زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز پنجم - دوچرخه سواری و فروشگاه یابی

گفتم امروز رو با دوچرخه برم دانشگاه. با دوچرخه راه افتادم و رفتم دانشگاه. مسیرها با دوچرخه خیلی قشنگ تر شده بودند. آخه اینجا همه جا فواصل زیاده و وقتی آدم راه میره کلی طول میکشه از یه جایی به یه جای دیگه برسه. با دوچرخه خیلی جالب تره. بعضی جاها هم از توی کوچه ها رد میشدم تا خونه ها رو ببینم. خونه های خیلی خیلی بزرگ با درهای قشنگ و جلوی همه چمن کاری و درخت کاری.  

 

 

توی راه رسیدم به یه فروشگاهی به اسم Bike Mart. گفتم بد نیست برای دوچرخه ام یه قفلی هم بخرم که دانشگاه رسیدم بتونم یه جایی قفلش کنم. همچنین رکابش خیلی خیلی کند میرفت جلو و یه کم روغن هم لازم داشتم. وارد فروشگاه که شدم گفتم وایییییییی چقدر دوچرخه. کاشکی از والمارت نخریده بودم. با دوچرخه ام یه چرخی توی فروشگاه زدم. یه قفل خیلی ارزون برداشتم چون که گفتم دوچرخه ام همش 120 دلاره چرا یه قفل 40 دلاری براش بخرم؟ اما قفلی که خریدم هم خیلی به درد نخور بود. یه روغن هم خریدم که سفید بود. اونجا مسئولش میگفت که چون این روغن ها سیاه هستن و کثیف میکنن من این روغن سفیدها رو بهت توصیه میکنم. روغن سیاه ها حدود 5 دلار بود و این سفیدها نزدیک 8 دلار ولی منم از همون سفیدها خریدم. 

  

 

 

بعد نگاه کردم دیدم که عجب دوچرخه هایی اینجا هست. واقعا تنوعش فوق العاده بود. بعد که قیمت ها رو نگاه کردم دیدم 300 دلار و 400 دلار و حتی 1500 دلار هم بود! گفتم پس خوب شد از والمارت خریدم. البته دوچرخه خودم یه مشکل بزرگی داره که صندلیش راحت نیست و پام هم راحت به زمین نمیرسه. از این بابت اصلا ازش راضی نیستم. اما بقیه چیزاش خوبه. روغن کاریش هم که کردم سرعتشم خوب شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد