این هفته برای دومین بار که اینجا هستم و رفتم سر کلاس درس دادم. کلاس این دفعه یه کلاس خاص بود که فقط برای زرنگ ترین بچه های رشته تشکیل شده. اونایی که نسبت به بقیه بهتر هستن رو توی یه کلاس خاص گذاشتن و بهشون مطالب بیشتر و پیشرفته تری درس میدن. البته همشون بچه های لیسانس بودند و از سئوالایی که پرسیدند متوجه شدم که سطحشون خیلی خیلی پایین هست. همشون هم امریکایی بودند. یکیشون دختر بود که قیافه اش بد نبود (20) اما هفت هشت نفر دیگه پسر بودند. یکیشون که از اول تا آخر داشت خمیازه میکشید و شدیدا حرفای من براش خسته کننده بود. دختره هم که کلا بی تجربه بود و مطالب من براش خیلی جالب بود. آخر جلسه هم چهار پنج تا سئوال پشت سر هم از من پرسید. آخر پرسید این کاری که توضیح دادی چقدر طول کشیده که انجام بدید؟ منم گفتم راستش این اولین بار بود که من این کار رو کردم و بیشتر از چیزی که انتظار داشتم طول کشید. که دیگه وقت جلسه تموم شد. اون پسره که داشت خمیازه میکشید هم آخرش یه متلک بار ما کرد که من دقیقا نفهمیدم چی گفت. یه چیزی در مورد صداقت و اول جلسه گفت. به نظرم آمد منظورش اینه که کاشکی از اول جلسه میگفتی که این بار اولت بوده. بعد یه دفعه دیدم همه دارن نگاه میکنن که من چی میگم و منم گفت Oh I am sorry و همه زدند زیر خنده. بعد هم دختر امریکاییه یه ذره موند و نفر آخر رفت و برگشت و باز از من تشکر کرد که جواب سئوالاشو دادم. حیف که احتمالا دیگه نمیبینمش. اینم دختر خیلی خیلی خوبی بود.
اون پسره چند ماه و یا چند سال دیگه میفهمه که کاری که من براش توضیح دادم حاصل چندین سال سابقه کار حرفه ایه و برای همین با چیزایی که اینجا یاد میگیره فرق میکنه. شاید پشیمون بشه که چرا خوب گوش نداده. استادم اما راضی بود و گفت خیلی خوب بود. با این استاده هم که در مورد اون ریسرچ حرف زدم گفت ببین تو کاری که میکنی با ما فرق میکنه چون رفتی توی صنعت یاد گرفتی. منم که میخوام یه کار جدیدی کنم همینطوری غیر اصولی درست میکنم بره. خوبه این استاده حداقل یه کم به من امید میده.
یکی از آرزوهای من درس دادنه
خوشا به حالت برادر
زکات علم در نشر ان است