زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

3 اکتبر - جلسه در مورد کاریابی و رزومه

امروز ظهر یه جلسه ای توی دانشگاه بود در مورد پیدا کردن کار و نوشتن رزومه. اینجا یه Career Center داره که وظیفه اش کمک کردن به بچه های دانشگاه برای پیدا کردن کار هست. جالبه که اینجا همه چیز رو آموزش میدن. حتی اینکه مثلا توی هر مصاحبه چه چیزای مهمه که رعایت بشه یا چه کارهایی باید انجام بشه. فعلا از داستان خیلی عقبم. بعدا خواستم اینجا کار پیدا کنم در این موردا بیشتر مینویسم. 

 

بیست و ششم سپتامبر - بورد مشاوره دانشگاه

امروز همینطوری که رد میشدم دیدم یه بورد بزرگ یه عالمه کاغذ چسبوندن و بچه ها روش مشکلاتشونو نوشتن. این بورد برای تبلیغ خدمات مشاوره دانشگاه بود. اینجا هر دانشجو میتونه ماهی 3 بار خدمات مشاوره ای مجانی از دانشگاه بگیره. هر کسی هر مشکلی داشته باشه مثل یه مشاوره حرفه ای راهنمایی میکنن.  

 

 

 نحوه معرفی اشون برام جالب بود. چون مشکل یکی ممکنه مشکل خیلی های دیگه هم باشه و ممکنه با خوندن این بورد مثلا ببینه که یکی دیگه هم همچین مشکلی رو داره. برای منم جالب بود که بدونم مشکلات ملت چیه اینجا. بعضی ها مشکل درسی داشتن, بعضی مشکل خانوادگی, بعضی مشکلات شخصی و ...  

 

 

چون عکس ها خوانا نیست (که امیدوارم هم نباشه!) یه چند تاشو خودم اینجا بنویسم:

 

I cry myself to sleep every night

I want to travel the world

I have scuicide tendecies

I want a pony

I hate every 1!!! I hate you too

I wish I wasn't a twin

I resent everything

I want a boyfriend

I really dislike my roommate


 یه نگاهی کردم ببینم کسی درد مشترکی با من داره که اگر داره منم یه سری برم مشاوره ببینم چی میگن. بعد با خودم فکر کردم که آخه من برم مشاوره چی بگم. ببخشید کسی که دوستش داشتم داره با یکی دیگه قرار میذاره! اصلا نمیدونه که من دوستش دارم. اصلا بدونه هم براش مهم نیست. بعدشم این مدتی که ازش خبر نداشتم اونقدر عوض شده.... دیدم هیچ کسی همچین مشکلاتی نداره دیگه ولش کردم.

بیست و ششم سپتامبر - جلسات علمی دانشگاه

امروز صبح رفتم یه جلسه ای در مورد یکی از مباحث رشته خودمون بود. یه خانمی آمده بود و ارائه میداد و من واقعا لذت بردم که اینا اینقدر خوب تحقیق میکنن.  

 

یه سری جلسات اینطوری مربوط به رشته خودمون و رشته های دیگه هست که میشه شرکت کرد. معمولا از دانشگاه های دیگه یا افراد سرشناس رو دعوت میکنن که بیان در مورد کارهاشون صحبت کنن. هر هفته حداقل یکی دو تا از اینا رو میبینم که توی سایت دانشگاه زده یا اینکه برامون ایمیل میاد یا از بچه های دیگه میشنوم. چند روز پیش هم منصور میگفت برای رشته اونا یکی رو دعوت کردن و بدم نمیامد برم ببینم موضوع اونم چطوریه. من دیگه میخوام از این هفته حداقل یکی دو تا رو برم حتی برای رشته های دیگه هم شده برم. آخه آدم کلی چیزای خوب یاد میگیره.

بیست و پنجم سپتامبر - کلاس جستجو و کلاس گرامر

امروز باز توی کتابخونه کلاس گذاشته بودند. البته کلاس زیاد بود اما من دلم میخواست این کلاس گرامر رو برم ببینم چطوریه. رفتم هنوز کلاس جستجوی وب بود. اول فکر کردم که اشتباه آمدم بعدا فهمیدم که نه اولش جستجو درس میدادن و بعدش گرامر. باورم نمیشد از کوچکترین مباحث مربوط به سرچ شروع کرد به گفتن تا ترکیب های پیچیده تر. حتی در مورد انتخاب لغات هم توضیح میداد که چطوری چیو با هم انتخاب کنیم.   

 

 

بعد هم کلاس گرامر یه سری نکات گرامری رو گفت که قبلا هم کمابیش شنیده بودم. منتهی خب آدم خودش میخواد بنویسه دیگه نمیشه که. 

 

 

من دیگه فکر کنم این سری آخرین بار باشه که این کلاس های کتابخونه رو میرم. آخه سطحشون دیگه خیلی پایین هست برای من که دارم دکترا میخونم. برای بچه های لیسانس شاید خوب باشه. اما حسرت خوردم که ما توی ایران هیچوقت بهمون چیزای ساده ای مثل اینا رو یاد نمیدادن اما اینجا به دانشجو کوچکترین چیزایی هم که شاید فکر میکنی این دیگه گفتن داره رو یاد میدن. شاید به خاطر این باشه که اینطوری فکر میکنن که شاید یکی خودش یاد نگرفته باشه و یا نتونه.

بیست و چهارم سپتامبر - شبی با AT&T

امشب باز تبلیغ زده بودن که پیتزا میدن و از شرکت AT&T میان که صحبت کنن. منم بدم نمیامد که برم ببینم چه خبره. چون دیر رفتم جای نشستن گیرم نیامد.

جلسه در مورد LTE بود. اولش نمیدونستم که چیه اما کم کم توضیح داد فهمیدم که قضیه چیه. اینا یه تکنولوژی جدید برای دسترسی به داده ها از طریق موبایل درست کرده بودند که سرعتش چندین برابر 4G هست. روش کارکردش هم اینطوریه که به جای یک آنتن چندین آنتن نزدیک هم میذارن ولی موبایل میتونه خیلی سریع بین آنتن ها سوییچ کنه برای همین کسی که داره حرکت کنه میتونه همزمان با چند تا آنتن در ارتباط باشه و بدون اینکه متوجه بشه آنتن هاش عوض بشه و قعطی برای اینترنتش پیش نیاد. سرعت اینترنتش هم چندین برابر بیشتر میشه اینقدری که میگفت میتونه چند تا فیلم Full HD رو همزمان نگاه کنه! بعد گفت iPhone 5 تنها موبایلیه که فعلا داره از این تکنولوژی پشتیبانی میکنه. این سیستم هم هنوز توی امریکا انجام نشده و تا بخواد به اروپا برسه هم چند سالی طول میکشه.  

 

 

میگفت AT&T نزدیک 10 میلیارد دلار فقط صرف تحقیق روی این زمینه کرده. من که اصلا نمیفهمیدم که آخه آدم این همه سرعت اینترنت برای چی لازمش میشه. بعد رقمی که سرمایه گذاری میکنن چقدر وحشتناکه. من که اینجا حتی 4G هم لازمم نشد. اصلا سیم کارتم هم برای ایمیل چک کردن هم استفاده نمیکنم چون همه جا اینترنت توی خونه و دانشگاه دم دستم هست. من حتی حاضر نشدم که گوشی ایمو که از ایران داشتم اینجا عوض کنم. آخه مثلا iPhone به چه دردم میخوره؟ 

بعد یکی همین سئوال منو پرسید که این همه سرمایه گذاری و خرج کردن برای چی؟ وقتی که هیچ کاربردی فعلا نداره. چون الان با همین موبایل ها و همین سرعت 4G میشه به راحتی گیم بازی کرد و حتی فیلم نگاه کرد. اونم گفت که به خاطر سرمایه داری. این جنگ رقابت بین شرکت ها هست و ما اگر این کار رو نکنیم یه شرکت دیگه میکنه. شرکت های دیگه هم الان خیلی سرمایه گذاری کردن و منتهی ما به نتیجه رسیدیم.

من اما با خودم فکر کردم که جواب مسخره ای داد. جواب درستش میتونه این باشه که : درسته که از نیازهای امروز ما خیلی بیشتر هست اما چند سال آینده که این تکنولوژی گسترش پیدا میکنه نیازهای ما هم گسترش پیدا کردن و شاید اون روز بدون این تکنولوژی نشه زندگی کرد.

بعد یه آن به خودم آمدم دیدم نوبت پیتزای من گذشته و بهم پیتزا ندادن. تا آخر جلسه داشتم با حسرت نگاه میکردم که همه پیتزا خوردن من پیتزا گیرم نیامد. ولی بعدش با خودم فکر کردم ای بابا اینقدر پیتزا خوردیم دیگه شکل پیتزا شدیم. باز خوبه اینجا فهمیدیم آیفون 5 اینقدر گرونه یه دلیلایی هم پشتش هست. 

 

میخواستم اینو بگم که توی امریکا دانشجو بخواد نخواد با پیشرفت های کشورش آشنا میشه. شاید توی ایران شرکت های موفق زیاد داشتیم که کارهای خیلی خوب هم کرده بودن اما من هیچوقت نه اسمشون رو شنیدم و نه از نزدیک با نماینده هاشون حرف زدم. شایدم اصلا نداشتیم و همه کارها با پیچوندن در حال انجام بود. خدا میدونه ما که چیزی توی دانشگاهمون ندیدیم.