زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

بعد از مدت ها خواب بد دیدم

دیشب خواب بد دیدم. شایدم بد نباشه اما دوست ندارم خواب های اینطوری ببینم. چند شبی هست که خوابم سنگین میشه اما خب هر شب خواب های عجیب و غریب میبینم. دو سه شب پیش خواب دیدم توی کالیفرنیا هستم. داشتم میگفت درسته که اینجا قشنگه اما اونطوری ها هم نیست که بخوام بمونم! دیشب اما خواب بد دیدم. خواب دیدم دارم مسواک میکنم و همینطوری که مسواک میزنم از لثه هام خون میریزه. آب رو هم باز کرده بودم که شسته بشه اما خب همینطوری ادامه داشت. قسمت وحشتناکش اینجا بود که یه دفعه مثل اینکه سرفه کرده باشم چند تیکه خون از گلوم آمد بیرون. از توی خون ها 2 تا ملخ پرواز کردند. عجیب بود. داشتم فکر میکردم که خدایا واقعا اینا توی دل من بودن؟ بعد احساس سبکی کردم. داشتم فکر میکردم که خدایا شکر که اینا رو از من بیرون ریختی. اما یه ذره هم ترسیده بودم و بیشتر متعجب بودم. یه بار دیگه هم شبیه این خواب دیده بودم. خواب دیده بودم که شدیدا سرفه میکنم و خون و چرک از دهنم میریزه بیرون توی حیاط. بعد با آب شستمشون. اونجا هم همینطوری تعجب میکردم که خدایا واقعا اینا توی دل من بودن؟ یه جورایی این دو تا شبیه هم بودن. اون موقع هر چی فکر کردم که چه کار بدی کرده باشم یا چیز بدی خورده باشم یادم نیومد. نهایت چیزی که فکر کردم این بود که شاید به واسطه کمکی که به دیگران کردم خدا خواسته که قسمتی از گناهانم رو ببخشه. چون دو روز قبلش یه کمک زیادی به فقرا کرده بودم. اما این دفعه دیگه نمیدونم چیه. به هیچ کسی هم کمکی نکردم. دیروز صبح رفتم سر کار تا بعد از ظهر اونجا بودم. ناهار هم نخوردم. بعد آمدم دانشگاه. بعد تنها چیزی که خوردم 3 تا شیرینی بود که بعد از جلسه ای که مربوط به نوشتن مقاله بود خوردم. بعدشم رفتم کلاس قرآن. اتفاقا کلاس خیلی خوبی بود خیلی چیزا یاد گرفتم. بعد هم یه بستنی خوردم و رفتم خونه. خونه هم شام املت داشتیم با سالاد کلم. شب با وجود اینکه خسته بودم 5 تا سی دی تیلور برای مامانم رایت کردم که بده به دوستاش. البته خودم هم چند باری چند تا آهنگشو نگاه کردم. این خیلی بده که آدم نمیدونه از کار خوبی خدا میخواسته گناهاشو ببخشه یا از کار بدی خدا میخواد نتیجه کارشو نشون بده. ای بابا ما هم توی چه قرنی زندگی میکنیم. اون کلاس قرآن و کمک کردن به مامانم کار خوب بوده که خدا میخواسته گناهامو ببخشه یا اینکه گوش دادن به اون آهنگ ها و خوردن اون شیرینی ها کار بدی بوده و خدا میخواسته بهم نشون بده بد هست؟ نمیدونم. پناه بر خدا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد