البته قیمتش هم خب 8900 دلار زده بود که با چونه منصور طرف گفت من از 8000 تا کمتر نمیام.




بعد از اون رفتیم برای یه ماشین دیگه توی ایروینگ. دیگه شب بود و هوا تاریک شده بود. با این وجود ماشینو نگاه کردیم. اینم یه سیویک 2008 بود که یه مقداری تگرگ خرابش کرده بود یه چند جا هم خط خطی داشت اما تصادف اینا نداشت. ماشینه تقریبا صحیح سالم بود و قیمتش هم میگفت 8900 ولی گفت من از 8300 پایینتر نمیام. پسره هم دانشجوی دکترای UTArlington بود و فاند نگرفته بود دنبال این بود که رشته اشو عوض کنه. ماشینم مال خواهرش بود که برگشته بود کره و اینم برای پرداخت شهریه میخواست ماشینو بفروشه. به نظر ماشین خیلی خوبی میامد.



تاکسی در امریکا

من در مورد ایالت های شمالی و مخصوصا نیویورک نمیدونم که تاکسی چطوریه اما اینجا تاکسی خطی به معنایی که توی ایران وجود داره نیست. تاکسی ها همه مثل تاکسی تلفنی و تاکسی فرودگاه هستن. هزینه تاکسی برای 1 نفر حساب میشه و از یک نفر بیشتر 2 دلار اضافه تر میگیرن. کرایه تاکسی هم بر اساس تاکسی متر هست. دیگه هر چقدر که ماشین بیشتر بره کرایه بیشتر میشه. ما یه مسیر تقریبا 20 دقیقه ای رو با تاکسی چندین بار رفتیم و برگشتیم (6 نفر بودیم) هر بار حدود 45 دلار دادیم. کلا تاکسی خیلی خیلی گرونه. تاکسی های فرودگاه هم خیلی گرونتر هستن. ماشین های تاکسی اشون هم معمولی هستن مثل بقیه ماشین ها. بعضی هاشون ون های بزرگ هستن. هیچوقت کنار خیابون تاکسی گیر نمیاد حتی دربست.

در عوض ماشین خیلی ارزونه و تقریبا کسی نیست که ماشین نداشته باشه. هم اتاقی من یه ماشین 2008 (دست دوم) رو فقط با 9000 دلار خرید. ماشین دست دوم ارزونتر هم هست اما وقتی آدم میاد اینجا سطح توقع اش میره بالا. کسی که توی تهران راضی بود که یه PK سوار بشه اینجا به کمتر از تویوتا 2003 راضی نمیشه! تویوتا کرولا نو که ایران الان 90 میلیون تومنه اینجا نو 17 هزار دلار میشه. 

نان در امریکا

اینجا یه مغازه هست به اسم SaraBakery که نون های مدیترانه ای درست میکنه. این نون ها خیلی خیلی شبیه نوع های ایران هستن خوشمزه هستن. البته سارابیکری نون بربری هم داشت ما گرفتیم بد نبود اما مزه بربری ایران رو نمیداد.


نون های تورتیلا هم که توی فروشگاه ها گیر میاد اگر گرم بشه تقریبا مثل نونهای ایرانه و بد نیست. نوع غیر ذرتی و آردیش رو ما چند بار گرفتیم اینطوری بود. خدا رو شکر بحران نون مثل اروپا نیست که فقط نون باگت گیر بیاد.

24 دسامبر - کریسمس - باز سینما

بعد از اینکه از دور زدن خسته شدیم من گفتم بریم سینما. توی اینترنت گشتم و یه سینمای بزرگ توی پلینو پیدا کردم که IMAX هم باشه بریم یه فیلم سه بعدی با حال ببینیم. دم در سینما خیلی شلوغ بود و کلی امروز آمده بودند سینما. اینجا هم کلی امریکایی دیدیم.





دیروز و امروز بیشترین تعداد امریکایی فکر کنم دیدم. آخه این مدت هم هیچ جا نرفته بودیم. همین تا رسیدیم, نیما گفت ااااا این فیلمه خوبه همین الانم شروع میشه. سریع بلیت رو گرفتن و رفتیم توی سینما. من میخواستم یه کم توی محوطه باشم و یه چیزی سفارش بدم یا حداقل ببینم کیا آمدند. حتی میخواستم فیلم هم سه بعدی بریم یا حداقل یه فیلم خنده دار بریم که دیگه بلیت رو گرفتن.





سینما خیلی بزرگتر از دیشبی بود و خیلی هم پر بود. انگاری که همه آمده باشن سینما. اصلا جای نشستن نبود. من یه جایی اون بالاها پیدا کردم و بغل دو تا امریکایی نشستم. منصور و نیما هم ردیف اول نشستن که فاصله زیادی با فیلم نداشتن و باید گردنشنو بالا میگرفتن که فیلم رو ببینم. بعد از فیلم گفتم چرا رفتید اونجا نشستید, گفتن دو تایی صندلی پیدا نکردیم! تو هم چقدر نامرد بودی تنهایی رفتی یه جایی برای خودت اون بالاها نشستی. فیلمش یه فیلم وسترنی بود. از اینایی که یک نفر میزنه همه رو میکشه. یه جاهایی دیگه من دستم رو میگرفتم جلوی چشمم. توی سینما هم باز همون عطری بود که اون راننده زده بود توی ماشینشو و من دوست نداشتم. اولش فکر کردم بغل دستی ام سیگاریه اما بعد فهمیدم که خوشبو کننده هست و هر چند دقیقه ای یکبار میزنن توی سالن. یه جاهایی از فیلم که خنده دار بود و همه میخندیدند فقط جالب بود. یه جاهایی هم میخندیدند و من نمیفهمیدم که چی گفت که خندیدند برام دردناک بود.




آمدیم بیرون منصور خیلی خیلی خوشحال بود. میگفت من از 10 به این 10 میدم. دیگه آخر فیلم بود. منم چیزی نگفتم اما خیلی هم خسته بودم و حوصله هم نداشتم دیگه یه فیلم دیگه بریم. ماشین حسابی یخ زده بود یک ربعی طول کشید که برفا رو زدیم کنار و تونستیم ماشین رو راه بندازیم.




شب توی خونه یکی از هم کلاسیهای منصور آمد. دختره عربستانی بود و غذا درست کرده بود. امشب کلی حرف زدیم, مخصوصا در مورد دین که دختره خیلی هم متعصب بود و منصور هم سر به سرش میخواست بذاره. بعد من در مورد اوضاع و احوال ایران گفتم و دختره اصلا نمیدونست. با وجود اینکه میگفت چند باری آمده مشهد و قم برای زیارت. گفتم که مردم با چه سختی ای زندگی میکنن و چطوری بعضی ها از دین زده شدند. گفتم چطوری یه نفر که در حد lecturer هست شده رئیس دانشگاه و دختره حسابی شکه شده بود. نیما هم از این مثال من تا آخر شب میخندید. اما اونم میگفت که مردم از دولت سعودی اصلا راضی نیستن. گفت حتی سنی ها هم راضی نیستن که من نمیدونستم. اون با بودجه دولت عربستان آمده بود و جالب بود که میگفت ما اجازه نداریم بدون برادر یا پدرمون برای تحصیل از کشور خارج بشیم. اما دولت خرج زندگی هر دو رو میده. خلاصه امشب نه گذاشتن به پروژه امون برسیم و نه وبلاگمونو بنویسیم.