زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

چطور مقاله بنویسیم؟ - مقدمه

مقدمه

یکی از دوستان درخواست کرده بودند که راجع به مقاله نویسی هم اینجا بنویسم. اول باید بگم که طرز تفکری که دانشجوهای ما نسبت به نوشتن مقاله دارن بسیار متفاوت هست از آنچه که در خارج از کشور و یا اکثریت جامعه علمی دارن. همین سئوال که چطوری مقاله بنویسیم معمولا موقعی مطرح می شود که هنوز پژوهشی هم انجام نشده است. بنابراین اول سعی میکنم که فلسفه اشو توضیح بدم بعد منابع دیگری رو معرفی میکنم که در مورد نحوه نگارش راهنمایی های جامع تری رو داشته باشد. لازم به یادآوری هست که چیزهایی که اینجا مینویسم نظرات شخصی خودم و تجربیات خودم هست و الزاما علمی نیست. اول یه مقداری مقدمه مینویسم و بعد در پست های بعدی سعی میکنم که توضیحاتی کلی رو در این زمینه براتون بنویسم.


تعریف کشف
به فهمیدن چیزی که قبلا نمیدانسته ایم کشف میگویند. از آنجایی که چیزهایی که هیچ کس قبلا نمیدانسته است ممکن است تاثیر بیشتری در زندگی انسان ها داشته باشد, واژه کشف معمولا به فهمیدن چیزهایی گفته می شود که قبلا هیچ کسی از آن اطلاع نداشته باشد.

راه های کشف کردن
راه های مختلفی برای کشف کردن وجود دارد. اما به طور کلی میتوان گفت که این راه ها به سه دسته اصلی تقسیم میشوند
1- اتفاق
در اتفاق شخص یا گروهی به طور اتفاقی به چی پی می برند که به دنبال آن نمی گشته اند و یا در پی یافتن چیز دیگری به چیزی در میانه راه پی می برند که الزاما با مورد اصلی در ارتباط نبوده است. به عنوان مثال کشف تلفن. زمانی که گراهامبل به دنبال راهی برای ارتباط برقرار کردن بیمار و پزشک در زمان اضطرار بود, به کشف تلفن دست یافت که تاثیری فرای چیزی که به دنبال آن بود داشت. یا وب سایت فیس بوک که ایجاد آن برای اشتراک گذاری عکس دانشجویان هاروارد بود و در ادامه تبدیل به یک شبکه اجتماعی گسترده جهانی شد.
2- مکاشفه
در عرفان به پی بردن به مسائل عرفانی در حالتی مانند حالت خلسه مکاشفه میگویند. به قول سعدی:
« یکی از صاحبدلان سر به جَیْب مراقبت رو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده ، آن گه که از این معاملت باز آمد ، یکی از دوستان گفت ؟ از این بوستان که بودی ، ما را چه تحفه کرامت کردی ؟ گفت : به خاصر داشتم که چون به درخت گل رسم ، دامنی پرکنم هدیه ی اصحاب را . چون برسیدم ، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت !»
از آنجایی که مکاشفه به صورت فردی انجام میشود و نتایج آن دور از دسترس دیگران است, چیزهایی که در مکاشفه کسی پی میبرد کمتر مورد قبول جامعه علمی امروز قرار میگیرد, هرچند که این یافته می تواند برای خود آن فرد بسیار ارزشمند باشد. گفتنی است که افراد کمی قابلیت استفاده از مکاشفه را دارند و شاید به همین دلیل است که نتایج آن کمتر قبول می شوند.
3- تحقیق
روش علمی پی بردن به نادانسته ها را تحقیق می گویند. در تحقیق یک دانشمند (هر کسی آشنا با روش های علمی) به دنبال یافتن پاسخ پرسشی میگردد برای آن از روش های علمی شناخته شده و قابل اثبات استفاده می کنند. نتیجه یک تحقیق معمولا چیزی است که هیچ کسی قبلا آن را نمی دانسته است و به عبارتی دیگر تحقیق فراتر بردن دامنه دانش انسانی است.

رابطه تحقیق و مقاله نویسی
خب تا اینجا متوجه شدیم که اصلا تحقیق چی هست. حالا فرض کنیم که شخصی تحقیقی را انجام داده است و میخواهد به همه بگوید که من به این مطلب پی برده ام. از آنجایی که اگر هر کس بخواهد مطلبش را به شکلی که خودش دوست دارد ارائه دهد, دیگران برای  فهمیدن آن نیاز به زحمت زیادی دارند تا با سبک نگارش آن فرد آشنا شوند, یک استاندارد برای ارائه مطالب به نام مقاله به وجود آمده است. مقاله ها به عنوان یک راهکار کمک میکنند تا خواننده مطلب به سادگی بتواند متوجه شود که محقق به چه چیز جدیدی پی برده است. در واقع شیوه ارائه نتایج یک تحقیق مقاله نام دارد. بنابراین تا زمانی که تحقیقی در کار نباشد نوشتن مقاله بی معنا است و جمله "بنده قصد دارم بر روی مقاله کار کنم" اگر به معنای "بنده قصد دارم تحقیقی را انجام دهم" نباشد و قصد صرف نوشتن مطلبی باشد, جمله درستی نیست.

طرز نگرش من به نسبیت در علم فرقان

من یتق الله یجعل له فرقان

کسی که تقوای خدا رو داشته باشد, خدا برایش "فرقان" (علم تشخیص خوب از بد) قرار میدهد.

(تقوا به عقیده برخی اهل فن یعنی نگاهداشتن چیزی از یک نیروی جذب کننده, مثلا نگه داشتن نفس از گناه. مشخص است در جایی که نیروی کشنده ای نباشد تقوا بی معناست. مثلا کسی که کور هست در نگاه نکردن به نامحرم تقوایی نداشته)


این وعده الهی در قرآن هست که هر کسی تقوا پیشه کند خدا برایش علمی قرار میدهد که بتواند خوب را از بد تشخیص دهد که اصطلاحا بهش میگن فرقان. اما سئوال اینجاست که این حرف معنای مطلق دارد یا نسبی؟ یعنی اینکه به اندازه تقوای هر کسی فرقان برایش حاصل می شود و یا اینکه یک نفر باید به کمال تقوا برسد که علم فرقان را به صورت مطلق آن دریافت کند و این خوبی و بدی یک خوبی و بدی مطلق هست. واقعیتش اینه که اگر ارتباط بین اون نسبی ها و مطلق ها (که قبلا نوشته بودم) رفع بشه, یه سری مسائل از این قبیل هم کاملا روشن میشه. 

به هر حال نظرم اینه که اگر معانی رو نسبی هم در نظر بگیریم چون ماهیتا از خودشون خواص مطلق رو نشون میدن نباید غلط از آب در بیان. یعنی اینکه بگیم اگر بگیم که نسبتا تقوا در کسی متناسب است با نسبت تشخیص خوب و بد در وی با توجه به نسبی بودن عالمی که در آن هستیم میتواند درست باشد. (شبیه این حرف رو از آقای حقیقی شنیده بودم.) حتی خوبی و بدی را در اینجا میتوان نسبی در نظر گرفت یعنی خوبی و بدی نسبت به آن شخص. مثلا چیزی به نظر شما بد باشد و واقعا آن "برای شما" بد باشد و همین چیز به نظر کسی خوب باشد و برای او خوب باشد.

با مشاهداتی که تا الان داشتم به نظرم تا حد زیادی چنین موضوعی درست هست. در نتیجه هر کسی به اندازه تقوایی که داشته (بر اساس مقاومت خودش در برابر نیروهای کشنده) میتواند خوبی یا بدی را برای خودش تشخیص بدهد. 

البته ممکنه به نظر برسه که این حرفها تا جایی درست هست که کسی تقوا داشته باشه و عدم تقوا و گناه میتونه نتیجه عکس بده اما من یه تعبیر دیگه ای از فرقان دارم. اگر خط سیر فرقان رو منفی و مثبت بینهایت در نظر بگیریم (به جای مثبت بینهایت به سمت خوبی بینهایت) شاید بشه گفت که همین علم کمک میکنه که فردی که با بدی آشنا هست به سمت بدی بیشتر سوق پیدا کنه و این تعبیر با عقل سازگاری دارد. با این تعبیر شاید بشه دو اسم هادی و مضل خدا رو در منفی و مثبت بینهایت یکی در نظر گرفت که البته هنوز روی این مطمئن نیستم.

چند وقت پیش مطلبی نوشته بودم که از آقای صمدی آملی خوشم نمیاد و یکی از دوستان برام پیام گذاشته بودن و بسیار از محسنات ایشون تعریف کرده بودن. خواستم که با این پست طرز تفکرم رو توضیح بدهم. بنابراین اگر اینجا من میگم که فلانی خوبه یا فلانی بده این نیست که منظورم این باشه که به معنای مطلق کسی خوبه یا بده, بلکه ممکنه اثری که ایشون در زندگی من دارن با اثری که در زندگی کس دیگری دارن متفاوت باشه. چه بسا چیزی که من فکر میکنم بد هست برای من بد باشه و برای دیگری بهترین چیز فقط چون در دنیای نسبی هستیم.

تولد یکسالگی وبلاگم

وبلاگم یک ساله شد.

ای خدا چه زود گذشت. پارسال که میخواستم شروع کنم هیچ وقت فکر نمیکردم که به این زودی برسم به یکسال. یکسال از عمرم رفت.

مطلق هایی که نسبی دیده میشوند و عجیب که خاصیت مطلق دارند

یه چیزایی هنوز توی ذهنم نتونستم حل کنم و اون روابط مطلق ها و نسبی هاست و اینکه اگر نسبی سایه ای از مطلق هست چطور میشه که خصوصیات مطلق رو داره اما نه از همه لحاظ.

یکی از این مطلق ها علم هست. علم ذاتا مطلق هست اما همین مطلق رو ما اینجا نسبی میکنیم و یه قسمتی از اون رو یاد میگیریم! این خیلی عجیبه. فرضا ریاضی یک علم هست (به مفهوم knowledge و با Science اینجا کاری نداریم) خب چطور میشه که این مفوم مطلق رو به بخش های مختلف تقسیم میکنیم و یک بخشی (مثلا چهار عمل اصلی) رو یاد میگیریم؟ جالبه که این بخش نسبی شده خصوصیات مطلق از خودش نشون میده و بر روی همه اعداد کار میکنه! حتی میفهمیم که در طبیعت چطور 2 تا لیوان آب با 2 تا لیوان آب دیگه میشه 4 تا لیوان آب.

اگرچه توجیه هایی برای خودم پیدا کردم که زاویه دید به مطلق هست که نسبی رو به وجود میاره و چون زاویه ما متفاوته و فقط میتونیم بخشی رو ببینیم و چون این بخش هنوز همان مطلق هست خصوصیات مطلقی از خودش نشون میده اما این بیشتر یه توجیه تا یه دلیل عقلی.

فقط علم هم نیست که چنین چیزی داره, بگردیم خیلی چیزا رو میشه نام برد که ذاتا مطلق هستن اما ما نسبی میبینیم و عجیب که نسبی آنها خصوصیات مطلق دارد. عقل, هستی, دانش, عشق, ...

از همه عجیبتر  هم همین عشقه که نسبی اون اسمش میشه محبت اما باز خاصیت مطلق از خودش نشون میده.

لعنت الله رو دفاع کردم

خب بالاخره لعنت الله رو دفاع کردم. لعنت الله چیه؟ اسم پایان نامه امو این آخریا گذاشتم لعنت الله. چرا؟ به خاطر اینکه اینقدر طول کشید و نه تنها کمکی نکرد که به خدا نزدیک بشم بلکه منو از خدا دور هم کرد. یادم میاد که پارسال چه نمازای خوبی خوندم چقدر وقت بود کارهای خوب کردم اما امسال چی؟ از اول سال هیچ نماز خوبی نخوندم. ماه رمضون رو هم که اصلا از دست دادم, خیلی کم استفاده کردم. حتی برنامه قرآنم هم نتونستم درست انجام بدم و از همه بدتر اینه توی چند سال گذشته امسال بیشترین تعداد نماز قضای صبح رو داشتم, اونقدر که حسابش از دستم در رفته شاید 12 تا شاید 13 تا. نمیدونم.

فکر میکردم که دفاع کنم خیلی خوشحال میشم و دیگه از دست همه چیز راحت میشم اما بعد از دفاع اصلا چنین حسی رو نداشتم. بعد از دفاع بدتر ناراحت شدم. حس کردم که چندین برابر چیزی که باید برای پایان نامه ام زمان میذاشتم گذاشتم. آخرشم مجبور شدم یه قسمت هایی رو سمبل کنم. واقعا چرا این همه کار؟ چرا این همه زحمت؟ ارزششو داشت؟ دوستم کمتر از من کار کرد اما همین نمره رو گرفت و اصلا 1 نمره بالا و پایین چه ارزشی داشت؟ دلم نمیخواست اصلا اینطوری تموم بشه. شاید فکر میکردم پایان نامه ام تموم بشه یه تحولی به وجود میاد. اما هیچی

الان حسی که دارم حس چند سال پیشه که لیسانسم رو گرفتم. اون موقعی که چند ماه مونده بود به کنکور و من یا باید کنکور قبول میشدم و یا اینکه میرفتم سربازی. از طرفی مطمئن بودم که خانواده ام هیچ پولی ندارن که بهم بدن برای رفتن به خارج یا دانشگاه آزاد و یا حتی سراسری شبانه. بنابراین چاره ای نبود که سراسری روزانه قبول بشم. تازه روزانه هم رفتن به شهرستان برام خیلی سخت بود. چند سال شهرستان بودم. از طرفی تهران هم که چند تا دانشگاه بیشتر نداشت و برای روزانه اونا هم یه رتبه خیلی خوب لازم بود. خیلی استرس داشتم و نمیدونستم که از پسش بر میام یا نه. برام قابل قبول نبود که برم کرمان یا مشهد یا یه شهر دیگه. خدا خواست از پسش بر آمدم اما نمیدونم این بار هم مثل اون موقع هست یا نه. حداقل شرایطش که خیلی شبیه هست. یکی اینکه بازم خانواده ام پول نداره و خودم هستم و خودم, هر چی هم که پس انداز داشتیم دادیم داداشم بره ایتالیا. امشب داشتیم حرف میزدیم که برای سال دومش چکار کنیم. بابام خیلی نگران بود و مامانم میگفت خدا بزرگه بالاخره میرسونه. یه موضوع دیگه ای هم که هست اینه که بازم دلم راضی نمیشه که برم یه شهر کوچیک یا دور افتاده, میترسم برم و افسردگی بگیرم. کلی به خودم وعده دادم که لس آنجلس خوبه و بزرگه و هم زبون توش پیدا میشه امکان نداره دلتنگی کنم اما از طرفی دانشگاه های لس آنجلس و کالیفرنیا کلا جزو بهترین دانشگاه ها هستن (یه جورایی مثل اونسال که تهران اینطوری بود) و پذیرش گرفتن ازشون اونم با فاند خیلی سخته. اینبار دیگه نمیدونم از پسش بر میام یا نه. اینبار دیگه رقبام هموطن هام فقط نیستن. اینبار دیگه یه سری چیزا کم دارم مثل دانش بالای زبان و یا مقاله های معتبر و خوب, و متاسفانه چیزایی که کم دارم نیاز به زمان زیاد داره برای جبران.

همیشه فکر میکردم پایان نامه ام که تموم بشه احساس آزادی و راحت شدن میکنم. هرگز فکر نمیکردم بعد از دفاع پایان نامه ام چنین حسی بهم دست بده.