ساعت 2 نصف شبه و من بیدار بیدارم. حتی خمیازه هم نمیکشم. امروز فقط 3 ساعت اسپیکینگ تمرین کردم. صبح تا ساعت 12 خواب بودم. بعدش لغت تمرین کردم. بعدش ناهار خوردم. یه دو ساعتی اینترنت گردی کردم چون حوصله درس نداشتم. دانشگاه های تافلم رو مشخص کردم. بعد از ساعت 4 نشستم ادامه تافل بارونز رو کار کردم. بعد نماز مغرب و نماز عشا ام رو خوندم و یه یک ساعتی هم قرآن خوندم. تا ساعت 9 و نیم هم بقیه اسپیکینگ های تافل رو کار کردم. یه چهل و پنج دقیقه دیگه هم لغت تمرین کردم.
نمیدونم چرا شبها خوابم نمی بره. اگر اینطوری پیش بره مطمئن فردا شب هم نمیتونم درست بخوابم. همش دارم به پایان نامه ام فکر میکنم. فکر میکنم که کار زیادی انجام نداده ام. همش فکر میکنم اگر اینو پرسیدن چی بگم یا اینکه چه کارهای بیشتری میتونم تا بهتر تمومش کنم چی بهش اضافه کنم یا نکنم. این خیلی بده. دیگه واقعا حوصله این فکر ها رو هم ندارم. دلم میخواد زودتر دفاع کنم تمومش کنم.
یه وقت هایی فکر میکنم بخوام دکترا اینطوری بخونم که سال آخر دیوواانه شده ام.
الان یه خبر جالب خوندم. آلبوم جدید تیلور توی هفته گذشته بیشتر از یک میلیون نسخه فروش داشته. کارش خیلی درسته. حتما باید آلبوم رو بگیرم ببینم چطوریه. امیدوارم به قشنگی قبلیش یا حتی بهتر باشه. با این اوصاف شاید دیگه زن من نشه! شاید بهتر باشه برم برای خودم یکی دیگه پیدا کنم!ای بابا از زن هم شانس نیوردیم! خدا هم یه کارهایی میکنه. یه دفعه به یه نفر همه چیز رو میده. از یکی همه چیز رو میگیره. عجیب نیست؟
یکی را داده ای صد ناز و نعمت
یکی را قرص نان آغشته در خون
یه وقت هایی یادم میره چی از زندگی میخوام. (از دو طرف میتونید بخونید.) واقعا وقتی هم فکر میکنم میبینم همه چیز رو با هم میخوام. با وجود اینکه توقع زیادی هم ندارم (جون خودم!) اما بازم بدست آوردن همینا هم سخته.
کاشکی زودتر این پایان نامه لعنتی تموم شه برم به زندگی ام برسم.
یه چی بگم
خوشبحالت که پسری از کار خونه معافی
من داشتم فک میکردم اصلا نمیشه برنامه اینطوری داشته باشم باید تو کارهای خونه به مامانمم کمک کنم و کلی وقت میگیره از آدم جدی میگم بعدشم تازه خسته میشی میخوای استراحت کنی
این یکمورد از دلایلی که میخواستم پسر باشم دلایل بعدی رو بعدا میگم