زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

با یه نفر که میخواد بره دانشگاه ما آشنا شدم

هفته پیش با یه نفر که تصمیم داره بره دانشگاه ما آشنا شدم. با هم قرار گذاشتیم و در مورد دانشگاه و ... صحبت کردیم. اون دنبال هم خونه ای میگشت و منم بدم نمیامد که با یه کسی هم خونه ای بشم که هم خیلی تنها نباشم از ترم اول و هم یه کم پس انداز کنم که شاید بتونم به برادرام کمک کنم یا اینکه حداقل برای خودم یه ماشینی چیزی بخرم.


توی خیلی از مسائل مشترک بودیم و مکالمه ما خیلی طول کشید اما میخوام یه قسمتیش رو اینجا بذارم:


اون: من آزاد کار میکردم دیگه عادت کردم پولمو ندن و گرگ باشم حقمو بگیرم.
من: من چند بار آزاد کار کردم پولمو خوردن و نتونستم بگیرم.
اون: ای بابا, اینطوری که نمیشه زندگی کرد اینجا. برای شما بهترین جا همون امریکاست!
من: نمیدونم. شاید منم اینطوری فکر کردم که تصمیم گرفتم از اینجا برم.
اون: من یه آدم نرمال جامعه هستم. دوست دختر داشتم, بعضی وقتا مشروب هم میخوردم. هر از گاهی سیگار هم کشیدم.
من: با تعریفای شما من اصلا نرمال نبودم. هیچ وقت دوست دختر نداشتم. کارهایی که میگید هم هیچوقت نکردم.
اون: پس خیلی پاستوریزه هستی! شما که مذهبی نیستید که فکر کنید من الان نجسم و...؟
من: از دید جامعه شاید من مذهبی حساب بشم, نمازم رو همیشه سر وقت میخونم اما فکر نمیکنم شما نجس باشی ...
اون: من همیشه از چیزی که بودم راضی هستم. فکر میکنم تنها اشتباهم این بود که برای کنکور لیسانس درست درس نخوندم و دانشگاه آزاد قبول شدم.
من: منم همیشه راضی بودم (وقتی میگفتم داشتم فکر میکردم چطور ممکنه اون همیشه راضی بوده باشه و منم؟؟؟)
....

شب که برگشتم با خودم فکر کردم که واقعا با وجود اینکه این همه نقطه مشترک توی زندگی ما دو نفر بوده که آخرش هم اینجا با هم قبول شدیم, بازم چقدر فرق از نظر فکری و فرهنگی بین ما به وجود آمده. توی خوابگاه دانشگاه که بودم شاید اکثر بچه ها مثل اون بودن... شاید من....؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
کامیار علی پور سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.shabavizk.blogsky.com

سلام، امیدوارم که شروع تحصیلتون به خوبی باشه، بهتون پیشنهاد می کنم که سال اول یا لااقل برای چند ماه با یک غیر ایرانی هم خونه بشید، نه که بخوام پشت سر هموطن ندیده و نشناختم حرف بزنم نه، فقط از این بابت می گم که اگر با غیر ایرانی هم خونه باشید به دلیل عدم شناخت فرهنگ همدیگه طرفین سعی می کنن بیشتر ملاحضه همدیگرو بکنن، بعدا که با این آقا تو دانشگاه صمیمی شدید و دید که می تونید با هم کنار بیاد هم خونه شید، چون استنباط شما و ایشون از نرمال بودن زمین تا آسون فرق داره.

سلام
ممنونم. راستش موضوع به این سادگیها نیست. مشکل اینه که باید از اینجا خونه رو بگیرم. چون پرسیدم هر چی میگذره نه تنها گرونتر میشه بلکه کمیاب تر هم میشه.
من خونه تکی هم میتونم بگیرم اما میخوام یه کم پول پس انداز کنم شاید لازم شد به برادرام توی ایتالیا کمک کنم, اگرم لازم نشد هم که خودم لازمم میشه برای ماشین.
حالا توکل به خدا. فوقش اگر دیدم نمیشه اونطوری زندگی کرد شاید بتونم جامو با یکی دیگه عوض کنم.
بازم از راهنماییتون ممنونم.

کامیار علی پور چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 ب.ظ http://www.shabavizk.blogsky.com

به نظر بنده پس برای نیم یا یک ترم یه خونه تنها بگیرید بعد با یک نفر هم خونه شید چون یک مقدار پول بیشتر خرج کردن می ارزه به اعصاب خوردی، فکر نکنید هم طرف باید کار خاصی انجام بده تا اعصاب شما به هم بریزه؛ حتی یه موزیک گوش کردن با صدای کمی بلند هم می تونه آدم رو به خاطر تغییر شرایطش عصبی کنه و پرخاش گرش کنه، باز هم شما مختارید، اگر فضولی نیست می تونم بپرسم چقدر و در چه رشته ای فاند گرفتید؟ اگر ممکنه با ایمیل بهم جواب بدید ممنون

حالا ببینیم چی میشه. خرج یه نفره بیشتره. نمیخوام زیادی خرج کنم.
در مورد رشته و فاند هم چه فرقی میکنه؟

فاطمه جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ http://2t7p.persianblog.ir/

هم نشین تو از تو به باید / تا تو را عقل و دین بیفزاید
با این اوصافی که شما نوشتی اون هزینه بیشتر میارزه به اینکه از اینی که هستی دور نشی...

گر که بودی چاره ای در این سراب
ره آن گزیدمی به هر سویی
چون نیافتم نوری اندر این تاریکی
جستجو به شمع خواهم کرد

محبوب پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:09 ق.ظ

راستی وودی این همون منصوره؟

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد