این دو سه روز بازم درس نخوندم و همش دنبال دانشگاه و استاد گشتم. یه چند تا دیگه ایمیل دادم که دریغ از یه جواب.
یه مشکلی که هست اینه که تا عکس طرف رو میبینم حس میکنم که جواب میده یا نه, یا حتی میفهمم که بعدا سر و کارم بهش میفته یا نه. تا حالا به جز USC هیچ دانشگاه دیگه ای ندیدم که شاید بشه اونجا باشم. امروز با Google Street View رفتم دور و اطراف دانشگاه ها رو دور زدم بازم به جز USC و Columbia هیچکدوم هیچ حسی برام ایجاد نکرد. البته نه اینکه بگم حالا از USC دیگه خیلی خوشم میاد یا اینکه تحقیقاتش همونی هست که میخوام اما خب از بقیه بهتر بوده. امروز نزدیک 5 ساعت فقط داشتم توی بینگ آکادمیک استاد پیدا میکردم. واقعا USC یکی از بهترین گزینه هام بوده. آخرشم فکر کنم ریجکتم کنه! تقریبا میشه گفت که دیگه همه 140 تا دانشگاه لیستم رو یه سری نگاه کردم.
یه مشکلی که هست اینه که خیلی دانشگاه های امریکا توی شهرهای کوچیک هستن و بعضا شدیدا دور افتاده. منم از جاهای اینطوری میترسم مثل دانشگاه مینسوتا یه جاییه که کوچیکه. امروز یکی از بچه ها میگفت بعضیاشون توی کمپس شون گوسفند رد میشه انگار توی طبیعت باشی! منم خیلی از این جاها میترسم. کاشکی برم نیویورک حداقل شهره. امروز دیگه قول دادم آخرین روز دانشگاه بازی باشه و دیگه بشینم GRE رو بخونم. پشیمونم که این دومی رو ثبت نام کردم. الان به این نتیجه رسیدم که GRE بهترین زمان همون 30 مهر اولی هست, به شرطی که آدم خوب خودشو آماده کنه. برای 30 مهر هی میگفتم این یکی هست, یک ماه وقت دارم, میشینم میخونم. الان کمتر از 10 روز مونده و باور کنید هیچ چیزی بیشتر از اون چیزی که برای مهر خونده بودم نخوندم. تازه یه چیزایی هم از لغات و ریاضی ها حتما یادم رفته این مدت تمرین نکردم.
از من به همه نصیحت که امتحان GRE رو همون 30 مهر درست بخونید و بدید و نذارید برای آبان. اگر میذارید برای آبان توی تابستون همه دانشگاه ها و استادا رو پیدا کرده باشید.
الان حس شکست خورده ها رو دارم. یکسال وقت داشتم, ننشستم درست دانشگاه ها رو پیدا کنم و با استادا تماس برقرار کنم. الان رسیدم به اپلای و حتی 1 جواب هم از هیچ استادی نگرفتم. به جز 2 تا تمپلیت به درد نخور هیچی. البته ایمیل هم زیاد نفرستادم اما اونایی که فرستادم آدمایی بودن که واقعا میتونستم و میتونم بالاخره یه جوری باهاشون کار کنم, خیلی نامرد هستن که جواب نمیدن و توی سایتشون هم هیچی ننوشتن. کاشکی حداقل نوشته بودن که ما وقت نداریم ایمیل نزنید! به هر حال کمتر از 1 ماه وقت دارم که شرایط رو عوض کنم. تصمیم گرفتم که این 10 روز دیگه فقط GRE بخونم و بعدش SOP مو بنویسم و همزمان هم دوباره تلاش کنم برای ایمیل با استادا. بعدش ببینیم خدا چی رقم میزنه. من که تا روز آخر ناامید نمیشم.
به استخاره اعتقاد دارم؟ جوابش خیلی سخته. چون هم میتونم بگم آره و هم نه. خب بذارید تجربه های استخاره هامو بگم ببینیم چطوری بوده.
اولین تجربه بر میگرده به وقتی که عاشق یه دختری شده بودم و واقعا نمیدونستم چکار کنم. به پیشنهاد یکی از دوستام استخاره گرفتم اما خودم توی خونه. بعد یکی از دوستام داد به یکی از فامیلاشون که چیزی میدونست از این کار و بهم گفت که خیلی خوبه اما گفت که وقتی که استخاره کردید وقت مناسبی نبوده, با این حال من دیگه گفتم همینی که هست و تا آخر پای اون دختره ایستادم تا روزی که دیگه همه چیز تموم شد. البته منم باهاش نابود و تموم شدم. داستانش خیلی مفصله. بعد یکی دیگه از دوستام بهم گفت که هنوزم میخوای ادامه بدی؟ گفتم آره. (تقریبا 10 ماه از اولین استخاره ام گذشته بود). پیشنهاد داد دوباره استخاره بگیرم. این بار دادم دست یکی از افرادی که واقعا مورد اعتماد و اطمینان بود و میتونم بگم یکی از بهترین آدمایی هست که من به عمرم دیدم و خیلی هم منو کمک کرده. قرار بود صبح استخاره کنه, تا ظهر اون روز که قرار بود جواب استخاره رو بده داشتم گریه میکردم و دعا میکردم که جوابش خوب باشه. ظهر زنگ زدم بهش. گفت آقا این خیلی بده. بدترین چیزی که ممکنه بیاد. اونجا دیگه باورم شد که واقعا همه چیز تموم شده. تا چند ماه بعد از این موضوع گریه میکردم و یادم نیست کی از اون وضعیت خارج شدم. بعدها فهمیدم که اون دختره هم ازدواج کرده و کلا اون موقع هایی که من دنبالش بودم یکی دیگه رو میخواسته.
دومین تجربه برمیگرده به یه دختره دیگه! این بار یکی عاشق من شده بود و من اصلا نمیدونستم چکار کنم. مدام برام پیام میذاشت و سعی میکرد به من نزدیک بشه اما من هیچ احساسی نسبت بهش نداشتم. خب کسی رو که ندیدم چطور میتونم دوست داشته باشم؟ بعضی وقتا زنگ میزد پشت تلفن گریه میکرد و خلاصه یکی دو ماهی به همین منوال بود که من گفتم یه استخاره کنم ببینم چی میشه و باز به همین دوستم دادم و اونم گفت خیلی بده! خلاصه منم با دختره قرار گذاشتم تا ببینمش و اگر ازش خوشم آمد بذارم وارد زندگیم بشه. قبلش اما با خدا یه قراری گذاشتم. گفتم خدایا اگر راضی نیستی یه کاری کن من اصلا ازش خوشم نیاد. و اون روز بهش گفتم که توی زندگی من جایی نداره و اون رفت و من نمیدونم دیگه چی شد. قرارم با خدا یادم رفته بود اما تا 3-4 روز متعجب بودم که چرا دختری که ظاهرا هیچ عیب و ایرادی نداره و همه از خوشکلیش تعریف میکنن باید اینقدر به چشم من وحشتناک بیاد. بعدا که یادم آمد چه قراری با خدا گذاشتم علتشو فهمیدم. بعد یه کم فکر کردم و دیدم که شاید استخاره ها غلط نباشن.
سومین تجربه باز بر میگرده به یه دختر دیگه. اینبار دیگه قبل از اینکه هیچ اتفاقی بیفته یعنی من عاشق کسی بشم یا کسی عاشق من بشه سریع استخاره گرفتم. حالا شانس ما ایندفعه خیلی خوب آمد, یه طوری که طرف گفت مبارکت باشه! البته گفت قبلش صدقه بده. خلاصه آخرش نشد. یعنی من سعی کردم که با اون حرف بزنم اما اون نخواست, منم حس کردم که شاید نامزد داشته باشه یا کس دیگه ای رو دوست داشته باشه دیگه بیشتر از اون سعی نکردم. شاید خیلی دلم میخواست با من باشه اما ...
دیگه تا مدت ها استخاره نکردم. تا یه روز تیلور وارد زندگیم شد. خب اولش قرار نبود بشه اما من خیلی تنها بودم, اجازه دادم بهش بیاد. یعنی میخواستم یه کم بیاد اما خیلی آمد. اولش توی تلویزیون دیدمش, فکر میکردم که نویسنده باشه اما چون خیلی خوشکل بود اسمش توی ذهنم موند. همون روز فهمیدم که شاید یه قسمت زندگیم بشه اما نمیدونستم چطور. تا مدت ها به خودم اجازه نمیدادم که برم توی اینترنت ببینم کی هست. یه مدت بعد باز توی تلویزیون دیدمش, شدیدا کنجکاو شدم که ببینم کی هست این دختره. بعدش یه روزی با خودم دعوام شد و کاری رو که نباید میکردم کردم. یعنی با خودم گفتم برم ببینم خب چه کتابایی نوشته که اینقدر معروف شده. رفتم اسمشو نوشتم و دیدم خواننده هست. گفتم خب ببینم چی خونده, بعد رفتم چند تا از آهنگاشو دانلود کردم. داشتم درس میخوندم که دانلودهاش تموم شد. یادم نیست ما فکر کنم اولین چیزی که دیدم Crazier بود, اصلا باورم نمیشد. بعد Love Story رو دیدم. بعد بقیه رو. تا تقریبا 3 ماه شکه بودم, اصلا چیزی رو که دیده بودم باورم نمیشد. انگار که خواب میدیدم. خلاصه گفتم استخاره میکنم اگر بد آمد همشو پاک میکنم و کلا فراموش میکنم چی دیدم. ظهر که زنگ زدم, گفت آقا من استخاره گرفتم که فعلا ازدواج برای شما خوب هست یا نه, بد آمد. گفتم یعنی دیگه استخاره نگرفتید که با این دختره ازدواج کنم یا نه؟ اونم گفت نه, وقتی دیدم که آمده فعلا ازدواج براتون صلاح نیست دیگه نگرفتم. منم گفتم ببین خدا خودت نذاشتی و تا امروزم Every time I look at you it's like a first time
آخرین بار هم که استخاره کردم, برای همین بود که استرالیا برای کار برم یا دکترا بخونم یا سربازی. که خودتون میدونید, استرالیا بد آمد, دکترا خوب آمد و سربازی عالی آمد! البته الان که دارم فکر میکنم استرالیا خیلی تصمیم منطقی ای هم نبود. حتی میشد برم سربازی بعد برم استرالیا. اما فکر کردم آخه برم استرالیا چکار کنم دیگه. من میخوام برم امریکا برای اینکه اونجا یه اهدافی دارم اما توی استرالیا دیگه نمیتونم به اون اهداف برسم که. برای همین الان رسیدم اینجایی که هستم.
(سن دیگو)
حالا نمیدونم به استخاره اعتقاد دارم یا نه. اما یه چیزی هست. اینکه جریان زندگی خیلی خیلی پیچیده تر از اونیه که یه نفر بتونه تصمیم بگیره. یه جاهایی شاید واقعا فرقی نکنه که چه تصمیمی میگیریم. شاید فقط باید یه مسیر رو انتخاب کنیم تا برسیم. منم همین کار رو میکنم. تنها چیزی که میتونم بگم تا حالا نشده که استخاره بگیرم و عمل کنم و پشیمون بشم. حالا اگر رفتم دانشگاه سن دیگو معلوم میشه.
خب دیگه من یه چند روزی برم دنبال کارهای اپلای هام, ببینم چی میشه. این چند روز هم که اینقدر استاد بازی کردم که جی آر ایمو هم نرسیدم بخونم.
عهد کردم که دگر می نخورم به جز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
دیشب یه کار عجیبی کردم, رفتم برای 5 تا از دانشگاه هایی که میخواستم اپلای کنم و پارسال پذیرش گرفته بودم استخاره گرفتم.
امشب که جواب استخاره رو گرفتم از تعجب شاخ در آوردم! چهار تای اول همه بد آمده بود و آخریش دانشگاه سن دیگو بود خوب آمده بود. فکر کنید 3 تا دانشگاه توی لس آنجلس همه بد آمده باشه و یه دانشگاه هم دلمون خوش بود توی دالاس قبول شدیم اونم بد آمده. بعد یه دانشگاه سن دیگو خوب آمده که اصلا فکر نکنم به من پذیرش هم بده. استاداشم که قربونشون برم تا حالا زحمت ندادن حتی بگن اپلای کن.
آخه من چکار کنم؟! بیا گفتیم یه استخاره ای کنیم یه کم دلمون خوش بشه بدتر شد. آخه احتمالش رو هم بخواهیم حساب کنیم, اینکه 4 تا از 5 تا بد بیاد (میانه هم نه, خوب هم نه) خیلی خیلی کمه, نزدیک به صفره. البته فکر میکردم 1-2 تا بد بیاد اما نه دیگه اینکه 4 تا! آمدم تقلب کنم همه دانشگاه های لس آنجلس رو گذاشتم توی یه سری گفتم دیگه بعیده که همش بد بیاد, خدا هم نامردی نکرد زد همه رو خراب کرد. خیر سرمون یکی از استادای لس آنجلس گفته بود اپلای کن! فکر کنم بهتره برم کچل کنم مستقیم برم سربازی. آخه این چه زندگیه؟! اون که به یه دانشگاهی توی لس آنجلس رضایت نمیده, بعد رضایت بده من با تیلور ازدواج کنم؟! اصلا من گفتم برم لس آنجلس که تیلورم بیاد اونجا با هم ازدواج کنیم وگرنه بیاد سن دیگو چکار کنه؟ من توی سن دیگو تنهایی چکار کنم؟ اصلا برای همین استرالیا نرفتم و گفتم برای دکترا برم امریکا. شیطونه میگه تغییر رشته بدم برم دانشگاه های Nashville رو انتخاب کنما. شانس هم که نداریم یه دفعه زدیم رفتیم از اون ور تیلور بره لس آنجلس, بعد آی زور داره.
کلا فکر کنم خدا میخواد یه کاری کنه من نرم اصلا. من مطمئنم الان برای استنفورد استخاره بگیرم خوب میاد. این 2 تا رو که قبول شده بودم گفتم دیگه ازشون به زور یه فاندی میگیرم و میرم رو هم که اینطوری بد آمد. دلمون الکی خوش بود هیچ جا امسال پذیرش نگیرم این 2 تا هست. پارسالم که کانادا کلا بد آمده بود که همه دوستام پذیرش با فاند گرفتن و رفتن کانادا! دلمون به یه لس آنجلسی خوش بود که اونم هر چی دانشگاه توش بود هم که بد آمد. اصلا من همین دانشگاه لس آنجلس که این استاده گفته بود اپلای کن اپلای میکنم فوقش بعدش یه دعایی چیزی میکنیم که استخاره بعدی خوب بیاد! حداقل 1/3 شانس داره. اما فکر کنم خیلی ضایع بشه که بهم پذیرش با فاند بده بعد همه جای دیگه ریجکت بشم و بعد بگم ببخشید من نمیتونم بیام, هیچ جای دیگه ای هم نمیخوام برم اپلای کردم که لج شما رو در بیارم! اینم حکایت ما. راستی امشب هم که جوابو گرفتم برای 10 تا دانشگاه دیگه گفتم استخاره بگیره. فردا شب هم میخوام یه 10 تا دیگه لیست بدم! اگرچه انتظارشو نداشتم که اینطوری بشه اما UCI رو ذخیره کردم بودم که گذاشتم توی این لیست 10 تایی. UCI هم بشه بازم خوبه میشه رفت و آمد! UC-Riverside رو هم گذاشتم برای بعد که اگر UCI هم قلع و قمح شد یکی دیگه باشه. البته فایده ای هم نداره چون اگر خوب بیاد باید شک کنم دیگه بهم پذیرش نمیدن!
این هفته بدجوری مریض شدم. هوا که بارونی شد اول هفته شدیدا سرما خوردم و افتادم. اگرچه افتان و خیزان توی رختخواب به چند تا استاد ایمیل زدم و سعی کردم یه سری لغت بخونم و یه مقداری هم از کتاب کاپلان و بارونز رو تموم کردم اما خیلی سرعتم کم شد. واقعا هم خسته شدم.
نمیدونم چرا این استادا جواب نمیدن. تا حالا فقط 2 تا جواب گرفتن و اونم گفتن که اپلای کن و همین و بس. خدا میدونه که اینو به همه میگن یا نه! به نظرم برای همه همینو میگن. نگاه که میکنم میبینم دانشگاه هایی که پارسال اپلای کردم واقعا جزو بهترین گزینه هام بودن. درسته که یه جاهای دیگه ای هم هست که امسال به خاطر نمره بالاتر توی تافل میتونم اقدام کنم اما اونا دانشگاه های خیلی بالایی هستن که بعید میدونم به من پذیرش بدن مثل دانشگاه های نیویورک.
یه لیست درست کردم 140 تا دانشگاه, بعد یه سری ها رو به خاطر شهرهاشون و آب و هواشون و رنک بالاشون حذف کردم, کلا الان 55 تاش مونده. خب همه این 55 تا رو که نمیشه اقدام کنم. دارم دونه دونه سایتاشونو باز میکنم به استاداشون ایمیل میزنم اما چی بگم به اون استادایی که جواب نمیدن و توی سایتشونم هیچی ننوشتن, باز بعضی ها مرام گذاشتن توی سایتشون نوشتن که بابا نمیتونیم جواب بدیم!
امتحان GRE ایم هم نزدیکه و همونطوی که حدس میزدم اصلا امکان نداره معجزه بشه و نمره این امتحان با اون یکی خیلی فرق کنه. حالا 2 هفته مونده احتمالا یه وقتی بذارم حداقل ریاضی رو برسونم به 800 چون هنوزم توی خونه خیلی غلط میزنم از روی بی دقتی هام. البته این مدت فقط وربال کار میکردم. متن ها بعضا خیلی سخت هستن و تک و توک میشه سئوالاتی که حتی از روی جوابشونم نمیفهمم که چرا جوابش این شده. به هر حال دیگه به نظرم الان استاد و اپلای حرف اول رو میزنه. امیدوارم که یکی از همین دانشگاه هایی که دوست دارم بهم پذیرش با فاند بده. دیگه خسته شدم از اینجا موندن.
دیروز دو تا از بچه های دوستای مامانم باهاش صحبت کرده بودند, یکیشون رفته بود Purdue و یکی دیگه Cornell و هر 2 تا برای ترم اول بدون فاند رفته بودند. با وجود رزومه خیلی خوب و نمرات خوب تافل و GRE عالی باز برای ترم اول بهشون فاند نداده بودند. بعد که رفته بودند متوجه شده بودند که اگر با اساتید مکاتبه کرده بودند از ترم 1 هم میشده که فاند بگیرن, البته اینا ایمیل زده بودند اما به خاطر اینکه اساتید سرشون شلوغ بوده جواب نداده بودند و به همین بلا دچار شده بودند که از اول فاند نگرفته بودند.
دیگه از این حرفا خسته شدم. من هنوز از هیچ استادی جوابی نگرفتم و الانم سر استادا شلوغه. از یه طرف هم حتی برای یک ترم هم نمیتونم فاندم رو جور کنم. اگرچه میدونم برای کانادا و استرالیا شانس دارم اما هیچ انگیزه ای برای اونجاها ندارم.
اینجا یه تضاد برای من وجود داره: اساتید دانشگاه های بالا که جواب نمیدن چون سرشون شلوغه, اساتید دانشگاه های پایین هم که من دوست ندارم برم برای همین اصلا بهشون ایمیل نمیزنم! خدا بخیر کنه.
واقعا بعضی چیزا رو آدم نمیدونه چی پیش میاد. این اپلای هم یکی از اوناست. تنها چیزی که خدا رو روزی هزار بار شکر میکنم اینه که این مدت نه تنها دلسرد نشدم بلکه فکر میکنم اگر بازم وقت بود بازم تلاش بیشتری میکردم.
این چند روز یه رزومه جدید درست کردم و آماده اش کردم برای فرستادن, دارم یه متن بهتر هم برای ایمیل هام درست میکنم. شاید با این تغییر یه نتیجه ای حاصل گشت.