امروز صبح اولین روزی بود که دالاس از روزی که آمدیم ابری بود.
امروز باید مدارک مالیات رو هم به دانشگاه میدادم برای همین رفتم و یه سری کپی ازشون گرفتم و رفتم بخش مربوطه. کارمند اونجا یه دختر چینی بود. حالا من بعدشم سریع کلاس داشتم اونم داشت یواش یواش توضیح میداد که اینقدر از حقوقتون بابت مالیات کم میشه و... محافظ آیفونش هم خیلی جالب بود.
آمدم بیرون یه نم بارون داشت میامد. چقدر هوا امروز دلنشین بود.
عصر که از کلاس آمدم یه اتفاق خیلی جالب افتاد. دیدم که یه ایمیل گرفتم که یه مدرکی توی بخش کپی کتابخونه جا گذاشته شده که اسم شما روش هست. اگر این مدرک برای شماست تا 5 روز دیگه فرصت دارید که مراجعه کنید در غیر این صورت به دلایل امنیتی از بین برده میشه.
هیچ وقت فکر نمیکردم که اینقدر اینجا باحال باشه که یه چیزی هم جا میذاری بهت خبر بدن. آخه آدم وقتی یه چیزی جا میذاره ممکنه تا مدت ها دنبالش رو نگیره و بعد از یک مدت تازه یادش بیاد که همچین کاغذی هم داشته مثلا و حالا نیست.
امشب که برگشتم خونه دیدم که کارت اعتباری ام هم آمده. خیلی جالب بود برام که اینا همچنین مدارک مهمی رو هم باز با پست میفرستن.
یه خاطره جالب برا من هم اینکه یه بار از آفیس برای هم خونه ایم پرینت فرستادم
یه سری اش جامونده بود
فرداش یه اییمل دریافت کرد که خانم شما به دپارتمان ما چه ربطی داری که پرینت هاتو اینجا می بینیم؟ و دیگه تکرار نشه
یعنی فکر کن بخاطر یه برگه پرینت منشی بخش گشته بود تمام اون صفحات رو خونده بود ایمیل ش رو کشف کرده بود و ...
واقعا خسیسن دیگه!ا
خیلی جالب بود یه همچین فکری توی ذهن منم بود که شهرمو پر درخت کنم اما تاحالا از این بعد بهش نگاه نکرده بودم که کمک های مردمی....مرسی