امروز یه الگویی رو معرفی میکنم که خودم توی زندگی ازش استفاده میکنم. اسمش رو هم همینطوری گذاشتم الگوی ایده آل تا عمل.
اول به اونایی که به کلمه "ایده آل" حساسیت دارن بگم که من واقعا این کلمه رو دوست دارم. بعضی ها فکر میکنن وقتی شما در مورد ایده آلتون صحبت میکنید به این معنی هست که این همون هدفتون هست. ایده آل با هدف فرق میکنه. هدف معمولا یه پله پایین تر از ایده آل هست. شما ایده آل دارید. برای حرکت در جهت ایده آل هدف گذاری میکنید. برای رسیدن به اهدافتون استراتژی (مسیر رسیدن به هدف) تعیین میکنید. برای انجام استراتژی قوانین و کارهایی را مشخص میکنید و انجام میدید. در واقع "ایده آل" رسیدنی نیست. یعنی شما اگر به ایده آل هم برسید اون وقت اون دیگه ایده آل نیست! این یه واقعیته. یه چیزی توی این دنیا خوبه و اون اینه که یک در هزار ممکنه که به ایده آل برسید. یعنی ممکنه با هدف گذاری ای که کرده اید به ایده آل هم برسید اما در مورد عوالم ماورای طبیعت مطمئنا این مطلب نمی تونه صحیح باشه.
ایده آل
فرض کنیم شما ایده آل تون این هست که یه زندگی خوب داشته باشید. حالا این زندگی خوب یه سری تعاریف داره. که میتونید تعریف کنید مثلا یه خونه خوب. یه ماشین خوب. یه همسر خوب... بعد هر کدوم از اینا تعریف دارن. خونه خوب خونه ای هست که توی شهر خوبی باشه. بزرگ باشه. نزدیکش مرکز خرید باشه. و... همینطوری میتونید اینها رو ادامه بدید تا اینکه به ریزترین چیزی که براتون مهمه برسید. مثلا برای من خونه بزرگ از 200 متر به بالا هست ممکنه برای یکی از 1000 متر به بالا باشه. اما وقتی دیگه این بزرگی معلوم شد دیگه نمیتونید بگید هزار متر یعنی چی؟
هدف
برای رسیدن به ایده آل هاتون نیاز به هدفگذاری دارید. مهمترین قسمت تبدیل ایده آل به هدف است. در اینجا ایده آل هم کم کم تعدیل میشن و کوچیک میشن. برای هر کدوم از ایده آل ها باید مثال پیدا کنید. مثال پیدا کردن مهمترین بخش کار هست. بعضی چنان قوه تخیل قوی ای دارند که نیازی به پیدا کردن مثال ندارند و میتونند اون چیزی رو که میخوان توی ذهنشون دقیق دقیق ترسیم کنن. خوب ما که اینطوری نیستیم مجبوریم بگردیم توی عالم ماده ببینیم که چه چیزی شبیه ایده آل ما پیدا میشه. دیدن اون چیز و داشتن تصویری از اون میتونه خیلی خیلی در رسیدن بهش کمک کنه. مثلا هدف شما میتونه یه آپارتمان 120 متری توی محله زعفرانیه تهران باشه. حالا ممکنه این از ایده آلتون کوچیکتر باشه اما مهم اینه که بتونید بپذیرید که این دست یافتنی هست. تمرین کنید تا مثال هایی که پیدا میکنید شبیه تر باشند. هر چی چیزی که براتون ایده آل هست و دلتون میخواد داشته باشید بزرگتر باشه ممکنه چیزی مثالی که براش پیدا می کنید کوچیکتر بشه. حالا این یه قسمتی اش به ایمان شما هم بر میگرده. کسی که ایمان بسیار بالایی داشته باشه میدونه که همه چیز دست خدا هست و اگر بخواد میده و از ایده آلش کوتاه نمیاد. و این ممکن هست اما خب خیلی از ما یه پای ایمانمون می لنگه. خوبه آدم اینجاها بفهمه که ایمانش چقدره و چقدر باید باشه.
استراتژی
خوب اهداف رو مشخص کردید. حالا وقتش هست که راه رسیدن به اون اهداف رو مشخص کنید. به این مسیر میگن استراتژی. مثلا همون خونه رو در نظر بگیرید. برای رسیدن به اون خونه چه چیزی لازم دارید. ممکنه بگید پول. ممکنه یه راه های دیگه ای هم پیدا بشه. مثلا یه دختری اونجا زندگی میکنه و شما با ازدواج با اون به خونه تون میرسید! (شوخی کردم چیز دیگه ای به ذهنم نیومد.) خب باید تصمیم بگیرید از کدوم راه برسید به این هدف. مثلا شما راه پولدار شدن رو انتخاب میکنید. دقت کنید که استراتژی مسیر هست نه مثل هدف یک نقطه. یعنی اینکه شما باید توانایی داشته باشید که نقاط رو به هم وصل کنید تا به هدف برسید. خوب پولدار شدن. برای پولدار شدن چکار باید بکنید. میشه ادامه تحصیل داد. میشه یه شرکت درست کرد. میشه رفت توی کارخونه یه نفر کار کرد. و... می بینید که هر چی از هدف پایینتر میایید شرایط خیلی مهم میشن. مثلا یه آدم بیسواد ممکنه شانسش برای ادامه تحصیل کم باشه. یا اینکه یه نفر باباش کارخونه دار باشه و براش بهتر اینه که از کار کردن کنار دست باباش یه چیزی در بیاره. باید در کشیدن مسیر ( تعیین استراتژی) خیلی دقت کرد و شرایط رو در نظر گرفت. اگر تونستید نقاط رو وصل کنید به شرایط فعلی تون موفق هستید. اگر نه یا هدف مناسبی انتخاب نکردید و یا مهارت کافی رو ندارید. یه هدف کوچکتر بگیرید تا مهارتتون بیشتر بشه بعد ادامه بدید.
قوانین
خب حالا که معلوم شد شما از چه مسیری قرار شد به اهداف برسید باید یه سری قوانین برای خوتون وضع کنید و یه سری اعمال رو انجام بدید. قوانین کمک میکنند که از مرز خارج نشید. یعنی در مسیر تعیین شده باقی بمونید. شاید دیده باشید افرادی رو که مدام توی زندگی تغییر جهت میدند. اینها کسانی هستند که بلد نیستند قانون تعریف کنن برای خودشون. حرکت میکنند اما نه در جهت هدف. میفتن توی یه راه دیگه بعد میبینن دیگه جلوشون اون چیزی که میخواستن نیست مجبور میشن هدفشون رو عوض کنند. مثلا فرض کنید یکی میخواد بره مشهد. راهش رو کج میکنه و کج میکنه از کرمان سر در میاره. بعد میبینه که حالا مشهد خیلی دور شده میگه میریم شیراز! چرا؟ چون از جاده ای که قرار بوده بره خارج میشه. اگر مسیر رو درست تعریف نکرده باشید هم همینطوری میشه. مثلا فرض کنید میخواهید برید مشهد. مسیر رو از سیستان و بلوچستان تعریف کردید. خوب معلومه که هیچوقت نمیرسید! حالا بحث قوانین هست. قوانین رو خودتون وضع میکنید. مثلا من نباید بیشتر از 8 ساعت در شب بخوابم. یا در هفته باید حداقل 10 ساعت درس بخونم. سئوال: اگر 10 ساعت شد 9 ساعت چی میشه؟ هیچی شما یه مقدار کج شدید. حالا اگر این کج شدن رو جبران کردید درست میشه. اگر نکردید تا ثریا میرود دیوار کج.
اعمال
خوب همه اینها بدون عمل اصلا به درد نمیخورن. فکر کنید همه این کارها رو کردید و حالا نشستید توی خونه و منتظر هستید. هیچی نمیشه. هزار سال هم بشینید هیچی نمیشه. دیگه موقع عمل هست. شما باید در جهت هدفتون از مسیر تعیین شده قدم بردارید. حالا این قدم برداشتن ها آروم آروم میشه. دویدنی هم میشه. بستگی به خودتون داره اما تجربه من ثابت کرده که رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. اگر بدوید خسته میشید اما سریعتر رفته اید. چیزی که میگم هیچ فرقی با حرکت فیزیکی نمیکنه. ممکنه بگید من که میخوام درس بخونم چطوری میشه. اگر شما 17 ساعت درس بخونید دارید میدوید. اگر 1 ساعت درس میخونید دارید سینه خیز حرکت میکنید. اگر روزی 6-7 ساعت درس میخونید دارید آهسته و پیوسته حرکت میکنید. سئوال: اگر خسته شدم چکار کنم. جواب: شما معمولا یه کار رو انجام نمیدید سعی کنید کارهای راحتتر در اون جهت رو انتخاب کنید. یا اینکه استراحت کنید. بله استراحت دقیقا معادل ایستادن هست. اما بعضی وقت ها لازم هست. شما در استراحت میتوانید به بازنگری هم بپردازید. شاید راه جدیدی با توجه به تغییرات به وجود آمده پیدا شده باشد که شما بتوانید سریعتر برسید. فرض کنید میخواهید برید مشهد. توی راه ماشین جوش میاره. خسته میشید. توی یه شهری توقف میکنید و شروع به بازنگری میکنید. بعد با خودتون میگید میتونستم از هواپیما هم استفاده کنم. بررسی میکنید که اگر زیاد دور نشدید برگردید و از هواپیما استفاده کنید. بنابراین نگران ایستادن ها و استراحت ها نباشید. اینها لازم هستند. شما گام به گام با عملتون به سمت هدف برید. میرسید.
توی پست بعدی یه مثال میزنم که روشن تر بشه.
خیلی قشنگ بود.از نظر ظاهری نه البته..شاید اولش آدم حوصلش نیاد همشو بخونه اما بعد خوندنش همه چی عوض میشه..ارزششو داشت..
میدونی دوست عزیز،با خوندن پستهات دارم به این نتیجه میرسم که من چندتا هدف را دارم موازی پیش میبرم برای همین به هدف اصلیم که مهاجرت هست نمیرسم.مرسی بابت این پستت.
مرسی.طرز فکر قشنگی بود.
من از این دست صحبت های امیدوار کننده و منطقی دوس دارم .ممنون
اولش حوصلم نیومد کلشو بخونم ولی وقتی تموم شد دیدم ارزش ئوباره خوندنو داره
مرسی
سلام صبحت بخیر
مگه میشه که حوصله نگیره و متن بلاگتو نخوند....
خیلی خوب بود بعد خوندن بلاگت دیشب تا حالا کمی طرز فکرم عوض شده که چرا حرف های دیگران روم تاثیر بذاره ومن واز هدفم آمریکا دور کنن
یکی میگه آمریکا دوره،یکی دیگه هدف خیلی بزرگیه عزیزم هدفی رو انتخاب کن که بهش برسی،یه دوست دیگه :...هزار تا انرژی منفی دیگه
قبل از خوندن این متن با مامانم صحبت میکردم که به این نتیجه رسیدم که من هدف اولیه ام رو دوباره میذارم آمریکا و براش تلاش میکنم
حالا میگم خوب ایده آل من چیه وهدف برای اون میشه آمریکا استراژیمم باید تلاش کنم کارخوب دست پا کنم تا هزینه ها رو کمی پوشش بده
عمل به قوانین فدرسته با این تنبلی ها هیچی پیش نمیره باید حرکت کنم خیلی مصمم تر و با ایمان بیشتر
تازه انقدرررر قوه تخیلم بالا و خوبه که نگوووو