زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

اشتباه وحشتناک دانشگاه هوستون

دانشگاه هوستون یه اشتباه وحشتناک کرد و اطلاعات کل اپلیکنت های رشته های برق رو توی یه فایل اکسل به ایمیل اونا فرستاد. همینطور نامه ای که به اساتید میزدند برای بررسی هر اپلیکنت.

برای اطلاعات بیشتر به لینک مراجعه کنید.

هزینه برای سفارت امریکا در آنکارا

این لیست هزینه هایی هست که یکی از بچه هایی که تازگی رفته سفارت امریکا در آنکارا نوشته. 

(ماه ژانویه کمی ارزونتر هست)


200 دلار (SEVIS)

20 دلار مصاحبه
140 دلار هزینه صدور ویزا
15 هزار تومان ارسال ویزا به هتل
780 هزار تومان بلیط و هتل برای سفر مصاحبه (3 شب)
1.100 ملیون بلیط و هتل برای پیکاپ (6 شب)
110 هزار تومان عوارض فرودگاه
روزی 15 هزار تومان خوراک

مجموع 2130000 + 360 دلار


اینطوری اگر باشه فکر کنم عشق آباد خیلی به صرفه تر باشه, چون بلیت هاش ارزونتر در میاد.

توت فرنگی و اصحاب کهف

یه نعمت بزرگ الهی که در کشور ما وجود داره اینه که میشه بعضی چیزها رو که فکرش رو هم نمیکنی, حس کنی.

چند وقت پیش این مغازه سوپرمارکت در خونه ما توت فرنگی ها خوشگل و بزرگی رو بسته بندی کرده بود و گذاشته بود و من وقتی داشتم خرید میکردم دیدمشون. دیروز که رفته بودم خرید, دیگه تقریبا رنگ خوشکل قرمزشون مایل به قهوه ای شده بود و ظاهرا کسی نمیخرید. اتفاقا موقعی که من اونجا بودم یکی پرسید آقا اینا بسته ای چند؟ فروشنده هم گفت بسته ای 5000 تومن. یه نگاهی به بسته کردم دیدم این که خیلی کوچیکه. گفت: چند گرمیه؟ فروشنده گفت: حدودا 100 گرم. من قبلا اون عدد 5000 رو دیده بودم فکر کرده بودم که به ریال نوشته 5000! آخه یه بسته خیلی کوچیک که چند عدد توت فرنگی هم بیشتر توش نبود. یعنی توت فرنگی کیلویی پنجاه هزار تومن (50,000 تومن)

بعد دقیقا فهمیدم که اصحاب کهف که بیدار شدن و رفتن خرید چه حسی داشتن.

نامه نظام وظیفه به بانک رو گرفتم

دیروز صبح زود رفتم نظام وظیفه. باجه خروج از کشور برگه ورود گرفتم. رفتم داخل نوبت گرفتم و نشستم. دیدم مامور باجه اش بیکاره و همینطوری نشسته. یه چند دقیقه ای که گذشت دیدم حواسش نیست که شماره رو بخونه. یعنی اصلا کسی با اون باجه کاری نداشت ظاهرا. رفتم و بهش گفتم که این کار مربوط به باجه شماست و بعد یه نگاهی کرد و یادش آمد که شماره ها رو بزنه. بعد یه ربعی بررسی که ببینه من غیبت دارم یا نه یه فرم بهم داد که پر کردم و وقتی دادم بهش مهر و امضا کرد و گفت برو مالی. اتاق مالی کنار صف طولانی بانک قوامین بود. رفتم داخل و مدارک رو بهش دادم. گفت میری بانک کشاورزی 15 میلیون نقد میذاری.... حرفشو قطع کردم گفتم پول نقد ندارم میخوام از بانک ضمانت نامه بگیرم. گفت ضمانت نامه در ازای پول رو قبول نمیکنیم. گفتم میخوام سند بذارم. دیگه اسم بانک و شعبه رو پرسید و نامه اشو داد بهم. فقط گفت غیر ازاین باید حتما یه نامه دیگه هم از بانک بگیری که ضمانت نامه در ازای سند بوده کل فرآیندش 45 دقیقه شد.

ظاهرا سالهای قبل که بچه ها در ازای پول نقد میذاشتن, دیدن که چه پول خوبی میشه جمع بشه, چرا هر کسی بذاره توی یه حسابی, همه بیان بذارن توی حساب ما یه سودی هم ما بکنیم! و دیگه به کسی اجازه نمیدن که توی بانک های دیگه پول بذاره و ضمانت نامه بیاره.

حالا باید نامه رو بدم به بانک و ظاهرا کلی داستان داره که دفترخونه ارزشیابی ملک میکنه و باید 10 درصدش هم نقد داده بشه و ... چیزی که بانک به من گفت گفت که حدود یک هفته ای طول میکشه. خوبه که مثلا دارم زود اقدام میکنم. اگر وقت نداشتم و باید سریع میرفتم سفارت چی میشد؟ تازه خوب شد این سند رو داشتیم وگرنه 15 میلیون از کجا میآوردم نقد بذارم؟

ظاهرا امسال بچه هایی که رفتن سفارت عشق آباد از همه سریعتر کلیر میشن. بعضی نوشتن حتی 10 روزه هم کلیر شدن, یعنی از اروپا هم زودتر! تا یکی دو هفته دیگه که جواب ها نهایی شدن, کارهای نظام وظیفه ام هم تموم شده و میتونم سریع برای پاسپورت و سفارت هم اقدام کنم.

دانشگاه سن دیگو هم ریجکت شدم.

امروز یه ایمیل آمد از دانشگاه سن دیگو که متاسفانه نمیتونیم بهتون ادمیشن بدیم. ایمیل بسیار مودبانه و در شان و کلاس همین دانشگاه هم بود.

البته خودم انتظار داشتم و استادش هم قبلا گفته بود که احتمالش کمه که بتونیم پذیرش بدیم چون فاند دانشگاه امسال خیلی محدوده و ما بدون فاند به کسی پذیرش نمیدیم. ولی همین که تا اینجا جزو لیست رزروشون هم بودم خیلی خوب بود, چون بعضی ها رو دیدم ماه پیش خیلی زودتر از من ریجکت کرده بودن. برای یادآوری این همون دانشگاهی بود که اون سری نوشته بودم استخاره گرفتم و خوب آمده بود! هرچند از این کتابخونه اش خیلی میترسیدم, شبیه خرچنگه یا یکی که دستش از توی زمین در آمده و نمیذاره آدم از توی دستش پرواز کنه.

از اینجا به بعد دیگه گرفتن ادمیشن شانسیه و به نظرم دیگه همین دانشگاه هایی که قبول شدم رو یکیشو باید انتخاب کنم و برم. اگرچه همشون متوسط هستن اما من راضیم. به هر حال تا جواب بقیه ریجکت هام هم نیاد و خیالم راحت نشه نمیتونم تصمیم بگیرم.