بلند شدم و رفتم پشت باجه 5. همه مدارکم رو هم با خودم بردم. پشت دیوار شیشه ای یه دختر شاید 16-17 ساله نشسته بود و یه لباس آبی خیلی خوشرنگ پوشیده بود و قیافه اش به امریکایی ها میخورد. شایدم دو رگه ترک و امریکایی بود و به نظر خیلی هم خوش اخلاق می آمد.
توجه: توی مصاحبه پایین داخل پرانتزها برداشت های شخصی خودم هست!
- سلام. خب میخوای بری دانشگاه XXX (با لبخند, انگار که توی دلش میگفت: به به! چه پسر خوبی, من میخوام بهت ویزا بدم اما قبلش باید یه سری سئوال بپرسم)
- سلام. بله.
- خب. چرا این دانشگاه رو انتخاب کردی؟
- چون این دانشگاه یکی از دانشگاه های خوب امریکاست و .... (راستشو بخواهید یادم نیست چی بهش جواب دادم فقط در حد یکی دو جمله گفتم)
- توی ایران کار میکردی؟
- (من یه کم از این سئوال غافل گیر شدم. چون داشتیم راجع به دانشگاه حرف میزدیم.) گفتم منظورتون job هست؟
- بله.
- من توی دو تا شرکت کار میکردم. اسماشون AAA و BBB بود. (با تردید که اصلا این اسما چه به درد شما میخوره؟؟؟)
- کارت توی اون شرکت ها چی بود؟
- کارم ... بود. (کارم مرتبط با رشته ام بود)
- خب هزینه هاتو کی میده؟
- خود دانشگاه هزینه های منو تقبل کرده.
- چه جور کمک هزینه ای از دانشگاه گرفتی؟
- دانشگاه به من TA داده.
- به به! TA بودن خیلی خوبه, مگه نه؟
- بله خب.
- دیگه کجاها اپلای کردی؟
- من 3 تا دانشگاه توی کالیفرنیا (USC و UCI و UCSD), یکی توی فلوریدا (UCF), یکی توی جورجیا (UGeorgia) (همینطوری که میگفتم آروم میگفت آفرین wow...) و آخری هم توی ویرجینیا اپلای کردم.
- گفت خیلی عالیه. (کاملا مشخص بود که خوشش آمده که این همه جاهای مختلف اپلای کرده بودم و البته منم جواب این سئوالو قبلا تمرین کرده بودم و به بهترین وجه ممکنه بهش جواب دادم)
- روی چه زمینه تحقیقی ای کار میکنی؟
- من روی ... کار میکنم.
- چی هست؟
- یه مثال خیلی ساده براش زدم که متوجه بشه.
- آهاااااااااااان! موضوع تز فوق لیسانست چی بود؟
- موضوعش در مورد همین بود دیگه!
- خب بخوای بری این دانشگاه میخوای روی چه موضوعی کار کنی؟
- من هنوز موضوع مشخصی ندارم. بستگی به دانشگاه داره. دلم میخواد اول با استادا مستقیم صحبت کنم. اما احتمال خیلی زیاد روی همین موضوع تزم و یا موضوع ... کار میکنم.
- اون یکی موضوع چیه؟
- در مورد ... هست. (خیلی براش توضیح ندادم.)
- سربازی رفتی؟
- نه سربازیم عقب افتاده.
- (توی دلش آفرین!) عقب افتاده برای.......؟ (با همون حالت سئوالی که یعنی جوابشو میدونم اما بگو مطمئن بشم)
- برای اینکه من دکترا قبول شدم و میخوام ادامه تحصیل بدم.
- (آفرین) خیلی خوبه. درس ات تموم شد میخوای چکار کنی (پسر خوب)؟
- اول میخوام یه پست داک توی استنفورد بخونم اگر بتونم. بعدش میخوام برگردم ایران یه شغل آکادمیکی چیزی توی یکی از دانشگاه های تهران پیدا کنم...
- پس سربازیت چی؟؟؟ (با تعجب, نکنه نمیخوای بری سربازی؟!)
- اونو که باید اول برم.
- (خیالم راحت شد.) اگر نری سربازی چی میشه؟ (داشتم فکر میکردم که چی بهش بگم خودش پرسید) خیلی بد میشه نه؟ (انگار که میخواست بهم یاد بده که چطور جوابی رو دوست داره بشنوه. کلا توی مصاحبه هر جایی گیر میکردم خودش سعی میکرد با یه سئوال پرسیدن اینطوری جوابشو بهم یاد بده!)
- گفتم بله خیلی!
گفت خیلی خوب. میکروفن رو قطع کرد و با بغل دستی اش شروع کرد صحبت کردن و به نظرم همه چیزایی که توی مصاحبه پرسیده بود ازم یکی یکی پرسیده بود رو با اون مشورت کرد. مثل اینکه پرسید این شرکتی که کار کرده رو میشناسی؟ این زمینه تحقیقی حساس هست؟ آخرشم پرسید بهش ویزا بدم یا نه؟ من صداشونو اصلا نمیشنیدم و فقط حدس میزنم که داره اینا رو میپرسه. توی کل طول مصاحبه هم داشت چیزایی رو که میگفتم تایپ میکرد.
بعد دست کرد توی کشوی میزش و برگه زرد در آورد و روش یه شماره نوشت و گفت من براتون چند تا سئوال به ایمیلتون میفرستم که در اولین فرصت برام جوابشو بفرستید بعد از 3-4 هفته هم این شماره رو توی سایت رو چک کنید و وضعیتتون رو ببینید. من داشتم مات و مبهوت نگاه میکردم و حس کرد یه چیزی یادش رفته و گفت همه چیز در مورد پرونده شما خوبه اما خب ما یه سری فرآیندهای اداری رو قبل از صادر کردن ویزا باید انجام بدیم (من خیلی دلم میخواست که ویزای شما رو الان براتون بزنم اما خب یه سری قوانین هست). شمارتون هم اینه: ... و اسپلش کرد و پرسید تا حالا که امریکا نبودی؟ گفتم نه و بعد خداحافظی کردیم.
به در سفارت امریکا که رسیدم, دیدم یه 30 نفری توی صف ایستادن. چون توی برگه من نوشته بود که از 15 دقیقه زودتر نیایید دم سفارت و منم مثل بچه های خوب به حرف اون برگه گوش کرده بودم, آمدم دیدم کلی ایرانی بی جنبه مدت هاست که توی صف ایستادن. بعد رفتم دم در از پلیس پرسیدم و گفت باید توی صف بایستی. گیج و ویج آدمای توی صف رو نگاه میکردم تا مگه یه نفر مثل خودم دانشجو پیدا کنم. اکثرا مشخص بود که ایرانی بودن اما نتونستم توشون کسی دانشجو پیدا کنم. داشتم صف رو نگاه میکردم که یه خانم خوش اخلاقی از سفارت آمد بیرون و یه تعدادی پاسپورت دستش بود و دونه دونه اسامی رو صدا کرد که برن داخل سفارت.
وقتی همه رو صدا کرد رفتم جلو و پرینت وقت سفارت رو بهش نشون دادم و پاسپورت هامو بهش دادم و بقیه کسانی که با من آمده بودن همه کار رو کردن. رفت داخل و یه ده دقیقه آمد و دونه دونه اسمها رو صدا کرد و توی صف ایستادیم که بریم داخل. میشه گفت که من نفر یکی مونده به آخر بودم.
توی اتاق اولی کیف و مدارک رو عین فرودگاه از روی غلطک رد کرد و به من گفت هدفن و فلش تو بده. منم کلی توی کیفم گشتم تا پیداشون کردم و بهش دادم. از در اتاق اول که رفتم بیرون همونجا یه نفری بود که فرم I-20 و پاسپورت و پرینت DS-160 و SEVIS رو از من گرفت. من
فرم I-20 رو امضا نکرده بودم که ازم خواست امضا کنم. یه چیزی هم به بغل دستی اش گفت که نمیدونم چی بود اما فکر کنم گفت چرا این ایرانی ها هیچ کدوم این فرم رو امضا نمیکنن و میان. بعد دیگه من رفتم داخل سالن انتظار. گوشه سالن چند تا دختر و پسر ایرانی ایستاده بودن. پشت باجه ها هم همینطور داشتن مصاحبه میکردن. تقریبا 6 تا باجه بود که فقط 2 تاش فعال بود. باجه 7 که کار انگشت نگاری رو میکرد و باجه 2 که مصاحبه میکرد. کسانی که آمده بودن اکثرا برای ویزای توریستی بودن و یکی دو نفری هم برای گرین کارت آمده بودن. چند دقیقه بعد نگهبان آمد به اون دختر و پسرهایی که ایستاده بودن گفت برید بشینید. تقریبا همه سالن پر نشسته بودن.
صندلی های اتاق انتظار پشت به باجه های مصاحبه بود. روی تلویزیون روبرو نحوه انگشت نگاری رو داشت نشون میداد. و یه نکاتی در مورد مصاحبه. مثل اینکه تا آفیسر درخواست نکرده هیچ مدرکی رو داخل نفرستید, یا اینکه شماره هایی که خونده میشه الزاما به ترتیب نیست پس حواستون باشه و اینکه شماره وقتتون رو به همیشه پیش خودتون نگه دارید و به آفسیر هم ندید. سمت راست سالن پست UPS بود که از اونایی که ویزاشون صادر میشد پول میگرفت تا بفرسته دم هتلشون. توی دلم دعا میکردم که خدا کنه که برای منم همین امروز بفرستن.
نیم ساعتی نگذشته بود که نوبت من شد برای انگشت نگاری. اول فکر کردم مصاحبه هست و همه مدارک رو با خودم بردم بعد گفت که دست چپت رو بذار و بعد دست راست. انگشت ها باید با هم پیوسته می بودن و بعد هم دو تا انگشت شصت رو با هم انگشت نگاری کرد.
من کنار سالن نشسته بودم سمت چپ. یه نگاهی کردم دیدم یه مجله هست در مورد کالیفرنیا و یکی هم در مورد آلاباما. هر دو تا رو یه ورقی زدم. تموم که شد جواب سئوالا رو توی ذهنم با خودم مرور میکردم. اگر پرسید کجاها اپلای کردی چی بگم, اگر گفت از کجا بدونم بر میگردی چی بگم و... سرم رو که بلند کردم نزدیک 2 ساعتی گذشته بود و تقریبا همه سالن خالی شده بود و فقط 10 نفر مونده بودن. رفتم کنار باجه 2 نشستم که نوبتم شد برم برای مصاحبه و یواشکی هم گوش میکردم که ببینم از چی ازشون میپرسه اما نفهمیدم. اون آخریها که 7 نفر مونده بودیم یه دفعه باجه 5 هم شروع کرد به مصاحبه گرفتن. یه کم استرس گرفته بودم که دیگه داره نوبتم میرسه. با خودم دقیقه ها رو میشمردم که پیش خودم میگفتم لحظه ای که منتظرش بودم کمتر از چند دقیقه مونده.... من منتظر بودم که باجه 7 صدام کنه که یه دفعه دیدم شماره امو زده برای باجه 5.
متاسفانه چون سفارت امریکا گفته بود که وسایل و دوربین چیزی با خودتون نیارید از امروز هیچ عکسی ندارم.
صبح تا ساعت 9 خوابیدم. بیدار که شدم خوشبختانه سر حال شده بودم. رفتم طبقه بالا و صبحانه هتل رو هم خوردم. و زدم به راه. اول میخواستم با اتوبوس برم اما بعد دیدم که پاهام بهتره و ترجیح دادم که یه کم مغازه ها رو نگاه کنم و برم و بعضی جاها هم از کوچه های پشتی خیابون آتاتورک رفتم تا جاهای جدیدی رو هم دیده باشم.
دیشب اون دوستمون گفت که شاید مدرکت رو هم بتونی سفارت ایران توی آنکارا تایید کنی که دیگه با مدارک کامل بری. منم تصمیم گرفتم که اول برم سفارت ایران که البته نزدیکای سفارت امریکا بود. وقت سفارت امریکا ساعت 13:45 دقیقه بود و وقت به اندازه کافی داشتم. آدرس سفارت ایران خیلی سر راست بود. آخرای خیابون آتاتورک, خیابون ایران, خیابون تهران پلاک 10.
برگشتم و در پارک نزدیک سفارت امریکا استراحتی کردم. کمی بعد صدای اذان آمد ولی نمیدونستم که اون نزدیکی مسجد کجاست. دیگه روی چمن های پارک یه جایی که نسبتا خشک باشه رو پیدا کردم و نمازم رو خوندم و بعد خودمو رسوندم به سفارت.
فردا وقت سفارتم بود و هنوز I-20 مو نداشتم. آدرس سفارت رو که پیدا کردم دیگه خیالم راحت شد و برگشتم هتل. توی راه دلم میخواست جاهای دیگه هم برم اما پاهام شدیدا درد میکردن. چون میدونستم I-20 هیچ جوره تا قبل از سفرم به ایران نمیرسه با DHL فرستاده بودم برای یکی از دوستان دوستان در آنکارا. رسیدم هتل یه زنگی به اون دوستم زدم و گفت که فرم من امروز ظهر با DHL رسیده دستش و میتونه امشب برام بیاره. منم گفتم تا بیاد یه کم دراز بکشم. دراز کشیدن همانا و خوابیدن همانا. با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم. فهمیدم که بنده خدا آمده و من خواب بودم و نفهمیدم و رفته بیرون که شام بخوره و برگرده. یه نیم ساعتی توی لابی هتل ماندم تا با خانمش آمد. طبقه اول توی قسمت مربوط به میهمان ها نشستیم و پاکت دی اچ ال رو بهم داد و وقتی بازش کردم و دیدم فرم I-20 هست که توش زده همه مبلغ تحصیل رو هم دانشگاه میده خیلی خوشحال شدم که بالاخره آخرین قطعه از مدارک لازم برای سفارت هم شب قبل از سفارت جور شد.
یه نیم ساعتی باهاشون در مورد سفارت امریکا و ترکیه و آدرس ها و ... صحبت کردیم. خانمش هم یه دختری بود که خوبی ازش می بارید و با خودم فکر کردم که خوبه اونایی که اینجا زندگی میکنن میتونن یه کسایی رو پیدا کنن که واقعا خوب باشن. خلاصه حسابی زحمت کشیدن که این برگه رو دست من رسوندن.
وقتی رفتن من رفتم بیرون و اون نزدیکا یه نون و شیرینی فروشی بود. از هواپیما کره و مربا رو نخورده بودم و آورده بودم که شب برای شام بخورم. رفتم که یه نون باگت بگیرم و بیام. نون شد 1 لیره. وقتی هتل آمدم و مشغول خوردن شدم دیدم که نونش یه نون باگت معمولی نیست و ظاهرا خودش یه غذایی بود که با تخم مرغ درست شده بود.
با عرض معذرت من خیلی نمیفهمم که غذا با چی درست شده. در هر حال خوشمزه بود.
برگشتم بیرون و پرسون پرسون اینقدر رفتم تا باز رسیدم به همون بانک TEB. یه صد متر جلو تر یک هتل خیلی خیلی بزرگ بود که جلوش چند تا پرچم کشورهای مختلف آویزون بود و عجب که از هر کسی میپرسیدم سفارت امریکا کجاست نمیدونست. یکی میگفت سمت راست خیابونه یکی میگفت سمت چپ خیابونه. یکی میگفت 20 قدم جلوتر هر چی میرفتم نمیرسیدم و بالاخره رفتم داخل یه مغازه عکاسی, یه نفر پیدا شد که دقیق بلد بود. گفت از روی پل رد میشی میری داخل کوچه دست چپ میشه. این همه مدت ما توی خیابون آتاتورک دنبال آدرس سفارت بودیم نگو که اصلا توی کوچه بوده. پلاک 110 هم که نوشته بودن برای اونور خیابون بود و عجیب که اینطرف پلاک ها حدود 200 بود و اونطرف حدود 100. از عجایب پلاک نویسی ترکیه.
(عکس از روی پل که زیرش زیر گذر ماشین هاست.) سفارت دقیقا توی همین کوچه دست چپ هست. یه کوچه فرعیه که یه طرفه هست, اسمش هم Nevzat Tandoğan Cd بود.
این عکس آخری هم خود سفارت هست و اون باجه نگهبانی سفارت. منتهی چون ممنوع هست که از سفارت عکس بندازیم من دیگه از نزدیک عکس نگرفتم. فکر کنم دیگه با این عکس ها یکی بخواد بعدا بره راحتتر پیدا میکنه.
آدرس رو که پیدا کردم دیگه خیالم راحت شد که فردا راحت میتونم بیام.