Breathless I never judge you, I can only love you
فرق قضاوت و پیش قضاوت
یک مطلب خیلی مهمی هست که میخواستم راجع بهش صحبت کنم و اون بحث قضاوت هست. یکی از دوستان یه نظری گذاشته بودند که میدونم اینو بنویسم جوابشونو هم میگیرن.
اول اینو بگم که "قضاوت کردن" با "پیش قضاوت کردن" دو تا چیز متفاوت هست که چون پیش قضاوت کردن هم نوعی قضاوت کردن هست ما هر دو رو ممکنه به جای هم به کار ببریم. ما قضاوت کردن رو با معنای غیرمنفی یا حتی مثبت استفاده میکنید اما "پیش قضاوت" رو به طور عموم با معنای منفی به کار می بریم.
داستان مردی که تبرش گم شده بود
یه داستان توی ادبیات آلمان هست که مفهومش اینه:
یه نفر تبرش رو گم میکنه. شک میکنه که همسایه اش اونو دزدیده باشه. از فرداش همسایه اشو زیر نظر میگیره. میبینیه که اون مثل یه دزد راه میره, مثل یه دزد حرف میزنه و دستاش هم مثل دزدهاست. چند روز بعد متوجه میشه که همسرش اون تبر رو جا به جا کرده. بعد دوباره به همسایه اش نگاه میکنه, به نظرش اون مثل شریف ترین انسان های شهر زندگی میکنه.
مشکل اصلی اینه که هر قضاوتی از طرف ما میتونه خودش یه پیش قضاوت باشه. مثلا در نظر بگیرید که ایستادید و یکی میاد و آبی رو که خریدید از توی دستتون رو می قاپه و به سرعت دور میشه. سریعا با خودتون میگید عجب دزدی هست این آدم. بعد توی مسیر میبینید که اون آب رو داره میده به یه کسی که اونجا از تشنگی غش کرده. بعد از قضاوتی که کردید پشیمون میشید. حالا در مورد هر قضیه ای این ممکنه پیش بیاد.
سه تا داستان از قرآن
سه تا داستان توی قرآن در مورد قضاوت هست میخوام بگم و بعد یه کم در موردش صحبت کنم. من نقل به مضمون میکنم.
داستان اول
توی قرآن در مورد حضرت داوود میگه که دو نفر آمدند پیشش و یکیشون گفت این برادر من 99 تا گوسفند داره و من یکی دارم میگه این یکی رو هم بده به من. حضرت داوود میگه اون با این درخواستش داره به تو ظلم میکنه و البته بسیاری از شریکا هم به هم ظلم میکنن مگر اونایی که مومن باشن و عمل صالح کنن که کم هستن! بعد میگه حضرت داوود فکر کرد ما امتحانش کردیم و طلب بخشش کرد. میخوام اینو بگم که توی این آیه قرآن عملا میگه که پیامبر خدا فکر میکنه که خداوند از طریق قضاوت کردن اونو امتحان میگه. (سوره ص از آیه 17)
داستان دوم
یه جای دیگه قرآن در مورد حضرت موسی میگه که یه روزی وارد شهر میشه میبینه دو نفر دارن دعوا میکنن که یکیش دوستش بوده و یکیش دشمنش بوده. میره کمک دوستشو یه مشتی به اون یکی میزنه که میمیره. فرداش میبینه باز همون دوستش داره با یکی دیگه دعوا میکنه. حضرت موسی یه قضاوتی در مورد اون می کنه و بهش میگه معلومه که تو یه آدم گمراهی هستی. بعد میخواد با اون یکی درگیر بشه که اون یه قضاوتی در مورد حضرت موسی میکنه و بهش میگه: ای موسی نکنه میخوای منم مثل اونی که دیروز کشتی بکشی؟ مثل اینکه میخوای تو زمین آدم زورگویی باشی و نمیخوای از مصلحان باشی. (سوره قصص از آیه 14 خود آیه 14 هم هست)
داستان سوم
یه داستان دیگه هم در مورد حضرت موسی و میگن حضرت خضر هست. که موسی با خضر همراه میشه ولی قول میده که صبور باشه. بعد میرسه یه جایی حضرت خضر میزنه کشتی ای رو درب و داغون میکنه. موسی میگه آخه این چه کاریه میکنی؟ کشتی این مردم بیگناه و بیچاره رو چرا خراب میکنی. بعد خضر میگه دیدی گفتم نمیتونی صبر کنی. خلاصه عذرخواهی میکنن و راه میفتن. این دفعه داشتن رد میشدن یه دفعه خضر میزنه یه بچه ای رو میکشه! بعد موسی میگه آخه برای چی بچه بیگناه رو میزنی همینطوری میکشی؟ خضر میگه من که گفتم نمیتونی صبر کنی. بعد موسی میگه خب باشه بار آخرمه دیگه اینبار اگر یه چیزی گفتم دیگه تموم. بعد گرسنه میرن یه شهری و کسی بهشون غذا نمیده. بیرون شهر حضرت خضر شروع میکنه به درست کردن یه دیوار خرابه ای. موسی همینطوری که داشته درست میکرده میگه حداقل میرفتیم یه دیواری درست میکردیم که بابتش بهمون یه پولی بهمون بدن. که اینجا دیگه خضر میگه دیدی نتونستی آخرشم صبر کنی. حالا ماجرا این بود که اون کشتی مال مستمندها بود و یه حاکم ظالمی میآمد کشتی های نو رو میگرفت, خواستم یه کم خرابش کنم که اون دیگه کشتی اینا رو نگیره. اون بچه ها مال یه خانواده مومنی بود و خدا خواست که از بین بره تا پدر مادرش ایمانشون رو از دست ندن و این دیوار هم مال دو تا یتیم هست که زیرش یه گنجیه که خدا میخواد بعدا که بزرگتر میشن پیدا کنن و زندگی کنن. (سوره کهف، از آیه ۶۵)
تحلیلی از زاویه قضاوت کردن بر این داستان ها
توی داستان اول به وضوح میگه که پیامبر خدا قضاوت کردن رو یه امتحان برای خودش میدونسته و باز از اینکه قضاوت کرده بوده استغفار میکنه. شاید حضرت داوود فکر میکرده که پیش قضاوتی کرده یا هر چیز دیگه ای. نکته دیگه ای که داره اینه که حضرت داوود عمل اون شخص رو ظلم میدونه و نه اینکه بگه حالا این برادر تو کلا آدم ظالمیه!
توی داستان دوم حضرت موسی هم در مورد کسی که دوستش بوده قضاوت میکنه و از روی عملش میگه تو یه آدم گمراهی هستی. و توی همین داستان اون یکی در مورد حضرت موسی یه پیش قضاوتی میکنه که تو میخوای زورگویی کنه. نشون میده که ما آدما هر اتفاقی که میفته در موردش قضاوت میکنیم. سریع برای خودمون الگو درست میکنه و آدما رو طبقه بندی میکنیم.
توی داستان سوم پیامبر خدا با کسی همراه میشه که علمش بیشتر بوده. در مورد اعمال اون قضاوت هایی میکرده که پیش پرده اشو نمیدونسته. جالبه که وقتی پشت پرده ماجرا رو میشه, دیگه قضاوت نادرستی به وجود نمیاد.
نتیجه گیری
نکته اول
نتیجه ای که من میخوام بگیرم اینه که قضاوت کردن جزوی از ذات انسان هست. هر چیزی که ما میبینیم ازش یه الگویی درست میکنیم و بعد از روش قضاوت میکنیم. اما چیزی رو که باید مراقب باشیم اینه که پیش قضاوت نکنیم. وقتی ما علم کافی نسبت به چیزی نداشته باشیم قضاوتی که میکنیم میتونه تبدیل به یک پیش قضاوت بشه. اینه که برای هر قضاوتی نیاز هست تا همه شواهد باشه و پشت پرده همه چیز معلوم بشه که بشه قضاوت درستی کرد.
نکته دوم
نکته دومی که در واقع از نکته اول استخراج میشه اینه که احتمال اشتباه بودن قضاوت در مورد آدما خیلی خیلی زیاده و بهتره تا جایی که میشه آدم در مورد کسی قضاوت نکنه (چون ممکنه پیش قضاوت کرده باشه). چون انسان یک موجود پیچیده هست و از روی یکی دو عمل یه نفر نمیشه قضاوت کرد که این آدم به طور کلی چطوریه. اما در مورد اعمال انسانها تا حدی میشه و باید قضاوت کرد. مثلا اگر کسی دزدی کرد ما میفهمیم که دزدی کردن کار بدیه و این کار رو میشه تقبیح کرد, با این حال اینکه با یکبار دیدن یه نفر که دزدی میکنه بگیم فلانی کلا دزده قضاوت در مورد اون شخصه که ممکنه اشتباه باشه. هر لحظه که آدم در مورد کسی قضاوتی میکنه باید این احتمال رو هم بده که شاید اشتباه باشه و یه پیش قضاوت باشه. حالا هر چی شما اطلاعاتتون از فردی که میبینید کمتر باشه احتمال اینکه پیش قضاوت کرده باشید بیشتره.
نکته سوم
حتی پیش قضاوت در مورد عمل بد فقط نیست. ممکنه یه نفر به نظر خیلی آدم خوبی باشه و کلی هم اعمال خوب کنه و شما پیش قضاوت کنی که این دیگه بهترین آدمه و با امام زمان ارتباط داره! این پیش قضاوت در مورد خوب بودن یه نفر ممکنه باعث بشه که حتی چشمتون روی اعمال بد اون فرد هم بسته بشه. بعد چون اون آدم رو درست نمیشناسی فردا روزی برات واضح بشه که همه اعمال اون طرف از سر ریا و منافع شخصی بوده. اینه که آدم نه در جهت مثبت و نه در جهت منفی بهتره که قضاوتی در مورد خود افراد نداشته باشه.
نکته آخر
قضاوت در مورد اعمال اما با کسب همه اطلاعات در دسترس لازمه چون فطرت انسان اینطوریه و بد و خوب رو تشخیص میده. مخصوصا قضاوت در مورد عمل خود آدم مهمترین چیز هست که بهش محاسبه هم میگن.
از اینکه زحمت کشیدید و این مطلب طولانی رو هم خوندید تشکر میکنم.
این قسمت(اون بچه ها مال یه خانواده مومنی بود و خدا خواست که از بین بره(بخونید خضر کشتش) تا پدر مادرش ایمانشون رو از دست ندن ) خیلی بیرحمانه بود. حالا نمی دونم این حرفم قضاوته یا پیش قضاوت یا هردو یا هیچ کدام!
به این میگن قضاوت نابجا.
مولوی توی دفتر اول میگه (من یه قسمتیشو میارم):
آن پسر را کش خضر ببرید حلق
سر آن را در نیابد عام خلق
آنک از حق یابد او وحی و جواب
هرچه فرماید بود عین صواب
آنک جان بخشد اگر بکشد رواست
نایبست و دست او دست خداست
شاه آن خون از پی شهوت نکرد
تو رها کن بدگمانی و نبرد
تو گمان بردی که کرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی
بهر آنست این ریاضت وین جفا
تا بر آرد کوره از نقره جفا
بهر آنست امتحان نیک و بد
تا بجوشد بر سر آرد زر زبد
گر نبودی کارش الهام اله
او سگی بودی دراننده نه شاه
پاک بود از شهوت و حرص و هوا
نیک کرد او لیک نیک بد نما
گر خضر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب تو بی پر مپر
آن گل سرخست تو خونش مخوان
مست عقلست او تو مجنونش مخوان
گر بدی خون مسلمان کام او
کافرم گر بردمی من نام او
میبلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی
شاه بود و شاه بس آگاه بود
خاص بود و خاصهٔ الله بود
آن کسی را کش چنین شاهی کشد
سوی بخت و بهترین جاهی کشد
گر ندیدی سود او در قهر او
کی شدی آن لطف مطلق قهرجو
بچه میلرزد از آن نیش حجام
مادر مشفق در آن دم شادکام
نیم جان بستاند و صد جان دهد
آنچ در وهمت نیاید آن دهد
تو قیاس از خویش میگیری ولیک
دور دور افتادهای بنگر تو نیک
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh10/
حیفه که ما اینقدر از ادبیاتمون دور شدیم.
adam ta vaghti tanha hast, ya halesh khoobe, mishkei nadareh, osoolan mitoone ghezavat nakoneh dar morede digaran
amma vaghti ke halesh khoob nist v tazeh dar ye jame'e gharar migiereh ke hame darand dar morede oon mozoo harf mizanand, kheili sakhte ke dige hichi nage
too iran, adam vaghean be sakhti mitooneh imanesh ro hefz koneh
amma too amrica, rahat-tar hast
best
خدا انسان رو اجتماعی آفریده تا بتونه توی اجتماع زندگی کنه. اگر قرار بر زندگی تنهایی بود که هیچ کس با خودش مشکلی نداشت. مهم اینه که آدم بتونه توی اجتماع درست و بر اساس حق برخورد کنه.
سلام، بابا من میگم اینقدر اعصاب خودتونو خورد نکنین، این مسائل خیلی مواقع پیش میاد. ماها هممون کلی از این تجربیات داشتیم، من که میگم همه چی با صحبت کردن و با مرور زمان می گذره. اما خوبه که ماها هم بدونیم که اونجا هم کلی از این بی انصافیها در حق ما ایرانیها میشه. هر چند قبلا اینو می دونستم اما الان دیگه با این اتفاقاتی که برای شما افتاد می فهمم که هر چقدر هم که پرتلاش باشی باز هم د رموردت بی انصافی می کنن
انسان همه جای کره زمین انسان هست.
سلام
وودی تا جایی که شما اطلاع داری ممکنه کسی بدون فاند بیاد و بعد از 1 ترم فاند بگیره؟
سلام
بله قطعا ممکنه. خیلی خیلی به رشته و دانشگاه و اون فرد بستگی داره. اما من دیدم کسی گرفته باشه. (قبلا هم نوشته بودم).
جالبه! خیلی جالبه! خوشحالم که نظرم باعث شد بری راجع به قضاوت تحقیق کنی و فکر کنم بیش از اینکه ما چیزی یاد بگیریمُ خودت یاد گرفته باشی. بازهم معتقدم خییییللیییی خودت را دست بالا می گیری. بذار بقیه به این نتیجه برسند که تو چه آدم با استعداد و مثبت و خوبی هستی. خودت هم که بهش اعتقاد داری! چه لزومی داره که از خودت دفاع کنی. چرا ما ایرانی ها هر وقت انتقادی ازمون می شه می خواهیم جواب دندان شکن بدیم که طرف ساکت بشینه سر جاش که نه تنها انتقادش بجا نبوده بلکه اشتباه هم کرده و موضوع را نگرفته. وودی جان رک و پوسکنده بهت بگم اگه همینطوری پیش بری بیش از این ها می خوره تو ذوقت.
سلام
من همچنان دارم داستانتو دنبال میکنم و منتظرم ببینم آخر این نامردی که بهت کردن به کجا ختم میشه!!!
منم با منصور موافقم سعی کن تویه ایمیلهات وکلا حرف زدن هات مواظب باشی چون بالاخره تو ایرانی هستی و این خیلی سنگ جلو پات میندازه.
منظورم اینکه فقط سعی دارن برات پاپوش درس کنن البته این قضاوت منه
در ضمن تو هم که خوب بچه شیعه ای و لازم به گفتن نیست سعی کن به خدا توکل کنی (فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ)(غافر-4)
این لینکم حتما ببین خیلی کمکت میکنه:
" http://manelaghar.blogfa.com/post-33.aspx "
سلام دوست عزیز
دفعه پیش گفتم کارشناسی هستم و برای ادامه تحصیل کشوری مثل آمریکا را در نظر دارم البته ارشد رو ایران میخونم بعدش میرم..یکی از دوستان گفتند که برای آمریکا به صورت مستقیم نمیتونی بری .اونم به خاطر مشکلات ویزا و از این حرفا. من اگه بتونم پذیرش بگیرم(به صورت بورسیه) بعدش برای رفتن چه مشکلاتی رو احتمالا در پیش دارم...مدرک دانشگاه دولتی و باید بخرمش یا آزادش کنم. مشکل سربازی هم دارم. اگه میشه پاسخش رو ایمیلم پست کنید...اگه نشد هم همینجا بزنید ..ممنونم و متشکر
سلام
راستش من دفعه پیش که یادم نمیاد. اما اون یکی از دوستان اشتباه کردند. شما برای فوق لیسانس شانس خیلی کمی دارید که بورسیه بگیرید اما اگر جی آر ای خیلی بالا و معدل خیلی بالا بگیرید ممکنه دکترا مستقیم قبول بشید که شانستون میره بالا.
انشالله همه مشکلاتی رو که من داشتم رو فقط دارید که همه رو نوشتم. حالا شما پذیرش بگیر بقیه مشکلاتشو بسپار به خدا.
چقدر خوب. شما ماجرای حضرت داوود رو متوجه شدین؟ میشه دقیق تر توضیحش بدید؟ من هر بار قرآن می خوندم همیشه این قسمت واسم گنگ می موند... یعنی حضرت داود اشتباه کرده که از روی تعداد میش ها قضاوت کرده؟ بالاخره حق با کدوم از اون دو مرد بوده؟؟
اون دو مرد فرشته بودن, درسته؟ چه پیامی واسه حضرت داوود داشتن؟ یعنی می خواستن یه اشتباهشو بهش بفهمونن؟ این موضوع به تعداد زنان حضرت داوود ربطی نداشته؟
راستش این قسمت برام جز قسمت های گنگ نبوده هیچوقت.
نکته قرآن در مورد اواب بودن حضرت داوود هست و نشون میده چطوری یه اتفاق خیلی ساده رو حضرت امتحان الهی میبینه و از ترس نافرمانی حق چقدر سریع توبه میکنه. حالا من از زاویه قضاوت هم بهش نگاه کردم. حتی نشون میده که چقدر قضاوت کار خطرناکیه که پیامبر خدا هم از ترس قضاوت اشتباه سریع متذکر میشه.
من جواب بقیه سئوالاتی که پرسیدید رو توی این قسمت قرآن ندیدم. به نظرم به همون بی ربطی هست که یکی بگه اصحاب کهف چند تا بودند.
مطلب جالبی نوشته بودید
امیدوارم این خاطره بد براتون تبدیل به یک فرصت عالی بشه
که بعدها ازش به خوشی یاد کنید!
چه تجزیه تحلیل قشنگی...
موفق باشی
ممنون بابت داستانها
hamintor ke goftin hast
dar tanhaee takamol vojood nadareh
amma dar tanhaee ye joor Restart hast
ta betooni dobareh khodeto set up koni
e'etekaf ye chizi shabihe restart shodan hast
...
من نگفتم که در تنهایی تکامل وجود نداره (اتفاقا برعکس به نظر من داره!) منتهی انسان اینطور نیست که قرار باشه همواره تنها و بدون اجتماع زندگی کنه.
جناب افلیا آدم انتقاد خودشو بصورت دوستانه تر هم میتونه انتقال بده .
نه اینکه بگه ببینم کی میخوری زمین !!
کی میخوری زمین چیه؟
سلام رئیس جان
یه سوال دارم ؟؟؟؟
من و همسر بچه های با خدای مهربونی هستیم اما از این که حتی یک بار قرآن رو کامل نخوندم از خودم خجالت می کشم ...
احساس میکنم خیلی قشنگ مضمون رو میگیری . راستش ترجمه ها برام روان و جذاب نیست . می تونی راهکاری نشونمون بدی .
سپاس فراوان
سلام
من رئیس نیستم. صاحب نظر هم نیستم اما اگر خودم بودم این کار رو میکردم:
- قبل از شروع خوندن قرآن اگر خدایی ناکرده حق الناسی به گردنم بود رو اول صاف میکردم حتی اگر یه سکه 25 تومنی یا یه نگاه محبت آمیز بود. میدونم نباید هیچ ظلمی به کسی کرده باشم تا خدا توفیق معرفت بده.
- بعد هم از هر گناهی که کردم توبه میکردم چون میدونم خیلی آدم گناهکاری هستم و فقط خداست که میتونه ببخشه.
- بعد هم دعا میکردم که خدا توفیق بده کتابشو بخونم و بفهمم. دعا همیشه به من کمک کرده.
- بعد برنامه میذاشتم که هر روز یه ساعتی این کار رو کنم.
- توی اون ساعت هم سعی میکردم که شرایطش رو داشته باشم. مثلا با وضو باشم و مودبانه بشینم و کتاب رو روی زمین نذارم و...
- بعد هم بدون اینکه انتظار خاصی داشته باشم همینطوری کتاب رو به صورت یه سری داستان از ابتدا به انتها میخوندم. هر روز تا جایی که خسته بشم یا زمانی که در نظر گرفتم تموم بشه. بهترین وقت خوندنش هم بعد از نماز صبح هست. طبق تجربه خودم میگم.
من عربی اشو با ترجمه میخونم. قرآن عربی سختی نداره و در همون حد و اندازه های دبیرستان که یاد گرفتم برام کافی بوده. حتی کلماتش هم کم کم تکراری میشن و میشه از روی معنی ها جمله رو هم درک کرد. با این حال ترجمه زیاده و توی اینترنت نگاه کنید ببینید کدومش براتون قابل فهم تر و دلنشین تره. همینطور وقتی آدم داره میخونه باید توجه کنه که داستان چطوری پیش رفت و از کجا به کجا رسید.
من به غیر از همین معنای ظاهری چیز بیشتری نمیفهمم اما یکی از کسانی که میشناختم و حس میکردم که خیلی بیشتر از من متوجه میشه میگفت من اینطوری میخونم (نقل به مضمون):
کتاب رو باز میکنم (یا از بقیه جایی که دیروز خوندم ادامه میدم). همینطوری آروم آروم میخونم و به معانیش توجه میکنم. نه اینکه به خودم زحمت بدم یه چیزی اضافه تر از چیزی که میفهمم از توش بکشم بیرون. یه وقتایی میشه که یه دفعه ناخودآگاه یه آیه ای برام درشت میشه و یه دفعه بهش متوجه میشم و همون آیه راهنمام برای اون روز میشه یا توی مشکلی که دارم راهی بهم نشون میده.
منم از این روش استفاده کردم و برای خودم من هم چند بار پیش آمده که اینطوری بشه. مثلا یه بار خیلی ناراحت بودم چون گناه کرده بودم و حسابی از همه چیز و همه جا ناامید بودم و کم کم خوندم و آیاتی برام درشت شدند که راجع به توبه کردن و بخشش خدا بود. خیلی برام تاثیر داشت و توبه کردم و دوباره شاد شدم. تا جایی که من فهمیدم روشی که اون آقا میگفت بدون اینکه هر روز باشه اصلا به درد نمیخوره. یعنی مستمر باید هر روز یه چند صفحه ای (بهترین حالت یک جزء و مینیمم 50 آیه) باشه تا جواب بده. اونم باز اگر یکی بخواد به زور یه آیه ای پیدا کنه که به حال و روز یا مشکلش بخوره باز نمیشه.
سلام دوست مهربان
ممنونم از توضیحات کاملتون و از اینکه اینهمه وقت گذاشتید .چون برام ارزشمند بود یه پیرینت هم گرفتم تا به همسرم هم توضیحاتتون رو نشون بدم راستی رئیس یه اصطلاحه از طرف بنده و معنای ریاست نیست به معنای دوستی محترمانه و با چهارچوبه . من دختر مومنی هستم حداقل از نظر دیدگاه عرفی اما دلم میگه نمره ام از 20 توی دیانت خیلی باشه 17 می شه ولی دوست دارم تو این معقوله هم مثل همیشه بهترین باشم چون نمیشه اولین بود .
یک دنیا سپاس
هر انسانی حلقه ای است طلایی در زنجیر خیر و صلاح من ( فلورانس اسکاول شین - کتاب چهار اثر وی )
سلام
خواهش میکنم. ببخشید امروز یه چیزی یادم افتاد که من چند مورد رو فراموش کردم که بگم چونکه فکر کردم خیلی واضحه. خوندن قرآن با دست بدون وضو باعث میشه که کم کم توفیق خوندنش از دست بره. قبل از خوندن هم حتما باید از شر شیطان به خدا پناه برد. این چیزیه که توی خود قرآن آمده.
موفق باشید
چقدر این پست خوبه ^_^