امروز صبح رفتم نمره GRE ایمو از سازمان سنجش گرفتم. نزدیک 50 روز طول کشیده تا رسیده. نمره ام خوب نشده. یه ذره ناراحتم. ریاضی: 730 , لغات:290 , رایتینگ: 3
ریاضی خب تمرین نداشتم. سری تست دومی هم واقعا سخت بود. هیچی.
لغات هم که همه رو شانسی زدم! ولی کاشکی 300 میشد. فقط همون چند تا تستی که ریدینگ بود رو فکر کنم درست زده باشم. همه لغت هاش فضایی بود!
رایتینگ با نامردی 3 دادن. خیلی خیلی نامردیه. من 3 صفحه کامل برای اولی نوشته بودم و دو صفحه هم برای دومی. دومی رو هم که کلی جمله حفظ کرده بودم که توپ بنویسمش. خیلی نامرد هستن. فکر میکردم دومی رو حداقل 4 بگیرم اولی رو هم 3 بگیرم که نصفش کنن بشه 3.5 آخه 3 دیگه خیلی کمه. یعنی اولی رو خیلی کم گرفتم. یا دومی رو بهم نمره نداده چون بعضی جمله هاش تکراری بودن!
گذشت. حالا یه سری جاها نمیتونم اصلا اپلای کنم. یه کمی هم امید فاندم کم شده.
البته لیاقت ندارن که من برم توی دانشگاهشون درس بخونم. خاک تو سرها آمدن برای GRE مینیمم گذاشتن. خوب آخه خرف اون کسی که توی امریکاست میتونه 450 و 500 به بالا بگیره. من بدبخت لغت ها شو هم نمیدونم چه برسه به اینکه تحلیل هم بکنم! انشا هم فقط به خاطر این کم شدم که جمله هام غلط گرامری دارن. که اونم باید یه چند مدتی بشینم درست زبان بخونم.
خدا کنه همین امسال پذیرش بگیرم نیفته برای سال دیگه.
آخه این چه دنیایی هست. چرا هر چی ایده میدم یکی از قبل اختراعش میکنه. یه ایده داشتم برای وب 2.5 که به جای وب 3 که همه چیز رو سمنتیک میبینه بیاد و همه چیز رو دیتابیسی ببینه. در واقع وب 3 روی این سوار میشه! امروز که کنفرانس بودم یکی راجع به Link Data مقاله داشت. بعد توضیح که میداد من حالم گرفته شد. آخه خیلی شبیه چیزی بود که فکر کرده بودم. بعد آمدم توی اینترنت اینو پیدا کردم http://en.wikipedia.org/wiki/DBpedia.
آخر نامردیه دقیقا اون چیزی که بهش فکر کرده بودم. با یه سری فرق ها. مثلا به نظر من اون زبان اس کیو الی که براش اختراع کردن فوق احمقانه است. یا فایل های RDF. به جاش باید همین سیستم های بازیابی فعلی باشه اما "چیز" بازیابی کنه. از اون عجیب تر این بود که من به موجودیت های سیستمم میگفتم "چیز" و اونا میگن things. خیلی نامردیه.
هرچند هنوز مال من یه فرق هایی میکنه اما خب دیگه اونقدر نیست که هیچ کسی به هیچ چیش فکر نکرده باشه. کی از دست این ایده های قبلا اختراع شده خلاص میشم خدا میدونه.
وحشتناک ترین اتفاقی که این روزها افتاده اینه که هم باید پایان نامه ام رو تموم کنم. هم مقاله هامو ارائه بدم. هم اینکه اپلای کنم. برای USC مدارک فرستادم اما خب یکی از استادام ریکام پر نکرده. از اون بدتر SOP ام هست. خودم نشستم نوشتم زیاد خوب از کار در نیومده. خیلی زحمت کشیدم اما خب مشکل زیاد داره.
از اون بدتر اینه که دادم یه نفر هم برام درست کنه آخرش هم گفته که ساختار بندیش خوب نیست. جملاتش هم بعضی هاش عالی هستن و بعضی فاجعه. برای همین یه دست نیست. اما وقتی ندارم که درست کنم. به شما میگم 2 هفته برای SOP وقت بذارید بعد خودم 3-4 روز بیشتر نرسیدم وقت بذارم. حالا هم با وجود اینکه یه چیزی نوشتم اما واقعا اینه که با یه SOP واقعی چند روز فاصله داره.
خیلی وقتم هم برای اپلای رفت.
امشب بالاخره یه فرصتی دست داد که بشینم و فیلم Social Network که در واقع نحوه اختراع فیس بوک و زندگی مارک زاک برگر توی این دوران بود رو تصویر کرده بود. هرچند که فیلم اش اصلا مثل فیلم های خوب نبود اما چون به موضوعش علاقه داشتم تا ته نگاه کردم. الانم شدیدا سرم درد میکنه چون خیلی تند حرف میزدن و من بعضی موقع ها حتی زیرنویس انگلیسیشو هم نمی رسیدم که بخونم. خیلی لغات فیلم رو هم نفهمیدم.
2 نکته خیلی مهم توی فیلم بود:
1- مسئول هاروارد به کسایی که آمده بودند پیششون برای اعتراض گفت که ما همیشه به دانشجوها میگیم که دنبال پیدا کردن کار نباشن خودشون کار رو درست کنن.
2- تفاوت فیس بوک و MySpace در این بود که فیس بوک شبکه رو از روی روابط واقعی مدل کرده بود! همین. به همین سادگی! حالا اینجا به یکی بگی مسخره میکنه!
در واقع فیس بوک کشف بوده تا اختراع. چون بعد از FaceMash مارک فهمید که به دلیل شناس بودن تونسته این همه بازدید پیدا کنه. اگر نه MySpace و FriendSter از قبل همین ایده رو داشتن. توی فیلم هم عینا این جمله از مارک هست که چه تفاوتی با این دو تا سایت هست؟
سراسر فیلم هم پر بود از بی ارزشی های امریکایی. اینکه دانشجوها همش دنبال این دختر رو اون دختر بودن (به غیر از مارک که شاید فیلم میخواست یه جورایی بگه اونایی موفق میشن که دنبال این کثیف کاری ها نباشن). دیگه اینکه حرف آخر رو پول میزنه! همه فیلم حول ارزش مالی فیس بوک بود. چیزی که اصلا برای من ارزشی نداشت. در نهایت هم مارک تونست دوستاشو که سرمایه گذارهای اولیه بودن از رده خارج کنه! هرچند که نوشته های آخر فیلم نشون میده که شکایت اونا به نتیجه رسیده اما مشخصا سهامشون رو از دست دادن. 65 میلیون دلار پول کمی نبود اما سهم شرکت رو داشتن خیلی ارزش بالاتری داشت. نمیدونم شاید اگر من جای مارک بودم هرگز به فکر بالا کشیدن پول اونا نمیافتادم و حتی اون دوستم رو که رفته بود بر میگردوندم. اما اون این کار رو نکرد. به هر حال فیلم تصویر دوست داشتنی ای از مارک تصویر نمی کرد. حتی آخر فیلم احساس خیلی بدی نسبت به اون داشتم.
صحنه آخر فیلم هم که رفرش کردن متوالی صفحه فیس بوک رو نشون میداد خیلی معنی داشت. یعنی تنها چیزی که برای مارک موند همین صفحه هست که رفرش کردنش هم اثری نداره!
من عکس های مارک رو دیده ام خیلی با کارکتر توی فیلم تفاوت داره اما اگر رفتارش عین این چیزی هست که توی فیلم تصویر شده بود چندش آوره.
داشتم SOP مینوشتم اما رسید به این شعره گفتم حیفه ننویسم.
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم
هنوزم یه روزایی دلم هوای اون روزهای مستی رو میکنه. هنوزم دلم میخواد مست مست بشم و از همه دنیا فارق فقط به عشق فکر کنم. اون روزایی که یه ذره این هوایی میشم بهترین روزامه. این روزها خیلی خیلی خودم رو آلوده درس و دانشگاه و پذیرش کرده ام. کاشکی همون هوای فوق دیپلم ام بود که هیچی درس نمیخوندم و همه چیز رو از قبل بلد بودم! چقدر خوندن کتاب های سعدی و عطار و مولوی لذت بخش بود. کاشکی میشد اون روزا برگرده. یادش بخیر اون روزایی که رسیده بودم به جایی که دیگه واقعا نمیتونستم یه جام دیگه هم بگیرم. واقعا حسرت اون روزا رو دارم. امروز حس میکنم واقعا دیگه نمیتونم بی باده ناب زندگی کنم. شاید بخوام از فردا روشم رو باز تغییر بدم.
آدم مگه چی میخواد از زندگی؟ من یه تیلور و یه خونه آروم و دو سه تا بچه برای روشنی زندگیمون, یه مقداری هم پول که بتونم به هر کسی لازم داره ببخشم و یه وقت آزاد برای مطالعه کتاب هایی که دوست دارم. اگر یک درصد احتمال میدادم که اینطوری درس خوندن و تلاش کردن به اونجا نمیرسه اصلا نمیرفتم.