این روزا اصلا دست و دلم نمیره برای هیچ کاری. دل توی دلم نیست برای فردا. طبق معمول این چند مدت شبها خوب نمیخوابم و روزها گیجم. یه کمی کارهای شرکت عقب مونده اند که گفتم این یکی دو روز انجام بدم.
این روزا به این فکر میکنم که برای آینده ام چکار کنم. یه موقعیت هایی هست که توی زندگی تصمیمات آدم خیلی روی آینده اش تاثیر میذاره. میتونم اینجا بمونم و ازدواج کنم. میتونم برای تحصیل برم امریکا. میتونم برم سربازی, توی مدتی که سربازی هستم یه فکری کنم. نمیدونم یه جورایی گیر افتادم چکار کنم. خیلی بده اینطوری. بعضی دوستام رفتن استرالیا, بعضی ها هم دارن میرن. استرالیا سیدنی اش بد نیست.
گیر همه چی این سربازیه. اگر این مشکل رو نداشتم میتونستم بهتر تصمیم بگیرم. چیزی که مشخصه اینه که اگر بخوام دو سال برم سربازی خیلی موقعیت های خوب زندگیمو از دست میدم. مثلا شاید دیگه به صرفه نباشه که بخوام دکترا بخونم. آخه 30 سالم میشه. تا 35 بخوام دکترا بخونم که خیلی ستمه. سربازی هم اگر نخوام برم یا باید پذیرش دانشگاه خارج بگیرم و برم. یا اینکه باید برم دنبال معافیتی چیزی.
راستش رو بخواهید تصمیم قطعی برای مهاجرت ندارم. اگر داشتم بدون شک هر طوری بود سربازی رو معافیت میگرفتم یا یه دانشگاه به درد نخور خارج اقدام میکردم.
نتایج پذیرش هم که هنوز نیومده و حالا حالاها نمیاد خودش یه آدمو توی بلاتکلیفی میذاره. نمیدونم امسال قبول میشم یا نه. اگر قبول میشم بهم فاند میدن یا نه. اگر چند تا قبول شدم کدوم رو باید برم؟ بهتر نیست یه سال صبر کنم بعد برم یه دانشگاه با رنک خیلی بالا مثل UCLA؟ اگر صبر کنم اینجا چکار کنم؟
خیلی خیلی ذهنم مشغول این چیزا میشه و خسته میشم. حتی شب ها هم خوب نمیخوابم و همش ذهنم درگیره. یه فکر دیگه هم دارم و اون اینکه چطوری میتونم یه تجارتی راه بندازم که یه پولی گیرم بیاد. با این وضع خراب مالی که نه میتونم ازدواج کنم نه میتونم برم خارج از کشور برای تحصیل و ... اگر حداقل میشد یه 150 میلیونی جور کنم که خیلی خوب میشد. میتونستم دکترا هر جا خواستم برم. حتی ذهنم درگیره این هم میشه که چه جور بزینسی میتونم راه بندازم که اینطور درآمدی کسب کنم؟
یه طرف دیگه هم پایان نامه هست و دفاع و مقاله! که کاشکی زودتر دفاع میکردم که این بار حداقل برداشته بشه.
انتظار جواب دانشگاه ها برای پذیرش, انتظار تموم شدن پایان نامه ام و دفاع و مقاله هاش. انتظار مشخص شدن تکلیفم برای فردا و آینده.
این چند روز هم که همش فکر فردا هستم که چی میشه. فردا روز بسیار بزرگی است. انتظار اینطوری دیگه نکشیده بودم.
فکر نمیکردم سیمپسون ها یه همچین سریالی باشه. اول اینکه بیشتر از 20 سال هست که داره تولید میشه. هنوزم داره تولید میشه! 21 فصل کامل تموم شده و هر فصل حدود 12 تا اپیزود داره. یعنی بیشتر از 200 قسمت (حالا بعضی ها هم نوشتن 300 تا 400 تا قسمت)
امروز فصل 1 شو دانلود کردم و 2 تای اولش رو دیدم. اولیش که واقعا شاهکار بود و حتی جایزه هم برده بود! کلا توی این مدت نامزد جایزه های زیادی هم شده!
یه سایت ایرانی هم هست که لینک دانلود و معرفی سریال و ... رو داره.
البته بیشتر انجمنه و ظاهر سایت هم خیلی کثیفه. فقط حیف که فروشگاهش تعطیل شده اگر نه همین امشب سفارش میدادم که نخوام این همه دانلود کنم!
اینم داستان از زبان یک وب سایت:
"سیمپسون ها" محصول سال 1989 و شبکه "فاکس" می باشد. داستان سریال درباره خانواده ای از طبقه متوسط جامعه به نام خانواده "سیمپسون" می باشد که متشکل از یک زن و شوهر و سه فرزند هستند.پدر خانواده "هومر" در کارخانه انرژی اتمی شهر "اسپرینگ فیلد " کار می کند. "هومر" بی دقت و شلخته و تنبل است به نوعی می توان گفت جمیع العیوب است. "مارج" همسرش به عنوان یک زن خانه دار رفتار های شوهرسبک سر و پسر شر خانواده "بارت" را تحمل می کند. "بارت" که از سال 1989 در ده سالگی مانده ، از آن دست پسر هاییست که نه تنها خانواده که کل شهر از دست او به عذاب است. از صاحبان کسب گرفته تا مسئولین رده بالا همه به نوعی حداقل یک بار مورد هتک حرمت به انواع گوناگون توسط "بارت" قرار گرفته اند به صورتی که حتی مجسمه شهر نیز از دست این پسر شر امان نمانده است و کله خود را از دست داده است. "لیسا" خواهر "بارت" بیشتر تمایل به فعالیت های اجتماعی و جمعی دارد و گاهی از سن خود بیشتر نشان می دهد. دیگر فرزند خانواده "مگی" نام دارد که در دوران خردسالی به سر می برد و همواره در حال مکیدن پستانکیست که در دهان دارد. این خانواده یک سگ به نام "سانتای یاور" و یک گربه به نام " گوله برف 2" نیز دارند که در بعضی قسمتها نقش کلیدی ایفا می کنند.
----------------------
باور کردنی نیست که یه همچین سریالی رو بیشتر از 20 ساله دارن میسازن اونم با این کیفیت. مال نسخه های 20 سال پیشش رو دارم میبینم (از اول شروع کردم!) خیلی خیلی خوب ساخته شده و قدیمی هاش هم به همین قشنگی جدیداش هست.
از اون بهتر اینکه برای تقویت زبان خیلی خیلی به درد میخوره. چون هم توش اصطلاحات زیادی پیدا میشه و هم اینکه برای کسی که میخواد بره امریکا با فرهنگ امریکایی آشنا میشه. برای هر کسی که میخواد بره امریکا توصیه میکنم که وقتتون رو تلف نکنید و یه برنامه ریزی کنید که هر روز 2-3 قسمت این سریال رو کار کنید.
من خودم از امشب شروع کردم که هر شب بشینم هم گوش بدم هم لغت هاشو در بیارم و هم لذت ببرم!
خیلی پسرهایی که مثل من هستن همین مشکل رو دارن. اینکه پایان نامه اشونو برای یه ترمی دفاع کنن یا نکنن. 20 بهمن باید ثبت نام ترم جدید رو کنم و یه گزارش هم بنویسم که چکارایی کردم. تا حالا 80 صفحه از پایان نامه ام رو نوشتم اما هنوز کارهای اصلی ام مونده که بنویسم. استخاره کردم جواب آمد زودتر دفاع کنی بهتره. اما هنوز آماده دفاع نیستم. یعنی پایان نامه ام رو ننوشتم. از یه طرف هم این گزارش رو ندم دیگه ترم جدید ثبت نام نمیشم.
اگر سربازی نداشتم همین ترم دفاع میکردم که دیگه هر چی شد بشه. اما حالا که سربازی دارم میترسم که دفاع کنم و بعدش پذیرش هم نتونم بگیرم و گیر بیفتم. شانس ما این دانشگاه ها هم که هنوز پذیرش ندادن. این شبا خوابم نمیبره. روزها هم خسته خسته هستم و نمیتونم درس بخونم. سر کار هم یه مدتیه که نمیرم. شب میگم فردا که بشه میشینم پایان نامه ام رو مینویسم. روزا هم اینقدر گیجم که همش میخوام بخوابم. نمیدونم چرا اینطوری شدم. اما در هر صورت باید هر طوری شده امروز این گزارش رو بنویسم تا فردا تحویل بدم. این سربازی هم معضلی هستا. بعضی ها که 4 ترمه دفاع میکنن و میرن میگن تا سربازیمون تموم بشه کارهای پذیرش رو هم انجام میدیم. بعضی ها هم مثل من الان ترم 5 هستن و میخوان ترم 6 تموم کنن تا قبل از اینکه برن سربازی پذیرششون رو بگیرن. کدوم بهتره بستگی به شرایط هر کسی داره.
این روزا شبکه fox series داره سریال کارتونی خانواده سیمپسون ها رو هر شب میذاره. یه چیز جالبی که به ذهنم رسید و گفتم برای شما هم بنویسم اینه که این امریکایی ها حتی از وقت های فراغتشون هم برای آموزش استفاده میکنن. یعنی شما وقتی رو که میذارید یه سریال یا یه فیلم سینمایی امریکایی رو نگاه میکنید خودآگاه یا ناخودآگاه مطالب بسیاری رو یاد میگیرید. یکی از نمونه هاش همین سریال کارتونی هست که به ظاهر در قالب طنز درست شده اما بسیاری از فرهنگ های اجتماعی (یا بی فرهنگی ها) رو منتقل میکنه. چون جو رسانه در امریکا خیلی خیلی گسترده هست و تقریبا همه مردم در این جو قرار دارند میشه گفت که به نوعی فرهنگ مردم توسط رسانه ها کنترل میشه.
خانواده سیمپسون ها یه خانواده امریکایی رو نشون میده که توی اون روابط اجتماعی پدر و مادر با فرزندانشون و همچنین فرزندان با همدیگر و کل خانواده با اجتماع آموزش داده میشه. هرچند که برای ما که ایرانی هستیم دارای چیزهایی هست که ارزش فرهنگی ندارن (مثلا اینکه پدر خانواده میره با دوستاش مشروب میخوره) اما به نظر من برای کسی که میخواد بره خارج خیلی خیلی سریال خوبیه. هم اینکه طنزه و هم اینکه بسیاری از اصطلاحات روزمره و همچنین روابط روزمره رو یاد میگیره.
غیر از این سریال برنامه های دیگه ای هم هستن که این بار آموزشی رو برای جامعه دارن. مثلا سریال Greek که یه جورایی روابط بین دختر و پسر رو برای سنین نوجوانی آموزش میده. توصیه نمیکنم این یکی رو نگاه کنید! اما این نکته جالبه که روابط اجتماعی رو به انواع مختلف آموزش میدن و مثل جامعه ما نیست که همه چیز مخفی باشه و شاید بعد از 30 سال عمرتون هنوز واضح ترین چیزها رو ندونید. مثلا من تا یکی دو ماه پیش نمیدونستم که رئیس شرکت که میاد باید همه کارشون رو ول کنن و برن پیش اون و سلام و احوال پرسی کنم! فکر میکردم که من دارم پول میگیرم که کار کنم اگر کارم رو ول کنم پولی که میگیرم دیگه حلال نیست اما بعدا شنیدم که این مسئولمون میگفت رئیس شرکت آمده آقای فلانی اصلا به روی خودش هم نیورده به کارش ادامه داده!
امروز روز بدی بود. داشتم اپلای ابراد رو میگشتم که یه دفعه لینک یه سایت پیدا شد برای ثبت ایده.
به اسم جشنواره ملی ایده های برتر
http://www.best-idea.ir/Default.aspx
بعد گفتم برم دو سه تا ایده امو ثبت کنم. الان نزدیک 11 تا ایده خفن داشتم که 3 تاشو اینجا ثبت کردم. البته الان یه کم پشیمونم آخه هر کدوم از این ایده ها میتونه وافعا پولساز باشه. نکنه بدزدنش؟
یه ایده ام هم این شطرنج دیجیتالی بود. باورم نمیشد وقتی توی اینترنت سرچ کردم عین چیزی که توی ذهنم بود عکسش موجود بود اونم برای خرید!
عین مزایایی که بهش فکر کرده بودم حتی بیشتر هم داشت! نامردا چرا ایده های منو انجام میدید!
تازه همون چیزی که برای آموزش فکر میکردم هم داشت
http://www.classicchessandgames.com/MillenniumTalkingChessSchoolModelM182.htm
مدل های سفری هم دشت!