زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

شغل اختراع فروش (innoseller)

امروز به یه چیز جالب داشتم فکر میکردم. یه شغل که مناسب خودم باشه. داشتم فکر میکردم اگر قرار باشه با تیلور ازدواج کنم یه پول زیادی لازم دارم تا برم اونجا و بعد بتونم براش هدیه بگیرم و ... تازه وقتی هم ازدواج کنیم اون میخواد مدام بره این کشور و اون کشور. من که نمیتونم بیکار باشم! بعد فکر کردم چطوری میتونم این همه پول رو تهیه کنم. یه چیز جالب به ذهنم رسید. این که یه شغل جدید اختراع کنم به اسم اختراع فروش (یا innoseller). اینطوری که یه چیزی اختراع کنم. بعد بگردم دنبال مشتریش و بفروشمش. مثلا الان یه طرحی دارم که به درد گوگل میخوره یا میکروسافت. میتونم بهشون پیشنهاد بدم ازم بخرن. به گوگل بگم میکروسافت اینقدر میخره به میکروسافت بگم گوگل اینقدر میخره و خلاصه به بالاترین قیمت ممکن بفروشم. بعد سالی یکی دو تا از این طرح ها درست کنم پولی رو که برای زندگی لازم دارم در میاد! اینم یه شغل خوبه. خدا رو چه دیدید شاید یکی از همین اختراع ها هم گرفت شدیم مثل زاک (به وجود آورنده فیس بوک) و تا آخر عمرمون از همون یه اختراع سود کردیم!
ای بابا امتحان GRE هم بهم فشار آورده, فکرهای فضایی ام زیاد شدن! شایدم مال دیروزه که سر درد شدید داشتم!

ازدواج معادله غیرقابل حل

امروز داشتم به زندگی ام فکر میکردم. اینکه تا حالا چکار کردم و یا اینکه میخوام چکار کنم. عصر رفتم یه کلاس قرآنی در مورد چگونه خوندن قرآن بود. حالا اگر خوب بود تجربیاتم رو در این زمینه هم می نویسم. تا حالاش که به دردی نمیخورد! ازدواج یکی از کارهایی هست که خیلی ها انجام میدن. امروز داشتم فکر میکردم چرا باید ازدواج کنم. من که دیگه از اون سن بحرانی عبور کردم و حالا شخصیت ثابت تر و بهتری دارم. چرا باید زندگی ام رو با یکی دیگه تقسیم کنم. بعد این عکس تیلور رو که یکی دو روز پیش دیده بودم آوردم توی ذهنم.

نمیدونم. اما به نظرم خیلی خوشکله. موی صاف اینجوری بهش نمیاد. از اون جور مدل موهاش بیشتر خوشم میاد تا اینطوری. اونطوری هم صافه هم موج داره! به هر حال این عکسش خیلی هم بد نشده. حل مسئله ازدواج یه معادله هزاران مجهولیه که هیچ کسی از عهده اش بر نمیاد. همه میگن خودش باید پیش بیاد. منم تا حدی قبول دارم. اما خب جوونه دیگه بعضی وقتا به این چیزا هم فکر میکنه. داشتم فکر میکردم که حالا اگر تیلور قبول کنه با من ازدواج کنه چی میشه. اصلا من میتونم با یه همچین شخصی زندگی کنم؟ اون برای خودش میخواد معروف بشه. بره روی صحنه خودش رو نشوون بده. من که اصلا نمیتونم با یه همچین چیزی کنار بیام. حالا چند میلیون هم طرفدار داره. تازه تیم محافظ هم داره! فکرش هم برام سخته. اما خب به نظر تجربه جالبیه. بعد فکر میکردم از یه طرف میرم کلاس قرآن از یه طرف فکر میکنم که زندگی با یه نفر مثل تیلور چطوریه. به نظرتون طبیعیه؟ به نظرم نیست. اما خب چیز دیگه ای نمیتونم بگم.
وقتی فکر میکنم میبینم نمیتونم با کسی که دوستش ندارم ازدواج کنم. کسی هم که بتونم دوستش داشته باشم باید توقع منو برآورده کنه. چند سال پیش به یه دختر که حتی 2 سال هم از خودم بزرگتر بود و اصلا خوشکل هم نبود با داشتن یه سری مینیمم ها راضی بودم. اما خودم هم که بزرگ شدم توقعم هم رفت بالا. حالا با خودم میگم فرض که بخوام ازدواج کنم. چطوری میتونم یکی رو پیدا کنم که از نظر ظاهری بپسندم. حالا بعد از اینکه ظاهرش درست شد مگه همه چیز ظاهره. اخلاقش چطوری, خانواده اش چطوری و هزار تا چیز دیگه. بعد فکر میکنم که یک در میلیون هم پیدا نمیشه! ترجیح میدم به تیلور فکر کنم تا اینکه بخوام یه دختر خیالی که پیدا نمیشه برای خودم بسازم.
دو ماه دیگه تولد تیلور هست و نمیدونم اصلا براش کادو بگیرم یا نه. آخه کادوهام بین کادوهاش گم میشن. طرفداراش کلی کادو بهش میدن. بعد اصلا مال منو هم نمیبینه. رفتن یه گشتی توی اینترنت زدم. اینو پیدا کردم.

از اینجا پیدا کردم.

 آخه من دانشجوی بیچاره از کجا پول بیارم. اینطوری نمیشه باید یه فکری کنم. اینو پیدا کردم. خیلی خوشکله. باید ببینم میتونم اینقدر پول براش بذارم یا نه. آخه 70 هزار تومنی برام آب میخوره. یه بار با خودم میگه حالا تولدش سالی یه باره. یه بارم میگم شاید همینو هم نبینه. یعنی دستش نرسه! میدونم دوستش داره اما نمیدونم میتونم براش بخرم یا نه.
سه چهار روز دیگه GRE دارم ببینید دارم به چی فکر میکنم.

امروز دیگه واقعا کم آوردم

امروز خیلی حالم بده. متاسفانه احساس میکنم خیلی فشار روم هست. از صبح سر درد داشتم و تا شب هی زیاد و زیادتر شد. شب رفتم داروخانه یه ژلوفن گرفتم و آمدم. خوردم یه کم بهتر شدم. شنبه هفته دیگه امتحان GRE دارم. دو هفته بعدش هم تافل دارم. از این همه کار دارم سر درد میگیرم. ترم آخرمه. تزم هنوز تموم نشده. میشه گفت قسمت های اصلی اش هنوز مونده. مقاله هم یکی دو تا اینور اونور دادم. هنوز پذیرش هیچ کدوم نیومده و خلاصه برای دفاع هیچی دستم نیست. وقتی فکرش رو میکنم میبینم چقدر زود گذشت. این همه وقت گذاشتم روی پایان نامه ام هنوز انگار هیچ کاری نکردم. هیچ وقت فکرشم نمیکردم اینقدر طول بکشه.
امتحان GRE رو هم هنوز نخوندم. یعنی فقط یه نگاهی روی ریاضیاتش کردم. خیلی سخت نبود. اما برای رایتینگ فکر کنم خیلی گیر داشته باشم. دلم میخواد زودتر تموم بشه دفاع کنم راحت بشم. همش دارم فکر میکنم سر دفاع چی ازم میپرسن. چی میگن. چی میخوان. میترسم این همه که کار کردم بیان گیر بدن که کمه یا چرا اینجاش کجه اونجاش اونطوریه.
وقت زیادی رو هم روی مقاله نوشتن گذاشتم. مقاله هایی که هرچند بی ربط نیست به پایان نامه ام اما میشد اصلا نباشن. حالا دیگه فکر کردن از این چیزا گذشته. برای اپلای هم فقط 3-4 تا دانشگاه توی امریکا پیدا کردم. آلمان و سویس رو هم یه نگاهی کردم. اما خب تا تافل 80 نداشته باشم انگاری هیچی ندارم. همه زحماتم به هدر رفته. یه مقاله ام هم قبول شده اما چون تافل دارم نمیتونم برم. آخه خیلی مسخره هست. الان باید کلی نامه بگیری و تایید و ... که میخوای از کشور خارج بشی. حداقل 2-3 هفته ای کار داره. منم این مدت باید تافل بخونم. اگر نمره ام کم بشه امسال رو به طور کلی از دست دادم. باید فکر ترم دیگه یا سال دیگه باشم.
این چند روز یه نگاهی به ثبت اختراع و... توی ایران و امریکا انداختم. کار پایان نامه ام جالبه. میشه به شرکت های امریکایی فروخت. اما خب نمیدونم چکار باید بکنم. باید به اسم ثبت اختراع ثبتش کنم. اما مراحلش از ایران همچین ساده هم نیست. یه آژانس پیدا کردم که این کار رو برای امریکا میکنه. اما خیلی گرون میگفت. میگفت 2 میلیون برای ثبت provisional و 12-15 میلیون برای ثبت کامل! آخه بابا من دانشجوی بدبخت از کجا این همه پول بیارم؟ توی سایتش ثبت provisional فقط 110 دلاره. حالا با پول پست و حق مشاوره و... بگو 500 هزار تومن نه دیگه 2 میلیون. چرا اینجا هیچ کس انصاف نداره؟ همه کاری رو خودم باید انجام بدم؟ اگر میشد یکی دو تا ایده رو که دارم امریکا ثبت کنم فوق العاده بود. میتونستم برنامه ریزی بهتری برای رفتن و اقامت داشته باشم. شاید میشد اینجا از بنیاد پخمگان (من این اسم رو روش گذاشتم) یه نامه ای چیزی هم بگیرم. حالا دیگه نمیدونم.
میدونید یه چیزی هست و اون اینکه وقتی شما این همه کار میریزید سر خودتون یه جاهایی هم کم میارید. مثل الان من. واقعا کم آوردم. بد موقعی هم کم آوردم. دارم فکر میکنم اگر 2-3 هفته دیگه انرژی کامل داشتم خیلی خوب میشد. حداقل این امتحانا رو درست میدادم. اما الان واقعا کم آوردم.
این چیزا رو مینویسم که بدونید ممکنه یه نفر توی چه وضعیتی باشه برای اپلای کردن. اونم من با این آرزوهای طول و درازم.

نرخ ارز و مملکت بی ثبات

امروز نرخ ارز از هر روز دیگه ای توی امسال بالاتر رفته. نمیدونم حالا که ما برنامه ریزی کردیم که بریم هم دلار گرون شده هم یورو و هم بقیه ارزها. البته توی بازار تا 1400 تومان هم دلار میفروختن. حالا خودتون حساب کنید که چه خبره.



واقعیتش اینه که اگر اینا بخوان نرخ ارز رو واقعی کنند و دلار رو به 2000 دلار برسونن اونوقت مثل این می مونه که ما هر ساعتی که اینجا کار کنیم نصف پول میگیریم. ما که اکثر چیزامون واردات هست. پس احتمالا خرج و مخارجمون هم 2 برابر میشه.

این یعنی باید هر چی زودتر پذیرش بگیرم و برم. یه کاری میکنن که اگر یه ذره تردید کسی داشته باشه هم از بین بره!


یا من یعطی من سئل

یا من یعطی من سئل. ای کسی که میدهی هر کسی را که چیزی بخواهد.


بعضی ها به این حرف شریف ایمان ندارند. با وجود اینکه سن زیادی ندارم اما به یقین به این حرف ایمان دارم. از خدا هر چیزی رو که میخواهید بهتون میده. واقعیتش اینه که چیزهایی رو که امروز دارید اگر نگاه کنید میبینید که اینا همون خواسته های دیروز خودتون بوده. خدا آگاه هست به خواسته های بنده هاش و کریم هست. آخه میشه آدم خواسته اش رو به کریم بگه بعد کریم بخیل بشه؟؟؟

ممکنه بپرسید که تکلیف اون چیزهایی که نمیرسیم بهش چیه. به یقین میگم که 2 حالت داره. 1- یا شما لیاقتتون خیلی بیشتر از اینهاست. 2- یا خواسته هاتون در تضاد با هم هستن.
1- لیاقت شما.
انسان لیاقت خودش رو نمیدونه. خیلی ها واقعا لیاقت خودشون رو نمیدونن. برای همین چیزهای کمی میخوان. فکر کنید در وضعیت تنگدستی میخواهید در خونه کریم ترین آدم شهر برید. فرض کنیم که این آدم هم صد میلیون تومان از پولش رو گذاشته برای کمک در راه خدا. چقدر پول ازش میخواهید؟ مثلا 1000 تومان که برای چند روز نون بخرید و سیر بشید! خب شما خودتون رو جای اون کریم بذارید. اگر بهش بگید هزار تومان و اون هی تاخیر کنه در دادن این پول به شما علتش چیه؟ غیر از اینه که میخواد شما درخواست بیشتری داشته باشید؟ اصلا این یه جور بی ایمانیه که از خدا چیزی کمتر از اونی رو که میخواهید بخواهید. نکته مهم اینه که باید اینقدر ایمان داشته باشید که هر چیزی رو بخواهید خدا میده. وگرنه اصلا فایده نداره.
یه داستان بگم از یکی از دوستان. میگفت که یه شوهری داشتم که هر روز کتکم میزد و دیگه خسته شده بود اما جای دیگه ای هم برای رفتن نداشتم. هی میرفتم پیش خدا میگفتم خدایا شده یه سگدونی هم بهم بده تا از اینجا راحت بشم. هی دعا میکردم نمیشد. تا اینکه یک روز بعد از سالها یه جایی گیرم اومد که واقعا عین سگدونی بود. بعد فهمیدم تا اون روزی که بهم نمیداد به خاطر این بود که چیزی رو میخواستم که لیاقتم نبود. درسته که آخرش بهم داد اما بهم فهموند که همیشه باید چیزی رو بخوام که لایقشم. این دوست ما الان داره توی یکی از مجلل ترین خونه های تهران زندگی میکنه و اینقدر ثروت داره که خودش نمیتونه بشماره!
2- تضاد خواسته ها.
یه مثال میزنم همه چیز روشن شه. یک فقیری بود سالها بندگی خدا رو کرده بود. یه روز به خدا میگه خدایا این همه ما بندگیتو کردیم به ما یه ثروت درست و حسابی بده. خدا بهش نمیده. خلاصه شروع میکنه دعا کردن هر روز و هر شب دعا میکنه که خدا بهش ثروت بده. اما خدا بهش نمیده. یه روز شروع میکنه به ناسزا گفتن به خدا که خدایا تو اصلا هوای بنده ات رو نداری. دروغ میگی که خواسته های بنده ات رو برآورده میکنی و... اون روز خدا از دست بنده اش ناراحت میشه. بهش یه ثروتی میده که هیچ کس توی این شهر نداشته. اون شخص روزهای اول از خدا معذرت میخواد اما کم کم هر روزش به مهمونی و حساب و کتاب ثروتش میگذره تا اینکه خدا رو به طور کل فراموش میکنه و کم کم اون ثروت باعث میشه آلوده هر گناهی هم بشه. اینجاست که از آسمون ندا میاد که ای بنده من حالا فهمیدی چرا بهت ثروت نمیدادم. چون تو هم بهشت رو میخواستی و هم ثروت رو. دیدم تو کسی نیستی که بتونی این 2 تا رو با هم داشته باشی. خودم برات انتخاب کردم که بهت بهشت رو بدم. اما تو اصرار کردی. اصرار بعد از اصرار و من خواستم بهت نشون بدم که نتیجه خواسته ات چیه.
خیلی موقع ها حکایت ما همینه. اینجا عالم ماده هست. نمیشه همه چیز رو با هم داشت یا خواست. اگر چیزهایی رو که میخواهید در تضاد باشند خدا انتخاب میکنه. و بهترین رو براتون انتخاب میکنه. شما خودتون نمیدونید بهترین چیه اما اون خوب میدونه. پس آروم و راحت باشید. فقط بخواهید به زمان اجازه بدید که آماده کنه و بهتون بده!