زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

تو رو به امام زمان قسم که ...

"تو رو به امام زمان قسم میدم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم.

اگر خواستی تو هم اینو به بیست نفر بفرست..."


ما بچه بودیم از این نامه ها مینوشتن مینداختن توی خونه امون و میگفتن هر کسی ننویسه نمیدونم چطور میشه و چطور میشه. حالا پیشرفت صورت گرفته و این کارا به دنیای الکترونیک و وبلاگ هم راه پیدا کرده.


حیف وقت جامعه که تلف خرافات بشه و خاک بر سر اونایی که میخوان با این خرافات مقامات این حضرات رو با تخیلات خودشون پیوند بدن. اگر فردا روزی دروغ این افراد معلوم بشه, اعتقادات کسی که مقام حضرت زینب رو توی این دروغا تصور کرده چی میشه؟ 


این دختر خانم هم اگر راست میگن تشریف بیارن مصاحبه بذارن و مدارک بیماریشونو هم ارائه بدن و با سند حرفشونو بیان کنن. من به شما قول میدن حضرت زینب بیکار نبوده که بیاد توی خواب ایشون و درخواستی ازشون داشته باشه. از طرف منم بهشون بگید که اون که آبه رو ریخته خب نامه ها رو هم مینوشت. برعکس شده روزگار.

کی اشکاتو پاک میکنه

چند وقت پیش که کنسرت بود جیراج آمده بود توی اتاقم و حرف این شد که رضا میخواد بره کنسرت و گفت بهم نشون بده که کنسرت کی هست. منم این آهنگ "کی اشکاتو پاک میکنه" رو براش گذاشتم و روش براش ترجمه هم کردم. دو سه بار دیگه از اون شب تا حالا سراغشو میگرفت دیگه امشب براش لینکشو فرستادم.

توی ترجمه گفتم clear your tears گفت باید بگی wipe نه clear !!! خوبه حداقل اینطوری یه کم زبانمون بهتر بشه.



نماز خوندن جیراج

یک هفته قبل از عید یه روز جیراج توی اتاق من بود و وقت نماز شد و من گفتم میخوام برم نماز بخونم. وضو که گرفتم و برگشتم اون گفت نمازتو که خوندی به منم یاد بده. گفتم باشه. نمازمو خوندم و بعد رفتیم و بهش وضو گرفتن رو یاد دادم. بعدش یه سایت پیدا کردم که اذکار نماز رو ترجمه انگلیسی گذاشته بود و گفتم اینا رو باید بدونی. کلی هم در مورد چیزایی که میدونستم بهش توضیح دادم که نماز خوندن وقتاش چطوریه. لباس باید تمیز باشه و ... یه چیزایی هم گفتم بهش که مسلمونا هم رعایت نمیکنن و انتظار دارن پیشرفت کنن مثل اینکه نماز باید با حضور قلب باشه و توجه باید به خود نماز باشه و نه چیزای دیگه. اونم برام توضیح داد که توی دین هندو نمازها وقت خاصی نداره و هر وقت که حس کنه قلبش آماده است که با خدا حرف بزنه میره و دعا میکنه. ولی گفت همین حضور قلب و حواس جمع حتما باید باشه.


فرداش که دوباره آمده بود توی اتاقم وقت نماز گفت که منم میخوام باهات بخونم ببینم چطوریه. دیگه کنار من ایستاد و چهار رکعت نماز ظهر رو با من خوند. اگرچه دیگه بعدش در این مورد چیزی نگفت ولی من خیلی خوشحال شدم که آمد و با من نماز خوند. امیدوارم یه روزی به حقیقت اسلام هم پی ببره.

21 مارچ - After party

این چند روزی که گذشت دانشگاه کلی برنامه داشت که من نرفتم. یعنی حس و حالش نبود. دیدم خیلی وقته که دیگه توی برنامه های دانشگاه نرفتم. برای همین گفتم که برای این آخری برم ببینم چه خبره.



توی سالن هم کلی بادکنک و چیزای رنگی بودند که خیلی قشنگ بودند.




اینبار هم دم و دستگاه و ... آورده بودند و کلی از دانشجو ها آمدند و زدند و رقصیدند. برای من خیلی جذابیتی نداشت اما چون یه کم گرفته بودم دوست داشتم که از اون فضا در بیام. وسطش هم یه قطار درست کردند و همه پشت سر هم دیده در حالی که شونه نفر جلویشونو گرفته بودند و دست دیگه اشونو توی هوا تکون میدادند جیغ و داد میکردند و توی سالن دور میچرخیدند.




عید نوروز توی دانشگاه

بچه های دانشگاه هم برای عید برنامه داشتند. هر کسی یه چیزی آورده بود برای شام و یه هفت سینی هم انداخته بودند. بعد از شام آهنگ گذاشتند و بعضی ها آمدند وسط به رقصیدن. بچه ها اکثرا زن و شوهری آمده بودند.




بعدش با بچه ها رفتیم بیلیارد بازی کردیم که خوش گذشت. من برای اولین بار بود که بازی میکردم اما دوست داشتم. خوب بود.



آخر شب هم با چند تا از بچه های اصفهانی بودیم و کلی گفتند و خندیدیم.