"تو رو به امام زمان قسم میدم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم.
اگر خواستی تو هم اینو به بیست نفر بفرست..."
ما بچه بودیم از این نامه ها مینوشتن مینداختن توی خونه امون و میگفتن هر کسی ننویسه نمیدونم چطور میشه و چطور میشه. حالا پیشرفت صورت گرفته و این کارا به دنیای الکترونیک و وبلاگ هم راه پیدا کرده.
حیف وقت جامعه که تلف خرافات بشه و خاک بر سر اونایی که میخوان با این خرافات مقامات این حضرات رو با تخیلات خودشون پیوند بدن. اگر فردا روزی دروغ این افراد معلوم بشه, اعتقادات کسی که مقام حضرت زینب رو توی این دروغا تصور کرده چی میشه؟
این دختر خانم هم اگر راست میگن تشریف بیارن مصاحبه بذارن و مدارک بیماریشونو هم ارائه بدن و با سند حرفشونو بیان کنن. من به شما قول میدن حضرت زینب بیکار نبوده که بیاد توی خواب ایشون و درخواستی ازشون داشته باشه. از طرف منم بهشون بگید که اون که آبه رو ریخته خب نامه ها رو هم مینوشت. برعکس شده روزگار.
این جور خرافه پرستی واقعا مایه ی تأسفه هر مسلمانه،وقتی میبینم یه همچین چیزایی هنوز هست خیلی دلگیر میشم(من یه پرستارخوزستانی ام )
روزی که امیرکبیر بهخاطر جهل مردم گریست
امیر کبیر به علت شیوع آبله دستور داده بود که واکسن بزنند که مردم از ترس جن زده شدن از آبله کوبیدن فرار میکردند.
به گزارش نامه، در سال 1264 قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند.
شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند . روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز . چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند.
روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند .
امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند
منبع : محمود حکیمی - داستانهایی از زندگی امیرکبیر.
دست رو دل ما گذاشتی خدا اینارو بگم چیکار کنه
من همچنان منتظرم...
ای گفتی
ببین تو بیش از حد روشن فکری
در ضمن قرار نیست که چون جنابعالی قدرتون اینقدر پایینه شفای بیمار لاعلاجو خرافه تلقی کنی
وقتی خدا بخواد قدرتی رو به کسی بده شفای مریض که سهله مرده زنده میکنه
ضمنا در بعضی موارد چنین شفایی باعث هدایت فرد مریض به اسلام میشه
عزیزم حضرات شفا میدن که مشکلی رو برطرف کنن از فردی نه اینکه مسخره بازی راه بندازن تاکه آدمای کوته فکر گمان کنن که حضرت از روی بیکاری این کارارو میکنه و از این قبیل چرتو پرتا بگن
تازشم اگه شفا دادن بیکاری محسوب بشه نعوذوبالله خدا از همه بیکار تره
چقدر کودکانه فکر میکنی شما آخه
سلام،
میشه در مورد زمان ورود به خاک آمریکا بعد از کلیر شدن توضیح دهید. اینکه باید 30 روز زودتر از تاریخ I-20 وارد آمرکا بشیم درسته! در ضمن شما برای من که فاند ندارم ترکیه رو پیشنهاد می کنید یا عشق اباد. البته با این دلار بالا فکر کنم عشق اباد ارزونتر در بیاد!
ممنون از وقتی که می ذارید برای پاسخ دادن به سوالات.
سلام
نه غلطه. شما از 30 روز زودتر میتونید وارد بشه. روز کلاسا هم میتونید برسید. (دیر نمیشه.)
والا ما آخرش نفهمیدیم که این قضیه اش چطوریه. همونی که زودتر و ارزونتر میشه برید اگر نداد میرید ترکیه.
مدارک مالی باید کامل کامل باشه. یه قرون هم کم نداشته باشید
موفق باشید
آقای وودی سلام.
واقعا ممنون از راهنماییهاتون.من واقعا شرمندم .ایمیلتون توی اسپم ها رفته بود و من ندیددم. میشه لطفا باز هم از سر لطف ایمیلتون رو ببینید؟ بعضی از بخش های فرمایشاتتون رو متوجه نشدم.ممنونم
اره گفتیییییییییییی.چقدر مردم ما باید جاهل باشن که این کار رو انجام بدن..!!از نظر اسلام که اصلا درست نیست.
این یک رفتار سازماندهی شده از طرف حکومت برای احمق نگه داشتن مردمه چون شما از هر کسی بپرسید میگه تو شهر ما هم چنین چیزی بوده
عجب