زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

15 اکتبر - تشکر از خیرین کمک شهریه

امروز فهمیدم که یه نوع دیگه ای از کارهای خیرخواهانه توی امریکا وجود داره که توی ایران نیست و اونم کمک برای پرداخت کمک شهریه هست. همیشه برام سئوال بود که چطوری اینا با این شهریه گرون اینجا درس میخونن و نمیدونستم همچین درصد بالایی از بچه های اینجا فاند میگیرن. مطابق چیزی که نوشته بود 87 درصد سال اولی ها یه نوعی از کمک هزینه رو میگیرن. 73 درصدشون به صورت اسکالرشیپ میگیرن که یعنی نمیخواد پولی رو برگردونن. 61 درصد کل دانشجوهای اینجا (هم لیسانس و هم بالاتر) هم یه نوعی از کمک هزینه رو دارن.



داشتن یه پارچه درست میکردند که روش بچه ها از کسانی که به دانشگاه کمک کردن که بورسیه کنن دیگران رو تشکر کنن. یه جلسه ای هم قرار بود فردا باشه که خیرین بیان دانشگاه و با بچه ها گفتگو داشته باشن که چون به من ربطی نداشت (و البته درگیر اون ماجرای استاده شده بودم اگر یادتون باشه) نرفتم.


4 اکتبر - من بدون رشته ام

امشب توی اتوبوس که نشسته بودم یه پسر امریکاییه داشت با یکی دیگه حرف میزد. اون یکی پرسید که رشته اتون چیه و اون پسره هم گفت من بدون رشته ام. فعلا آمدم دانشگاه دارم واحدهای مختلف رو میگیرم و بعد رشته ام رو انتخاب میکنم. فعلا دارم از روانشناسی و جامعه شناسی و ... واحد برمیدارم بعد یکیشو میرم. 

 

یادم افتاد به کنکور ما که با چه بدبختی درس میخوندی تا رتبه بیاری و بعد دونسته و ندونسته یه رشته انتخاب میکردی و دیگه آش کشک خاله ات بود که باید تا آخر میخوندی یا از اول کنکور میدادی. بعد اینجا با این همه راهنمایی و کمکی که میکنن بازم طرف اگر نتونه رشته انتخاب کنه بدون رشته میاد دانشگاه و بعدا تصمیم میگیره. از یه بابت بده چون طرف تا مدتها بلا تکلیفه اما از یه بابت هم خوبه که مجبور نیست که چیزی رو که دوست نداره بخونه.

4 اکتبر - بازم جلسه در مورد کار توی تابستون - دکتراها فرق میکنن

امروز رفتم یه جلسه دیگه در مورد کار کردن توی تابستونا توی دانشکده امون. امروز آب پاکی رو ریخت روی دستمون که ما خیلی کاری برای شما که دکترا میخونید نمیتونیم کنیم و بهتره با استادتون صحبت کنید و یا خودتون یه جایی رو پیدا کنید. چونکه موقعیت های دکترا خیلی کمتر از اونیه که ما بخواهیم براتون پیدا کنیم. بعد گفت که شما هم چون دکترا میخونید اجازه ندارید که برای موقعیت های زیر دکترا اقدام کنید چونکه کار تابستون شما کارآموزی حساب میشه و واحد براش باید بگیرید و حتما باید سطح کارتون سطح دکترا باشه.

3 اکتبر - باز جلسه با میکروسافت

امشب بازم پیتزا میدادن و یه جلسه ای بود با میکروسافت. من دیر رسیدم باز به پیتزاش نرسیدم. فرداش قرار بود با بچه هایی که ثبت نام کردند مصاحبه داشته باشن. این جلسه رو گذاشته بودند که یه مقداری در مورد مصاحبه باهاشون صحبت کنن. من ثبت نام نکرده بودم اما دلم میخواست بدونم که چه چیزایی میگن. 

 

میگفت که دیگه هر چی بلدید همونه امشب دیگه نمیخواد برید درس بخونید! خیلی مرتب و شیک بیایید. ما میخواهیم ببینیم چطور میتونید مسائل رو حل کنید نه اینکه بخواهیم اینجا درس پس بدید. سئوالایی هم که میپرسیم در همین زمینه هست که ببینید problem solving ایتون چطوریه.  

  

 

در مورد کسانی هم که قراره استخدام کنن گفت که ما 3 نوع آدم میخواهیم یکی برنامه نویس. یکی تست کننده یکی هم مدیریت پروژه. حالا شما خودتون ببینید که کدومشون براتون بهتره. اگرم نمیدونید موقع پرسیدن سئوالات به ما بگید ما خودمون میتونیم تشخیص بدیم.

 

من پرسیدم که من بخوام مصاحبه بگیرم باید چکار کنم گفت باید بری توی سایت https://careers.microsoft.com/ درخواست بدید و تعدادشون که زیاد بشه باز یه سری دیگه ما میاییم دانشگاه و مصاحبه میگیریم. 

 

اون یکی میگفت که حتما برای اینترنشیپ بیایید میکروسافت خیلی خیلی حال میده. به من که کارمند اونجام اینقدر خوش نمیگذره اما اگر به عنوان اینترنشیپ بیایید هر کاری میکنن که بهتون خوش بگذره. توی Richmond هم خیلی جای تفریحی هست. هر هفته با بچه ها میتونید برید یه جایی بگردید. از پیست اسکی گرفته تا ساحل دریا. هر چی بخواهید اونجا گیر میاد. خلاصه کلی دل ما رو آب کرد که چرا رزومه ندادیم که تابستون اونجا باشیم. 

 

3 اکتبر - جلسه بچه های روانشناسی

امروز همینطوری رفتم برای یک جلسه کاریابی که مربوط به بچه های روانشناسی بود که فارغ التحصیل شده بودند. فکر کردم عمومیه و رفتم. بعد دیدم که جلسه سومشون هم هست و استاده هی میگفت خب اینا رو که هفته پیش گفتم.  

 

 

چیز جالبی که برام اتفاق افتاد این بود که بچه هایی که آمده بودند حرفای جالبی میزدند. یکیشون میگفت من که درسم تموم شد فکر میکردم الان میرم با ماهی 4000 دلار استخدام میشم اما الان هر چی دنبال کار میگردم بیشتر از 2500 دلار در ماه پیدا نمیکنم. این حقوقی نبوده که من دنبالش باشم. به نظرتون چکار کنم برای فوق لیسانس بخونم یا نه. یه دختر دیگه هم میگفت منم دقیقا همین مشکل رو دارم. اون آقاهه هم داشت براش توضیح میداد که ببینید شما با لیسانس موقعیت های کاری بیشتری دارید اما وقتی فوق لیسانس بگیرید این موقعیت ها کمتر میشن ولی درآمدتون بیشتر میشه. باید بشینید بررسی کنید که آیا میخواهید 2 سال دیگه درس بخونید که فوق بگیرید یا نه. یه چیزایی هم در مورد انواع کارهایی که وجود داره توی روانشناسی بود میزد که من چون اطلاعات نداشتم خیلی نفهمیدم.