از یکی از بچه ها شنیده بودم که انتشارات جنگل کتاب های GRE رو آورده, امروز رفتم انقلاب و خریدم.
کتاب ETS Official Guide قیمت 10500 تومان
کتاب Barron's new GRE قیمت 8400 تومان
کتاب Kaplan new GRE قیمت 8400 تومان
کلا حدود 27 تومن شد که بد نیست. جالب اینجاست که عصر کتاب Practice GRE ETS هم با پست آمده بود دم خونه. خلاصه امروز کتاب بارون شدم. امیدوارم که بتونم برای امتحان آخر آبانیه مطالب مهم اینا رو بخونم.
کتاب اولی شدیدا توصیه میشه, چون ETS پول میگیره برای اون کتاب بنابراین یه جوری امتحان میگیره که کسایی که خونده باشن از پولی که دادن احساس رضایت کنن. عین معلم خصوصی هایی که وقتی با شاگردای خودشون میگیرن سر امتحان یه سئوالایی رو میدن که اون شاگرده بلد باشه و فکر کنه یه چیزی یاد گرفته! من سر تافل پارسال اینو به عینه حس کردم.
شرکت هم صحبت کردم که از هفته دیگه اصلا نرم. گفتن باشه اما به جاش توی مهر و آبان یه روزایی بیا. خدا کنه که دیگه خیلی باهام کار نداشته باشن. این هفته تقریبا میشه گفت که همه کارهای شرکت رو انجام دادم. یه فردایی برم دیگه کار خاصی نمی مونه. واقعا خودمم باورم نمیشه این همه کار کرده باشم!
این مدتم هیچی GRE نخوندم, فکر کنم نصفش یادم رفته باشه. کارهای فارغ التحصیلی ام رو هم نکردم که فکر کنم از هفته دیگه باید شروعش کنم.
بعد از اینکه پایان نامه امو دفاع کردم, کارهای شرکت که خیلی عقب افتاده بودن رو این هفته به یه جایی رسوندم. این دو سه روز هم نشستم یه سایت درست کردم برای خودم که به استادا ایمیل میزنم اطلاعاتم توش باشه و بگم برن نگاه کنن. البته چون وب دیزاینر نیستم یه کم فاجعه از کار در آمد اما کارمو راه میندازه.این هفته که تموم بشه دیگه میرم توی فاز خوندن تافل. این مدت که دفاع داشتم هم اصلا نرسیدم که جی آر ای بخونم و ترجیح دادم که این 2-3 روز هم نخونم تا رزومه امو درست کنم و سایتم هم تکمیل بشه که ان شا الله از فردا بتونم به استادا ایمیل بدم.
این چند روز کلی پست برای شما گذاشتم که اگر نرسیدم که نزدیکای امتحان آپدیت کنم حالا حالاها مطلب داشته باشید که بخونید. به هر حال اگر فرصت کنم باز مینویسم. الان دیگه ساعت 2 نصف شبه و منم کم کم باید برم بخوام چون فردا هم کلی کار دارم. کلی هم مطلب بود که بنویسم برای امشب فرصت نشد. امیدوارم که در طی هفته وقت کنم که بنویسم.
امروز 2 تا از قانون های خودم رو توضیح میدم که با هم در ارتباط هستند, در واقع دومی نتیجه ای از اولی است.
قانون: انسان هرگز به هدفی نمیرسد بلکه به سمت آن میل میکند!
از آنجایی که ذات انسان بینهایت شناس است, هرگز امکان ندارد که به هدفی برسد, بلکه همیشه به سمت اهداف میل میکند, مخصوصا اگر هدف در افق دور باشد به خوبی این میل کردن مشخص می شود. میل کردن در اینجا به معنی نزدیک شدن ولی نرسیدن کامل هست چیزی که در تابع "یک تقسیم بر ایکس به توان 2 " (یکی از توابع مورد علاقه من در ریاضی) دیده می شود که هرگز به خطوط افقی نمیرسد اما به سمت آن نزدیک می شود.
به بیان حافظ
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
( اون عکسی که گذاشتم برای خوشکلی نیست. برای درک قسمتی از این مفهومه)
-------------
قانون: اگر کسی بخواهد به چیزی برسد کافی است در جهت آن حرکت کند!
از روی قانون بالا میتوان نتیجه گرفت که اگر کسی بخواهد به چیزی برسد کافی است در جهت آن حرکت کند! (مرتبط با آیه لیس للانسان الی ما سعی). (فکر کنم راجع به قدم برداشتن در جهت هدف قبلا یه صحبت مختصری کرده بودم.)
به عبارت دیگر برای رسیدن به چیزی نیازی نیست که خودتان را به آب و آتش بزنید, کافی است که در مسیر آن قدم بردارید و چون هرگز انسان به هدف نمیرسد و به سمت آن میل میکند از همان لحظه ای که شروع به حرکت میکند انگار که به هدف رسیده است. تنها با عامل زمان است که کم کم متوجه تغییر خواهید شد.
تذکر:
حالا ممکن است کسانی پیدا شوند که برعکس فکر کنند. ممکن است بگویند ما که هرگز نمیرسیم پس چرا برویم؟!!! در جواب باید گفت که وقتی که به بینهایت نزدیک میشویم, چون این فاصله میل کردن کاهش پیدا میکند میتوانیم بگوییم که به هدف رسیده ایم! (نه اینکه این حرف نادرست باشد بلکه مطلق کردن نسبی است) بنابراین اگرچه به طور مطلق به هدف نمیرسیم اما با نزدیک شدن به هدف (هرچه فاصله کمتر شود) میتوان گفت که به هدف رسیده ایم. در حالی که اگر اصلا به سمت هدف میل نکنیم, ممکن است به طور کل از آن دور شویم و حتی به طور نسبی هم به چیزی نمیرسیم.
طرز تشخیص اینکه چقدر به اون جایگاه نزدیک هستید هم اینه که چقدر احساس خوشبختی, رضایت و موفقیت میکنید. هرچقدر این احساس خوب بیشتر باشه خب معلومه که به جایگاهی که باید باشید نزدیکتر هستید. البته طبق قانون انسان هیچ وقت نمیرسه و میل میکنه (در پست بعدی قانونشو توضیح میدم). هرچقدر احساس عدم رضایت دارید هم از جایگاهی که باید باشید دور هستید. البته خستگی های روزمره و کارهای روتین باعث میشن که تشخیص این موضوع سخت بشه اما اگر زمانی که خسته نیستید (مثلا صبح که بیدار شدید, بعد از یک استراحت کامل) در یک هوای مناسب اگر باشید و از خودتون بپرسید بهتر میتونید جواب بگیرید. اونجاست که اگر دلتون بهتون میگه اینجا جایی نیست که شما باید باشید اونوقت بدونید که نباید اونجا باشید و باید به سمتی برید که احساس خوشبختی میکنید. در ضمن حس خوشبختی یک حس پایدار و طولانی مدت است و مانند یک صاعقه زودگذر نیست. مثلا ممکن است که در شب ازدواج فکر کنید که بسیار شاد و خوشبخت هستید و خدایی نکرده فردا طلاق بگیرید و احساس بدبختی کنید! بنابراین حسی که در مورد آن صحبت میکنیم حسی است که در اغلب اوقات زندگیتان دارید, حالا ممکن است به خاطر مشغله فکری احساس بی حسی کنید اما به محض اینکه مشغله مرتفع شد این حس باز نمایان خواهد شد.
به قول تیلور
I've found time can heal most anything
And you just might find who you're supposed to be
I didn't know who I was supposed to be
at fifteen
من فهمیدم که زمان میتونه هر چیزی رو خوب کنه
و تو فقط باید پیدا کنی که کی باید باشی
من نمیدونستم که کی باید باشم
توی پانزده سالگی
مطالب این پست خیلی با محتوای این آهنگ در ارتباط هست. میخواستم ترجمه اشو الان بذارم اما خب به نظرم الان وقتش نیست. یادم بندازید سال دیگه همین موقع ها بذارم که هم یادآوری بشه هم توضیحات بیشتری بشه داد. ترجیح میدم که الان شما خودتون به این جملات فکر کنید.