زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - توی راه

توی گذرها بعضی جاها یه جاهای سرپوشیده ای درست کرده بودند که یه چیزایی مثل لباس و عطر و قاب و ... برای فروش گذاشته بودند. من چند بار به جواد گفتم بیا بریم ببینیم توش چی داره اما میگفت ما که خرید نداریم برای چی بریم. دیگه بالاخره مجبورش کردم یکیشو که وسط راهمون بود رو بریم. 

 

  

چیزای توی فروشگاه خیلی گرونتر از فروشگاه های داخل شهر بودند.  

 

 

  

از اونجا که آمدیم بیرون یه گشتی توی محوطه زدیم. یه جایی هم جواد نشست و من رفتم وضو گرفتم تا نمازم رو بخونم. هیچ جایی پیدا نمیشد که بشه نماز خوند و اینقدر شلوغ بود که هر جایی می ایستادم صد نفر رد میشدند. دیگه نشسته توی یه سالنی قبل از اینکه همه بیان یه جا نمازم رو خوندم.

  

به جایی هم بود که چند تا حیوان کوچیک مثل خرگوش و ... توی قفس بودند و بچه ها از نزدیک نگاه میکردند. 

  

توی محوطه این بار چند تا پلیس رو دیدیم که سوار اسب بودند. من قبلا اسب دیده بودم اما اسب به این بزرگی هیچ وقت ندیده بودم.

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
H یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ

برا من خیلی جالب هست. ممنون بابت عکسا. راستی مردمشون (مخصوصا خانوما) چه ساده لباس پوشیدن اومدن نمایشگاه. حالا ملت ما بودن همه اخر فشن و تیپ میومدن هههههههه

به جز یکی دو نفر تا حالا ندیدم کسی بخواد تیپ بزنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد