اولش که رسیدیم آستین عین شهرهای بین جاده ای ایران بود. انگار که یه شهر باشه که به خاطر جاده رشد کرده باشه!
اما بعد کم کم یه کم حالت شهری به خودش گرفت. اولین چیزی که توی آستین توی چشم میزد تعدد گداهای خیابان نشین شهر بود. مغازه ها هم برخلاف دالاس بیشتر کنار خیابون بودند و کمتر مغازه های بزرگ بزرگ و دور از هم دیده میشد.
از اون مهمتر آدم هم میتونستی توی خیابون ببینی! نیما میگفت اینا یه شعاری دارن به میگه Keep Austin wired! کلا خوششون میاد که عجیب و غریب باشن. توی راه هم چند تا آدم عجیب غریب دیدیم.
خیابون ها هم برعکس دالاس پیچ و خم بیشتر داشت و بالا و پایینی هم زیاد میشد توش دید.
دیگه یه جا زدیم کنار و از مک دونالد دوباره یه ماهی سفارش دادیم.
توی تمام مدتی که داشتیم توی خیابون های آستین میگشتم هزار بار خدا رو شکر میکردم که دانشگاه آستین قبول نشدم. از کنار دانشگاه آستین هم رد شدیم اما نشد دیگه عکس بگیرم. اصلا نمیتونستم توی یه شهر به این کوچیکی زندگی کنم. خوبه حالا پایتخت تگزاس هم شده.
سلام
از آستین تا دالاس چقدر راهه؟
تقریبا سه ساعت و نیم.
خوبه که ماشین داشتین و تونستین برید بگردید. دوستای من تعطیلات تو خونه موندن و بهشون سخت گذشته بود
سلام
به این منصور بگو یه چیزیش میشه هااا چقد افراطیه!
البته ربطی به این پست نداشت.
راستی توو همون دانشگاه دالاس میمونی یا میری جای دیگه?
برا خودم میپرسم شاید اگه خدا خواست اومدیم خدمت شما
موفق باشی
یا علی
جالبه پس انگار توی همه کشورهای خارجی پایتخت اون معنی ای که توی ایران میده رو اصلا نداره!ا