صبح منصور گفت بریم آستین. منم که دیگه ماشین دارم راحت میتونیم بریم.
راه ها مثل راه های بین شهری ایران بود. یه جاهایی هم پر از کامیون شده بود و خطرناک بود. در کل اما مغازه بیشتر توی راه پیدا میشد.