زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

دست دادن با نامحرم غیرمعتقد به حجاب

یه موضوعی یکی از دوستان مطرح کردن که مگه میشه آدم امریکا بره و با نامحرم دست نده. من از نظر شرعی موضوع میگم که دست دادن با نامحرم غیرمعتقد به حجاب مشکلی نداره. 

من از روی فتوای آقای منتظری میگم که از ایشون پرسیدند "استفتاى شرعى درباره ‏ ‏مصافحه با زنان مسلمان غیر محارم" و ایشون گفتن: 


"

اولا: عدم مس و عدم نظر به اجنبیه براى حرمت و احترام اوست.‏ ‏اگر او این حرمت را براى خویش قائل نیست ، بلکه عدم نظر و عدم‏ ‏مصافحه را بى احترامى به خود مى‎داند، در این صورت با عدم قصد‏ ‏التذاذ و عدم حصول آن ، مصافحه مانعى ندارد.

‏ ‏ثانیا: نظر و مصافحه (در مورد زنانى که به حجاب معتقد نیستند) با‏ ‏عدم التذاذ و عدم قصد آن مانعى ندارد.

‏ ‏ثالثا: (در تشخیص ضرورت عرفى در نظر یا مصافحه ) عرف محل ،‏ ‏ملاک است.

"


از نظر عقلانی هم که خودم فکر میکنم همین درسته. چه کسی که ببینه دین شما اونقدر محدودیت درست میکنه از زندگی روزمره بمونه یا حتی باعث بشه که به دیگران توهین و بی احترامی کنه, چرا باید به این دین علاقمند بشه؟ توی جوامع اسلامی هم برعکسشه وقتی یه خانم محجبه مسلمان ببینه که به عنوان یک مسلمان اینقدر شعور ندارید که نباید باهاش دست بدید چه فکری میکنه؟


البته هنوزم خیلی مراجع تقلید میگن کلا حرامه یا دستکش باشه و... که برای خودشون میگن چون با عقل جور در نمیاد من قبول نمیکنم.


برای بررسی دقیقتر موضوع به این لینک مراجعه کنید.


http://kadivar.com/?p=8429


مهاجرت

یکی از مسائلی که توی قرآن بهش توجه شده ولی توی هیچ توضیح المسائلی پیدا نمیشه مسئله مهاجرت هست. آیه 97 سوره نسا میگه: 


إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا


یعنی کسانی که وقتی ملائکه میخوان جونشون رو بگیرن در حال ظلم به نفس اشون هستن, ازشون میپرسن در چه وضعی بودید؟ میگن توی زمین ضعیف واقع شده بودیم. ملائکه میپرسن مگه زمین خدا وسیع نبود که توش مهاجرت کنید؟ پس اونا جایگاهشون جهنمه که بد جایگاهیه.


در این آیه نه تنها ملائکه اونایی که مهاجرت نکردن بازخواست میکنن بلکه اینقدر این امر مهمه که میگه جایگاهشون هم جهنمه. در ادامه آیه بعدی میگه:


إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلً (98) فَأُوْلَئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا (99)

مگر اونایی که ضعیف بودند از مردان و زنان و بچه ها که چاره دیگه ای نداشتن و به راه دیگه ای هم هدایت نشدن. پس اونا هستن که شاید خدا ببخشدشون و خدا بسیار آمرزنده هست.


توی این آیه میاد یه سری از مستضعف ها رو جدا میکنه که راهی نداشتن که مهاجرت کنن و اونا رو جزو کسانی میدونه که ممکنه خدا ببخشدشون (احتمالا بستگی به بقیه اعمالشون داره). حالا در ادامه میگه:


وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا


هر کسی در راه خدا مهاجرت کنه مکانهای خوش وسیع و زیادی پیدا میکنه و کسی که از خانه خودش بیرون میره مهاجرت به سمت خدا و رسول میکنه سپس مرگش سر میرسه پس اجرش بر خدا میفته و خدا آمرزنده و رحیمه.


حالا برای اونایی که مهاجرت میکنن هم خدا وعده گشایش توی زندگیشون میده و حتی نگرانی اینکه یه وقتی مرگشون از راه برسه و اینا به هدفشون نرسن رو هم با این آیه بر میداره.



نکته ای که توی این آیات هست اینه که ظلم به نفس مانع رسیدن انسان به بهشت میشه و ضعیف واقع شدن توی زمین میتونه عامل ظلم به نفس باشه و البته مهاجرت میتونه دوای این درد باشه. حالا اینکه مصداق ظلم به نفس چیه که تا این حد اهمیت داده شده خودش یه بحث دیگه است. من چیزایی که به ذهنم میرسه رو اینجا لیست میکنم:


مهمترین ظلم به نفس انسان اینه که انسان نتونه خدا رو درست عبادت کنه. چون دلیل خلق شدنش عبادت بوده. حالا کسی اینقدر مسائل اقتصادیش درگیر زندگیش کنه که نرسه درست خدا رو عبادت کنه ظلم کرده به خودش. یا اینکه اینقدر نگران امنیتش باشه که نتونه درست زندگی کنه (مثل شرایط سوریه و بعضی جاهای دیگه)

بعد از اون نیازهای اولیه زندگی هست. وقتی یه نفر نمیتونه توی یه جامعه ای ازدواج کنه که جزو اولیه ترین نیازهای تشکیل خانواده هست ظلم کرده به خودش. اختلاف سنی بین خودش و بچه ها به خاطر سن بالای ازدواج و ... هم ظلم به نسل آینده اش میشه. اگر نتونه یه سرپناه برای خانواده اش تهیه کنه و یا یک زندگی عادی اینم باز ظلم حساب میشه.

ظلم دیگه اینه که انسان ظلمی رو ببینه و نتونه کاری کنه و این نتونستن تعبیر به تایید اون ظلم بشه. اینطوری ظلم دیگران به انسان برمیگرده چون تایید کننده شده.

ظلم دیگه اینه که انسان توی یه محیطی زندگی کنه اینقدر آلوده باشه یا پارازیت باشه که فردا باعث سقط شدن بچه اش بشه. بدون شک در مورد قتل نفس بچه های سقط شده سئوال میشه. شاید آیه "بای ذنب قتلت (به کدامین گناه کشته شدن)" هم به این موضوع بی ربط نباشه. توی این آیات حتی اسم "ولدان" یعنی بچه ها هم آورده شده. یعنی ظلم به نفس اونا هم حساب میشه.


به طور کلی بخواهیم بگیم هر نوع گناهی هم ظلم به نفس حساب میشه. اگر انسان مجبور بشه برای زندگی عادیش گناه کنه, مثلا رشوه بده یا بگیره یا دزدی کنه یا دروووووووغ بگه اینا همه ظلم به نفس هستن. هر گناهی باعث کدر شدن دل انسان میشه و مشخصه که ظلمه. این دامنه گناه خیلی خیلی وسیعه. اگر بخواهیم بحث کنیم تقریبا همه چیزای مربوط به ظلم به نفس توی همین گناه بودن اعمال انسان میاد (حتی موارد بالا). حالا این گناه حتی میتونه به نامحسوسی ناامیدی باشه. البته فقط این نیست که آدم یه کاری انجام بده که گناه باشه ممکنه نکردن یه کاری هم گناه باشه, مثل نگرفتن دست مسلمانی که طلب کمک میکنه و سکوت در برابر ظلم.

...


البته این نیست که هر جا ظلمی باشه همه بنا رو بذارن روی مهاجرت! موضوع اینه که کسانی که مستضعف میشن و هیچ کاری از دستشون بر نمیاد واجبه که اگر بتونن مهاجرت کنن. اگر کسی کاری از دستش بر میاد که وضعیت رو عوض کنه و موندش توی همین وضعیت تاثیرش بیشتر از مهاجرت کردنش باشه (یا ضررش کمتر هست) واجبه که بمونه. یعنی توی وضعیت یکسان وابسته به شرایط هر کس ممکنه به یکی واجب باشه که مهاجرت کنه و به یکی واجب باشه که بمونه. و البته مهاجرت هم باید در راه خدا و به خاطر خدا باشه.


در پایان باید بگم که آقای قابل خیلی خیلی بهتر از بنده در مورد این موضوع صحبت کردن. بالاخره ایشون برخلاف بنده یک پژوهشگر دینی بودند. امیدوارم اگر فرصت دارید اون مطلب رو هم بخونید.

http://www.ghabel.net/shariat/1387/03/29/551

روحشون شاد.

سیاه تر از کشته شدن یک مظلوم چیزی نیست

در سوره مائده آیه 32 از طرف خدا گفته (قسمتی از آیه) "من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فى الارض فکأنما قتل الناس جمیعا" یعنی اینکه اگر کسی نفسی را به جز در برابر کشته شدن نفس دیگر و یا فساد در زمین به قتل برساند مثل این است که همه مردم را با هم به قتل رسانده است. این آیه یکی از شدیدترین برخوردهای قرآن با ظلم و قتل نفس هست. 


حالا یه لحظه با خودتون فکر کنید که این چه رنگیه؟



معلومه که سیاهه. وقتی یه چیزی سیاهه اگر کسی بگه سیاه, این اسمش سیاه نمایی نیست. این خودش سیاه هست و بالاتر از سیاهی رنگی نیست. سیاه تر از کشتن یک مظلوم چه چیزی هست که بخواهیم بگیم فتنه و سیاه نماییه؟ همانطوری که وقتی سیدالشهدا مظلومانه به شهادت رسیدن اگر حضرت زینب نبودند که بساط ظلم رو رسوا کنن شاید هرگز قیام امام به ثمر نمیرسید. کمترین کاری که در مورد دیدن یک ظلمی اونم ظلم عظیمی مثل کشته شدن یک بیگناه که معادل کشته شده همه مردم هست میشه کرد, بیان کردن اونه. حتی اگر شنونده اش فقط یک نفر دیگه باشه.


حالا بگید این چه رنگیه؟



به نظرتون اگر یکی بگه سیاهه, سیاه نمایی کرده؟ چیزی که قطع مسلمه اینه که این دیگه سفید نیست. اون چیزی که مهمه اینه که سفید اینقدر پاکه که یه لکه هم روش بیفته اون لکه رو میشه گفت سیاهه. اگر یه چیزی اونقدر پاک و سفید باشه هر کسی هم بگه سیاهه هیچ کس باور نمیکنه. 

امام حسین مظلوم ترین امام

اگر توی همه امامای شیعه بگردیم هیچ امامی مظلوم تر از امام حسین پیدا نمیکنیم. اینقدر که در موردش حرف میزنن اما ... اول داستانشو خیلی خلاصه مرور کنیم بعد ببینیم مشکل چیه. 

داستان تخیلی ای به نام واقعه عاشورایه آدم عوضی ای بود به اسم معاویه. این با زور شده بود حاکم همه مسلمونا و صبح تا شب هم ظلم میکرد و کار خلافی هم نبوده که نکنه. بعد یه روز عقرب چیزشو نیش میزنه و با زنش که خوابیده بوده یه بچه ای به وجود میاد که اسمشو میذارن یزید. یزید از همون بچگی اش آزار داشته و کلا با شیطون حال میکرده. همش با مارا و عقربا بازی میکرده و کمترین تفریحش شرابخواری و خوردن خون بوده. کم کم معاویه پیر میشه و یزید هم بزرگ میشه. معاویه میگه خب من که دارم میمیرم اول امام حسنو یواشکی بکشه و بعد حکومتمو بدم به بچه ام. بعد یزید حاکم میشه و شروع میکنه ظلم کردن. بعد مرض اش میگیره که امام حسین رو بکشه برای این کار میره از امام حسین بره بیعت بگیره. امام حسین هم میگه من وارث پیغمبرم, امام حسن نیستم که بیعت کنما, گفته باشم. خلاصه شمشیرو میکشه و راه میفته بره کوفه لشکر جمع کنه. مردم نامرد کوفه هم اون هم نامه نوشته بودند یه دفعه نظرشون عوض میشه. اصلا ذاتا مردم کوفه مشکل داشتن. از روزی که به دنیا آمده بودند آدمای عوضی و ترسویی بودند این مردم کوفه..... و همینطوری ادامه دارد...


این شد داستان امام حسین که همه ساله توی هیئت ها تعریف میکنن. واقعا جای تاسفه که از یک حرکت به این عظیمی همچین داستانی درآمده که اصلا با واقعیت جور نیست. از اون بدتر اینکه حتی اصل حرکت امام حسین هم توی این داستان بی معنی گم شده و توجهی هم بهش نمیشه. وقتی یک واقعه تاریخی تبدیل به یک تراژدی علمی-تخیلی میشه حقایقش هم کم کم گم میشه. من فقط چند تا از این ایرادایی که به این داستان وارد هست و به ذهنم میرسه رو بگم و امیدوارم که بقیه رو هر کسی که این مطلب رو میخونه از خود تاریخ واقعی این واقعه بخونه و راجع بهش فکر کنه. 

 

یزید یکی بوده مثل ما اما...یک مشکلی که هست اینه که همچین برای یزید داستان درست کردند و میکنن که شنونده فکر میکنه امکان نداره در عالم واقع همچین کسی دوباره به منسه ظهور برسه. فرض کنیم این چیزایی که در مورد یزید میگن درست باشه. حالا چنددرصد امکان داره که یه نفر دیگه مثل داستان علمی-تخیلی تولد یزید دوباره متولد بشه؟ چطور ممکنه دوباره یکی پیدا بشه که از همون بچگی اینطور ذات خرابی داشته باشه و عاشق خون خوردن باشه؟؟؟ کمترین ضرر این داستان تخیلی اینه که انسان هرگز فکر نمیکنه که یزید هم مثل همه انسان های دیگه به دنیا آمده و مثل همه بچه ها بازی کرده و بزرگ شده. اینه که هر انسانی ممکنه به همچین سقوطی برسه. هر کسی اگر از خدا غافل بشه و گول قدرت و مقام و ثروت رو بخوره میتونه به همچین شقاوتی برسه. هر کسی باید مراقب باشه به سمت یزید شدن نره. 

آدمای بد داستان ظالم آشکار نبودنهمه قصه هایی که در مورد عاشورا میگن توشون چنان چهره پلید و عجیبی از معاویه و یزید و شمر و ... ارائه میدن که انگار انسان حیرت میکنه که چطور مردم این چیزا رو میدیدن و دم بر نمیآوردن. مشکل داستان اینه که هرگز نمیگه عامه مردم هرگز معاویه رو آدم بدی نمیدونستن بلکه فکر میکردن امیرالمومنین هست و باید ازش اطاعت کنن. همینطور در مورد یزید. شاید اگر به مردم اون روز میگفتن که این آقا شرابخوار هم هست خیلی ها تعجب میکردن و حتی عصبانی میشدند که چرا به امیرالمومنین همچین نسبت خلافی رو میدی. کما اینکه در تاریخ آمده که به یکی گفتن حضرت علی رو توی محراب شهید شد گفت که مگه علی هم نماز میخونده!!! یا اینکه شمر میگه من اطاعت فرمان امیرالمومنین رو کردم که امام حسین رو کشتم. یا اون پیرمرد به امام زین العابدین میگه خدا رو شکر که خدا شما رو هلاک کرد و یزید بر شما مسلط شد و شاخ فتنه رو شکست. ظلم معاویه و یزید بر همه مردم آشکار نبوده. هزار تا درس میشه ازین موضوع گرفت. چرا اگر کسی نمیدونه عملی که انجام میده برحق است باید بگه مامورم و معذور؟  

مردم کوفه مردمی بودند مثل مااین داستان رو همچین تعریف میکنن که انگار کلا اشکال از مردم کوفه بوده و هر کسی دیگه ای جای اینا بود بهتر عمل میکرد. در حالی که اونا هم انسان بودند مثل بقیه. حالا ما امروز از دور ماجرا رو میبینیم و امام حسین رو میشناسیم و فکر میکنیم ما اگر بودیم این کار رو نمیکردیم. اما فرض کنیم امام رو درست نمیشناختیم, ظلم یزید هم برامون آشکار نبود و ما جای مردم کوفه بودیم, واقعا توی اون شرایط چکار میکردیم؟ اگر فکر میکنیم غیر از یاری امام کاری میکردیم حتما یه جای کارمون میلنگه. باید ببینیم کجای کار مشکل داره. چه شناختی لازمه که همون اشتباه مردم کوفه رو نکنیم؟ آیا واقعا این شناخت رو داریم یا باید پیدا کنیم؟  

لشکریان یزید دور از ما نبودندوقتی از آدم سئوال میکنن که اگر روز عاشورا بود تو کجا بودی؟ میگه خب معلومه توی سپاهیان امام حسین بودم!!! اما انسان وقتی واقعه کربلا رو میخونه این سئوال براش پیش میاد که این 31 هزار نفر لشکری که جلوی امام حسین ایستادند همچینا هم کم نبودند. اونایی هم که با امام همراه نشدند هم کم نبودند. کسانی هم که پشت امام رو خالی کردند هم کم نبودند. کسانی هم که امام رو رها کردند کم نبودند. از کجا معلوم که اگر ما اون روز اونجا بودیم توی لشگر یزید نبودیم؟ از کجا معلوم که فکر نمیکردیم که یزید امیرالمومنینه و این امام حسینه که از دین خروج کرده و میخواد با بیعت نکردن اختلاف بندازه بین مردم؟؟؟ 

امام حسین قیام به جنگ نکردهی میگن حرکت حسینی حرکت حسنی. امام حسن سازش کرد به خاطر شرایط ولی امام حسین شمشیرو کشید و رفت به جنگ ظلم. وقتی آدم واقعه کربلا رو میخونه کم کم متوجه میشه که حرکت امام حسین به جنگ یزید رفتن نبوده هیچوقت. آخه آدم عاقل ور میداره ماه حرام شمشیر رو میکشه با زن و بچه آواره میشه که بخواد بجنگه؟ باید دید که چه چیزی پشت این حرکت بزرگ بوده؟ مثلا یک جنبه حرکت امام حسین امر به معروف و نهی از منکر بوده. خب اول انسان باید ببینه که چه کسانی نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داشته و امام به چه روشی کار رو امام انجام داده؟ 

.......................
این حرفا تمومی نداره اما چند درصد از اونایی که میرن این هیات ها چند دقیقه میشینن وقت بذارن به این چیزا هم فکر کنن؟ واقعا لب تشنه امام حسین مهمتر از اصل هدف و حرکتش بوده؟

 

یه بار به یکی از این هیئتی ها گفتم که چرا به جای اینکه صحنه های تخیلی از واقعه کربلا تعریف کنید, نمیایید هر سال اصل ماجرا رو بدون کم و کاست برای مردم بگید؟ گفت که مردم میان اینجا زار بزنن ما هم یه کاری میکنیم که اشکشون در بیاد که میرن خونه به خودشون افتخار کنن که دو تا قطره اشک برای اباعبدلله ریختن. اون داستانا که اشک کسی رو در نمیاره. شاید حق با اون بود اما این حرفش اشک منو در آورد. 1400 سال گذشته و هنوزم امام حسین مظلوم ترین امامه.

دین - مذهب

وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿بقره ۱۱۳﴾

یهودیا گفتن که مسیحی ها بر هیچی نیستن (بر حق نیستند), مسیحی ها هم گفتن که یهودی ها بر هیچی نیستن در حالی که کتاب رو هم میخونن. همینطوری هم کسانی که نمیدونن مثل حرفای اونا رو میزنن. پس خدا بینشون روز قیامت در مورد اون چیزی که اختلاف کردند حکم میکنه. این آیه به وضوح میگه افراد نادان میگن یهودی ها بر حق نیستند و یا مسیحی ها بر حق نیستند یا مشابه این حرفا رو میزنن.
 
بخواهیم خوب نگاه کنیم میبینیم دین مرزبندی نمیکنه و سعی میکنه هر کسی رو که میشه توی خودش جا بده. توی قرآن آمده که هر کسی یه ذره بدی کنه اونو میبینه و هر کسی یه ذره خوبی کنه اونو میبینه (اصلا هم تفاوت قائل نمیشه که دین طرف چی هست). اگر اینو کنار مسئله "مسلمانی حالت انسان است" ببینیم میبینیم که چه بسا شخصی مسیحی باشه اما دلش تسلیم تر به پیشگاه خدا باشه. چرا نباید همچین کسی رو مسلمان تر بدونیم؟ برخلاف دین مذهب مدام در حال مرزبندی و کوچیکتر کردن دامنه آدمایی هست که توش جا میشن. 


حالا اختلاف مذاهب در مورد مسیحی و یهودی که جای خود داره, از اون بدتر اینه که مسلمون سنی میگه شیعه مشرک و نجسه و مسلمون شیعه میگه سنیه اینطوریه. و هم تا اینکه یکی که یه حرفی میزنه که به مذاقشون خوش نمیاد و برخلاف افکار پوسیده اشونه برچسب خروج از دین و فلان مذهب بودن رو بهش میچسبونن و طردش میکنن (اگر به همین جرم سرش رو نبرن). حالا هزار و یک حدیث هم جعل کردند که فرق ما با اینا اونه و فرق اونا با ما اینه و چون این فرق رو داریم و ما خودمون برحقیم پس هر کسی برحق نیست بر ناحقه و ... این خزئبلات توی مذاهب تمومی نداره.


کاشکی یه روزی بیاد که به جای بچه مذهبی بودن, انسانی دیندار باشیم.