زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز دهم - تفریحات آبی

صبحانه رو که خوردم رفتم یه کم اینترنت گردی کردم تا اینکه کلاسم شروع شد. بعد رفتم سر کلاس و بعد از کلاس هم گفتم توی دانشگاه یه دوری بزنم. یه جا ورزش های آبی گذاشته بودند که رفتم اونجا. توی راه منصور رو دیدم که داشت از اونجا برمیگشت. گفتم چطور بود. گفت دیگه از سن ما گذشته. منم لباس راحتی همراهم نیست نتونستم اصلا استفاده کنم. یه یک ربعی هم روی منبر که اگر اینا زندگی کردند پس اون کاری که ما میکردیم چی بوده؟ چقدر مردم سر خوش هستن و چقدر سر هر چیزی بهشون خوش میگذره و خیلی از این ناراحت بود که چرا نمیتونه مثل بچه های اینجا خوش بگذرونه!   

 

 

   

 

از منصور جدا شدم و آمدم توی اون محوطه. یک آب پرتغال بسیار خوشمزه دادن که خوردم. و از نزدیک بازی بچه ها رو نگاه میکردم. هم اینکه بعدش کلاس داشتم و نمیشد که لباسام خیس بشه و هم اینکه لباسام رسمی تر از اونی بود که بتونم برم بازی کنم. با این حال اگر کلاس نداشتم حاضر بودم که لباس هام هم خیس بشه اما یه کم بازی کنم. با این حال یکی از بازی هاشو که نیازی نبود خیس بشم رو انجام دادم. باید توپ میزدی به یه دکمه ای که یه نفر که روی صندلی نشسته بود بیفته توی آب. من که 3 تا زدم نیفتاد. داشت میشمرد نزدیک 30 تا توپ زده بودند که نیافتاده بود! هیچ کس نشونه گیریش خوب نبود.

 

 

 

خیلی جالبه که هر وقت بخوان میان و این وسیله های بادی رو راه میندازن و اینجا میشه عین پارک. بچه ها هم همه جوره از کوچیک و بزرگ میان بازی می کنن.  

 

  

 

 

 

چون آب پرتغالش بسیار خوشمزه بود برگشتنی یکی دیگه برداشتم. توی راه برگشتن یه نگاهی کردم دیدم زمین های بازی های دیگه مثل SoftBall که نمیدونم چیه و بسکتبال و فوتبال و ... هم در فضای باز اینجاها هست. 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مجید جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ

میگم این عکس ها که گذاشتی به نظرنمیاد این ها دانشجوهای دکتری باشند باید لیسانس یا پایین ترباشند یااینکه نه؟به نظر من برای دانشجوهای لیسانس مشکلی نداره ولی دانشجوی دکتری اصلآ نباید وقت داشته باشه به این چیزهافکرکنه چه برسه انجام بده.

بله شاید
ولی خب ما جدید هستیم این چیزا برامون تازگی داره

ابراهیم جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

احسنت وودی جان. کلا وبلاگت رو دوست دارم، مفید و سرگرم کننده

hamid dashti جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ق.ظ

خیلی هم عالی

یگانه جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ب.ظ

سلام
وودی جان شما که میگی گاهی تو لیسینینگ مشکل داری سر کلاسات هم این مشکل برات پیش میاد یا اینکه سر کلاس هر چی میگن متوجه میشی؟
یه سوالی هم به عنوان یه دختر در مورد ادمایی مثل منصور دارم که بعدا می پرسم ازت

سلام
بله پیش میاد. هفته اول که خیلی بد بود. از هفته دوم که بهتر شدم.

علی اصغر جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ب.ظ

بابا دمت گرم.
چه‌جوری وقت می‌کنی آپ کنی این بلاگ رو، من حتی وقت نمی‌کنم بخونم!
واسه خوندن بلاگت از قبل برنامه ریزی می‌کنم! کلا دمت گرم

علی اصغر جون خب پارک ملته دیگه.

نرگس جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ب.ظ

محبوبیت وبلاگتون از فیس بوکم گذشت...اول اینجارو یه نگاه میندازم بعد میرم فیس
مرسی از وقتی که میذارین


با این حال نسبت به محتواش به نظرم مشتری اش کمه. بلد هم نیستم بیشترش کنم. بازم خوبه بدون هیچ تبلیغی اینجا رو پیدا میکنن.

ساسان جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ http://SAROS7.BLOGFA.COM

سلام وودی عزیز........
خوبی...؟
خیلی ارادت دارم وودی جان............
آقا حسابی داره خوش میگذره آآآ........
دمت گرم......زحمت کشیدی حقته عزیزم..........
حاشو ببر که الحق نوش جووووونت..........................
بابا اونجا که دست و بالت بازه....چه گیری دادی به تیلور بی وفا!!!!
یه درشت و مجلسیشو انتخاب کن کم کم مراسم ازدواجو راه بنداز دیگه....

سلام
لطف داری
حالا بذار بریم ببینیم تیلور خانم میخواد آخرش چکار کنه. نشد, بعدش یه فکری میکنیم.

farshad چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:29 ق.ظ

خوشم اومد از وبلاگت. تو اوج ناامیدی اینور یکم لبخند زدم. اونور نه اینور!

خوش آمدی. کدوم ور؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد