گفتیم حیفه که تا اینجا آمدیم هیچ وسیله ای سوار نشیم و برگردیم. برای همین بازم رفتیم توی شهر بازی که یه وسیله ای پیدا کنیم که سوار بشیم.
همه جا پر از سر و صدا بود. من اصلا جاهایی که این همه صدا داره رو دوست ندارم اما خب چاره ای هم نبود.
همینطوری که میرفتیم رسیدیم به ترن هوایی. جواد گفت اگر پایه ای من پایه ام اینو سوار شیم. منم گفتم باشه. بلیتش 5 دلار بود. رفتیم کوپن خریدیم و سوار شدیم.
سرعت و هیجانش خیلی با حال بود. وسطاش که بودیم من یه دفعه حس کردم جواد پرت شد پایین بس که سریع می رفت. حتی نتونستم دیگه یه عکس هم بگیرم. فقط دستامو گرفته بودم به میله که پرت نشم.
از ترن هوایی که پیاده شدیم جواد حسابی ترسیده بود. میگفت وای این چه وحشتناک بود اصلا فکرشو نمیکردم اینطوری باشه. ولی به نظر من که وحشتناک نبود خیلی هم باحال بود.
ههههههههههه حالا دیگه شیر شدی برا جواد؟
راستی جواد همون ایرانیه دیگه بود همون دانشگاه شما دکترا میخوند نه؟ شک کردم یهو. کاش میشد یه لیست معرفی نامه بود این بغل ههههههههه بعدن که اسما زیاد شد ادم قاطی نکنه
نه اون نبود. خیلی زیاد نیستن. جواد فقط توی همین نمایشگاه با من بود و دیگه هم ندیدمش.
قبلا سوار یه گاو شدی که افتادی
اونیو میگم که منصور سوار شد شاخشو شکست 


حتما کلی ترسیده بودی که افتادی حالا چطور سوار ترن نترسیدی؟
عجیبه
اینجا شهر بازی ها امنه. مثل ایران نیست که سوار بشی دیگه نمیدونی 5 دقیقه دیگه سالم پیاده میشه یا مستقیم میبرنت روی تخت بیمارستان.