امروز 2 تا از قانون های خودم رو توضیح میدم که با هم در ارتباط هستند, در واقع دومی نتیجه ای از اولی است.
قانون: انسان هرگز به هدفی نمیرسد بلکه به سمت آن میل میکند!
از آنجایی که ذات انسان بینهایت شناس است, هرگز امکان ندارد که به هدفی برسد, بلکه همیشه به سمت اهداف میل میکند, مخصوصا اگر هدف در افق دور باشد به خوبی این میل کردن مشخص می شود. میل کردن در اینجا به معنی نزدیک شدن ولی نرسیدن کامل هست چیزی که در تابع "یک تقسیم بر ایکس به توان 2 " (یکی از توابع مورد علاقه من در ریاضی) دیده می شود که هرگز به خطوط افقی نمیرسد اما به سمت آن نزدیک می شود.
به بیان حافظ
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
( اون عکسی که گذاشتم برای خوشکلی نیست. برای درک قسمتی از این مفهومه)
-------------
قانون: اگر کسی بخواهد به چیزی برسد کافی است در جهت آن حرکت کند!
از روی قانون بالا میتوان نتیجه گرفت که اگر کسی بخواهد به چیزی برسد کافی است در جهت آن حرکت کند! (مرتبط با آیه لیس للانسان الی ما سعی). (فکر کنم راجع به قدم برداشتن در جهت هدف قبلا یه صحبت مختصری کرده بودم.)
به عبارت دیگر برای رسیدن به چیزی نیازی نیست که خودتان را به آب و آتش بزنید, کافی است که در مسیر آن قدم بردارید و چون هرگز انسان به هدف نمیرسد و به سمت آن میل میکند از همان لحظه ای که شروع به حرکت میکند انگار که به هدف رسیده است. تنها با عامل زمان است که کم کم متوجه تغییر خواهید شد.
تذکر:
حالا ممکن است کسانی پیدا شوند که برعکس فکر کنند. ممکن است بگویند ما که هرگز نمیرسیم پس چرا برویم؟!!! در جواب باید گفت که وقتی که به بینهایت نزدیک میشویم, چون این فاصله میل کردن کاهش پیدا میکند میتوانیم بگوییم که به هدف رسیده ایم! (نه اینکه این حرف نادرست باشد بلکه مطلق کردن نسبی است) بنابراین اگرچه به طور مطلق به هدف نمیرسیم اما با نزدیک شدن به هدف (هرچه فاصله کمتر شود) میتوان گفت که به هدف رسیده ایم. در حالی که اگر اصلا به سمت هدف میل نکنیم, ممکن است به طور کل از آن دور شویم و حتی به طور نسبی هم به چیزی نمیرسیم.