یکی از آرزوهایی که داشتم این بود که پولدار بشم یه تلویزیون بزنم که به جای اینکه چرت و پرت پخش کنه, یه کم در مورد اشعار پارسی و آهنگ های سنتی و برنامه هایی در مورد فرهنگ و تمدن ما داشته باشه.
بازم یکی رفته ایده های منو اختراع کرده. یه آقایی به اسم پرویز شهبازی یه تلویزیون درست کرده به اسم "گنج حضور" که صبح تا شب داره یا آهنگ های سنتی ایرانی پخش میکنه و یا داره تفسیر مثنوی و دیوان شمس میگه. نمیدونم خودش چقدر از این حرف ها فهمیده و چقدر میدونه اما صرف اینکه راجع به مولوی و... میگه به نظرم حرکت بسیار ارزشمندیه.
این ایام عیدی سرگرمی اصلی ام این بود که از صبح تلویزیون رو روشن میکردم و این حرف ها رو گوش میکردم. من هنوز نتونستم مثنوی رو بخونم اما خیلی دلم میخواد که یه وقتی بشه این کار رو انجام بدم.
امسال اولین عید عمرم بود که تنهای تنها بودم. همه رفتن مسافرت ولی من خونه تنها موندم. با خودم فکر کردم که همش نگرانم که جواب دانشگاه ها چی میشه و بهتره بمونم این فرم I-20 رو بگیرم که سریع بتونم برای پاسپورت اقدام کنم.
عید اما به خواب و استراحت گذشت و هیچ کار دیگه ای نتونستم کنم. این مدت تقریبا همه تاپیک های مربوط به زندگی توی امریکا که برام مهم بود رو از سایت مهاجرسرا خوندم و یه تحقیقاتی هم کردم در مورد کار و شهرهای زندگی و ... که در مورد جاهایی که قبول شدم حداقل تصمیم بگیرم.
با بعضی بچه های ایرانی هم که اونجا بودن سعی کردم تماس برقرار کنم ببینم چی میگن و نظرات اونا رو هم بگیرم.
البته تنهایی اونقدری هم بد نبود. بعد از یه مدت طولانی تونستم استراحت کنم و یه مقداری هم به خودم برسم. این روزا دیگه این فکر به سرم نمیزنه که ارزش داره برم یا نه. خیلی موارد هست که تصمیم دارم به خاطرش برم که قبلا هم کمابیش نوشته بودم و مهمترینش اینه که مستقل بشم بتونم روی پای خودم زندگی کنم.
سال نو همگی مبارک. امیدوارم که امسال برخلاف پارسال برای همه سرشار از امید و گشایش در کارها و بهترین اتفاقات باشه.
خدایا این شب عیدی زندانی هایی که به ناحق توی زندان هستن یا اسیر شدن هر چه زودتر آزاد کن.
افراد نادان و نالایقی که هزار زحمت برای مردم ایجاد کردن رو هدایت کن و اگر هدایت نمیشن شرشون رو از سر مردم کم کن.
هر کسی حاجتی داره, یکی مریض داره, یکی هوای حرم امام رضا کرده, یکی دلش تنگ شده, یکی منتظره, حاجات همه رو برآورده کن.
همانطوری که زمین رو زنده میکنی و طراوت میدی, نظری به دل ما هم بینداز و دل ما رو به خودت زنده کن.
بالاخره سخت ترین و بدترین سال عمرم به پایان رسید و از سال بعد ان شا الله یه زندگی جدیدی شروع میشه. امسال بد بود چون وقت زیادی برای خودم نداشتم. در واقع اینقدر درگیری داشتم که وقت نمیکردم یه کم به خودم برسم. اون ساعت هایی رو که همیشه برای خودم خلوت داشتم امسال تقریبا نداشتم. اون شب هایی که بعضی وقتا بیدار میموندم و فکری میکردم و عبادتی میکردم, امسال خیلی کم داشتم. تا 6 ماهه اول سال که هم تز داشتم و هم باید برای GRE میخوندم و هم کار میکردم که بتونم خرج اپلایم رو داشته باشم. بعدشم که کلی وقت صرف اپلای کردن و ایمیل به استادا شد.
سخت ترین سال هم بود, تقریبا به همون دلایل. به خاطر پایان نامه ام خیلی اذیت شدم چون اولین بار بود همچین کاری میکردم و درست هم بلد نبودم. بعضی روزا تا 14 ساعت هم کار و درس داشتم, آخر سال هم که چند جا همزمان کار میکردم و حتی پنجشنبه ها و جمعه ها هم سر کار بودم. این بود که واقعا خسته شدم. الان فهمیدم که دیگه نباید همچین کاری کنم. البته تجربه گرانی بود اما راضی هستم. حداقل یه پولی جمع کردم برای سال بعد که بخوام برم.
امیدوارم (و تا حدی مطمئنم) دیگه همچین جور سالی دیگه تا آخر عمرم پیش نیاد.
گواهی تمکن مالی یک فرم هست که بانک صادر میکنه و نشون میده که شما چقدر پول توی حسابتون دارید و در یک دوره 6 ماهه چقدر پول وارد حساب شده و خارج شده. چند تا نکته خلاصه در مورد گواهی:
امیدوارم که جواب همه سئوالات رو داده باشم. اگر چیزی بود بگید اینجا اضافه کنم.