کم کم رسیدیم به جایی که میشد رفت کنار دریاچه. اونجا یه قایق هم بود که یه نفر با ماشینش آمد و قایق رو از آب کشید بیرون. نیما میگفت یه قایق اینطوری 15 هزار دلار بیشتر قیمتش نیست.
زیر پل یه سری لانه پرنده بود. نیما گفت یه پرنده ای هست که گل برمیداره و زیر پل از این لونه ها درست میکنه. منم توی دلم گفتم من قربون اون پرندهه برم که اینقدر زحمت میکشه.
یه جاهایی جاده به طرز دیوانه کننده ای قشنگ بود. هوای دلپذیر اون روز هم لذت توی جاده بودن رو چند برابر کرده بود.
هوا کم کم داشت تاریک میشد و نیما گفت بریم مرکز شهر رو هم ببینیم. چون توی شب قشنگ تر بود گفتیم اول بریم دور و اطرف رو بگردیم و بعد بریم مرکز شهر. مرکز شهر خیلی خوب چراغونی شده بود.
فکر کنم اون ها لونه ی پرستو باشه .
جاده ها فوق العاده بودن. چه قدر میشه سرعت رفت تو این جاده ها . پلیسی در مسیر ندیدین. باید بهار و تابستون هم یه سفر برین آستین. اون زمان خیلی سرسبزتره.
جمله ای از من و منصور :
در جاده هابی به این شکل در ایران ملت اینقدر تند میرن که خودکشی میکنن هم جون دیگران به خطر میندازن ولی اینجا خیلی عالیه!
بستگی به جاده اش داره 60-70 مایل و شهری ها هم 30-40 مایل.
سلام
می خواستم از عکس هایی که گذاشتید تشکر کنم واقعا آدم حس می کنه اونجاست. در ضمن منصور کدوم دانشگاه می خواد بره و کدوم شهر؟
با احترام
ممنون بابت زحماتی که برای گذاشتن عکسا میکشی
بسیار زیبا
حالا واقعا این محدودیت سرعت توسط رانندگان رعایت میشه؟ تو جاده پلیس زیادی که نیست؟دوربین کنترل سرعت هم که نداره؟
مثلا منصور سرعت رعایت میکرد؟
رعایت میشه اما نه همیشه چون من دیدم که یکی رو هم گرفتن.
پلیس یه جاهایی توی جاده کمین میکرد مثل ایران! من دوربین کنترل سرعت اصلا ندیدم. منصور هم رعایت میکرد. اینجا یه جریمه کوچیک رانندگی ممکنه چند سال گرفتن اقامت رو به تاخیر بندازه.