1- کسب دانش کافی در مورد یک زمینه (رشته) تحقیقاتی
مشخصا بدون پیش زمینه و دانستن یک موضوع نمیتوان بر روی آن تحقیق کرد. برای کسب دانش کافی در یک زمینه نیازی نیست که همه مطالب آن زمینه را بلد باشید! ترفند اصلی این است که شما مطالب مهم را که به آن ستون فقرات آن زمنیه علمی میگویند (؟ نمیدونم شاید من از خودم چنین اصطلاحی دارم) را یاد بگیرید. جالب است که بدانید که در هر زمینه علمی که بخواهید فعالیت کنید حدود فقط 10 مقاله هست که ستون فقرات آن زمینه را تشکیل میدهد و نیاز است که شما همه مطالب ذکر شده در آن را بدانید و بقیه تحقیق ها به نوعی با این ستون فقرات در ارتباط هستند.
برای پیدا کردن ستون فقرات کافی است که مقالاتی را پیدا کنید که ارجاعات بسیار زیادی دارند. از scholar.google.com می توانید به راحتی تعداد ارجاعات به یک مقاله را پیدا کنید و مقالاتی که ارجاعات بسیار زیادی دارند را به عنوان ستون فقرات آن زمینه علمی مطالعه کنید. فراموش نکنید که مطالب ستون فقرات حیاتی هستند و حتی نباید یک نکته از آن را جا بیندازید, بنابراین یک مقاله ستون فقرات را باید 10 بار هم که شده بخوانید و یا اگر لازم است به ارجاعات آن نگاهی بیندازید تا تمام مطالب آن را متوجه شوید.
Survey ها نوع خاصی از مقالات هستند که هر چند وقت یکبار توسط خبره های یک زمینه تحقیقاتی منتشر می شوند و جمع آوری مطالب مهم تا یک سال خاص در آن زمینه را بر عهده دارند. همچنین معمولا چون دسته بندی تحقیقات را شامل می شوند کمک بسیاری در سازماندهی ذهن بر روی آن زمینه تحقیقاتی دارند. بعضی از Survey ها حتی تاریخچه زمانی را هم لحاظ میکنند که در آن صورت به راحتی میتوان متوجه شد که در طی چندین سال تحقیق بر روی یک موضوع چه چیزهای مهمی مطرح شده و دست یافته شده است. در بسیاری از رشته ها Survey ها جزو ستون فقرات آن رشته می شوند. بنابراین اگر خوش شانس باشید و به تازگی survey ای در زمینه ای که میخواهید کار کنید منتشر شده باشد, به راحتی میتوانید به بسیاری از مسائل آن پی ببرید.
غیر از Survey ها و مقالات با ارجاع زیاد کتاب ها هم منابع خوبی برای شروع یک زمینه هستند. کتاب هایی که با عنوان introduction to... شروع میشوند و یا به عنوان کتاب پایه در دانشگاه ها تدریس می شوند یکی از بهترین منابع برای آشنایی با یک موضوع خاص هستند.
اگر واقعا در مورد یک زمینه چیزی نمیدانید و فکر میکنید که به آن علاقه دارید, وب سایت wikipedia یک منبع بسیار عالی و راحت برای فهمیدن جنبه های کلی یک موضوع و آشنایی با آن است. بعضا در منابع ذکر شده میتوان مقالات بسیار خوبی را نیز پیدا کرد.
2- انتخاب موضوع تحقیق
از آنجایی که این سئوال تازه کارها است که چه موضوعی را برای تحقیق انتخاب کنند (مثل من!) این قسمت فقط به درد مبتدی ها می خورد. بهترین راه انتخاب موضوع تحقیق برای مبتدی ها استفاده از تحقیقات تازه منتشر شده و ادامه کار آنها است. در انتهای اکثر مقالات مطالبی وجود دارد تحت عنوان "کارهای آینده" که در آن نویسنده توضیح میدهد که در آینده قصد دارد که چه کارهایی را انجام دهد و یا اینکه چطور میتوان همان کار را ادامه داد. برای نوشتن پایان نامه مخصوصا در کارشناسی ارشد, بد نیست که سری به کتابخانه دانشگاهتان بزنید و از پایان نامه های بچه های سالهای گذشته موضوعاتی را که فکر میکنید به آن علاقه مند هستید انتخاب کنید و ببینید آیا میتوانید آن را بهبود دهید و ادامه دهید یا خیر. در مورد ادامه پایان نامه متاسفانه چون اکثر کارهای قبلی های ما در دانشگاه کامل نمی باشند, این مشکل وجود دارد که بر روی تحقیقی کار کنید که ارزش خاصی نداشته باشد و بنابراین در این زمینه مواظب باشید که کارهای ارزشمند را انتخاب کنید و نه هر کاری که دیدید.
استفاده از این مطالب برای ادامه آن تحقیق میتواند بسیار موثرباشد. بهبود روش های ارائه شده. ممکن است که شما مقاله ای را مطالعه کنید و روش بهتری برای جواب دادن به پرسش آن مقاله به ذهنتان برسد. بد نیست که این راه حل را (فقط در صورتی که احتمال بسیار زیادی میدهید که جواب میدهد) امتحان کنید. در این نوع باید بتوانید کار خودتان را با کار ارائه شده مقایسه کنید که با توجه به اینکه این موضوع همیشه ممکن نمی باشند, ممکن است با منتشر کردن نتایجتان با مشکل مواجه شوید.
3- کارهایی را انتخاب کنید که ساده باشند و به آن علاقه داشته باشید.
یک اشتباهی که بعضی بچه ها (از جمله خود من) انجام میدهند آن است که فکر میکنند که قرار است با تحقیقشان همه مشکلات جوامع بشری را رفع کنند! در حالی که برای کسی که میخواهد تازه شروع کند بهترین کار انتخاب یک موضوع بسیار ساده و انجام آن می باشد, حتی اگر نتایج و یا جواب دادن آن موضوع آنقدرها هم تاثیرگذار نباشد. مهم مقاله نوشتن نیست, مهم یادگرفتن تحقیق و انجام آن است.
4- منتشر کردن درست
برای منتشر کردن نتایج تحقیقاتتان باید آن را در قالب یک مقاله بنویسید. طرز صحیح نوشتن مقالات در بسیاری از کتاب ها توضیح داده شده است. این طرز نگارش با طرز نگارش انگلیسی ادبی و یا ساده متفاوت می باشد و جالب است بدانید که حتی کسانی که در ادبیات انگلیسی تبهر دارند الزاما مقاله نویس های خوبی نیستند چون قواعد نگارش مقاله را کمتر رعایت میکنند.
1- محدود بودن ما از نظر دامنه تحقیق, شرایط, زمان, مکان
انجام پژوهش هایی که در همه زمانها و مکانها و شرایط نتایج معتبری داشته باشند به جز در رشته هایی مانند ریاضیات, تقریبا ناممکن است. بنابراین هر تحقیق یک دامنه مشخصی را انتخاب میکند و سعی میکند به پرسش در آن دامنه جواب بدهد. به عنوان مثال نقش کودکان در زندگی والدین در ایران در سال 1390 که محدوده جغرافیایی ایران را و محدوده زمانی سال 1390 را انتخاب کرده است. مشخصا هر چه دامنه تحقیق گسترده تر باشد, نیاز به زمان بیشتر و بررسی های بیشتری برای دستیابی به نتایجی است که در کل دامنه معتبر باشد.
2- قابلیت اعتبار سنجی
نتایج تحقیق معمولا باید کمی (قابل اندازه گیری) باشد تا کیفی. حتی جایی که کیفیت مد نظر است باید بتوان توسط فاکتورهایی کیفیت را کمی کرد و این مورد در بسیاری از رشته ها رایج هست. در اینجا علومی مانند ریاضیات (مانند جایی که اثبات ریاضی امکان پذیر است) و آمار و احتمالات اهمیت بسیار زیادی پیدا میکنند و کمتر میتوان تحقیقی را پیدا کرد که به این علوم وابسته نباشند. نتایج تحقیق باید قابلیت اعتبار سنجی داشته باشند و معتبر باشند تا قابل استناد باشند.
3- تحقیق فقط نظریه پردازی نیست
اگر شما ایده جالبی داشته باشید کمتر به درد تحقیق می خورد! اگرچه ایده های خلاقانه کمک میکنند تا جوابی برای پرسشی پیدا شود اما اکثر تحقیقاتی که انجام میشوند کمتر از یک ایده خلاقانه شروع شده اند. اکثر تحقیقات از ادامه کار تحقیقات گذشته و یا بهبود کارهای قبلی با روش های دیگر هستند. بنابراین اگر انسان بسیار خلاقی هستید (مثل من!) با این جنبه از تحقیق مشکل پیدا خواهید کرد. فقط نکته بسیار مهم در تحقیق این است که خلاقیت ها نحوه حل مسائل به کار گرفته شود و نه در ایجاد چیزی جدید! در واقع اگر شما یک کار جدیدی انجام بدید که هیچ کسی قبلا هیچ جوری انجام نداده یا نشنیده باشد یا خیلی نابغه هستید و شما رو درک نمیکنن و بنابراین ممکن است کارهای شما تا سالها برای دیگران نامفهوم باشد تا یک روزی بفمند که مثلا 40 سال پیش شما چی میگفتید (مثل داستان منطق فازی!) و یا اینکه کار شما به درد تحقیق نمیخورده است.
4- حرف جدید: یک تحقیق باید حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد.
اینکه همان مطالبی را که قبلا میدانسته ایم بیاییم و دوباره بگوییم و یا چیزی که دانستن آن به دردمان نمیخورده را بیان کنیم بی معنا است. مثلا کسی بیاید تحقیق کند که چرخ دایره ای بهتر است یا چرخ مربعی و آخر هم نتیجه بگیرد که چرخ دایره بهتر است. به فرض که قبلا هیچ کسی چنین تحقیقی را نکرده باشد, این تحقیق یک جواب بدیهی را که همه میدانستیم (ولو اینکه هیچ کس چنین مقاله ای نداده باشد) بیان میکند که ارزشی ندارد. به قول خارجی ها تحقیق باید State of art را تکان دهد نه اینکه چرخ را از اول اختراع کردن هنر است.
5- کار فقط نباید جدید باشد بلکه باید به درد بخورد.
اگر حتی تحقیق درست باشد اما جواب پرسش جالب نباشد یا جوابی بهتر از جواب پیدا شده وجود داشته باشد, تحقیق از بیخ و بن بیهوده بوده است. میگویند فاضلی گفت بنده پشه کشی را اختراع کرده ام که از هر پشه کش دیگری بهتر است. بعد که از وی پرسیدند که چگونه کار میکند گفت: "بعد از اینکه پشه را گرفتید 2 قطره از این را یکی در چشم راستش و دیگری را در چشم چپش می ریزید و سپس پشه اینقدر گریه میکند تا بمیرد!" جواب شنید که مرد حسابی اگر ما میتونستیم پشه رو بگیریم که همونجا میکشتیمش چه نیازی به این بود! بعضی تحقیق ها رو نگاه میکنید میبینید که همینطور هستند و محقق گرامی روشی را پیشنهاد کرده که قبلا بهتر از آن وجود داشته است. امروز چرخ اختراع شده است. حال فرض کنیم که کسی بیاید تحقیق کند که چرخ بیضی بگذاریم بهتر است یا چرخ مربعی! بعد با اثبات فیزیک با کلی اعداد و ارقام نتیجه بگیرد که چرخ بیضی بهتر از مربعی کار میکند! مشخص است که امروز ما چرخ دایره ای داریم که مطمئنا بهتر از چرخ بیضی کار میکند, این تحقیق کار بیهوده ای بوده. مگر اینکه شخص بگوید در شرایط مثلا کره مریخ چرخ بیضی بهتر از چرخ دایره ای کار میکند که در آن صورت کار ارزشمند است. در واقع فرق محقق خوب و بد از همینجا مشخص میشود وگرنه لوازم و اسباب تحقیق برای همه یکسان است.
6- پایه های علمی درست
هیچ کسی نمیتواند تحقیقی را انجام دهد که هیچ ارتباطی با هیچ یافته دیگر انسان نباشد (اگر بشه من نمیدونم). بنابراین شما همواره تحقیقاتتان بر مبنای یافته های دیگران است که به آن ارجاع میگویند. بنابراین ارجاعات باید خود درست و معتبر باشند که کار شما زیر سئوال نباشد. مثلا فرض کنید که در قرون وسطی زندگی میکنید و مبنای تحقیق شما این است که مساحت زمین را حساب کنید. اگر فکر میکنید که زمین مربعی است از روی خورشید طول و عرض دنیا را حساب میکند و بعد مساحت را از طول ضربدر عرض بدست می آورید و یک مقاله ای مینویسید پر آب و تاب که مساحت زمین اینقدر کیلومتر مربع شد. در حالیکه تحقیق شما بر اساس این یافته اشتباه بوده که زمین مستطیل است! خب روزی که همگان متوجه شوند زمین کروی بوده نه مستطیلی کار شما به طور کل غلط از آب در میاید. بنابراین در انتخاب اینکه چه چیزهایی پایه های تحقیق هستند باید دقت زیاد داشت. جالب است بدانید که کلا مرسوم است که بعضا نظریه ای مطرح میشود و چون چیز دیگری در دسترس نیست صدها تحقیق بر اساس آن انجام میشود و سالها بعد شواهدی پیدا میشود که نظریه را باطل میکند و کل مطالب آن تحقیق ها هم به سیاه چاله جهل بشری می رود.
7- دانش کافی لازم است.
اگر شما هیچ چیزی در مورد پوشش سطح کره مریخ نمیدانیم, تحقیق کردن بر روی جنس سنگ های یافته شده در آن بی معنا است. بنابراین قبل از انجام تحقیق باید دانش کافی در آن زمینه کسب کرد تا بتوان تحقیق کرد. خب ممکن است بپرسید که چطور میتوان در زمینه ای که انسان کم میداند دانش کافی کسب کند که جواب آن مطالعه مطالعه مطالعه است. در ترفندهایی برای تسریع مطالعه را میگویم.
8- آشنایی با روش های تحقیق
نیازی نیست که برای خودتان روش تحقیق کردن اختراع کنید. این کار قبلا انجام شده است و کتاب های زیادی هم در زمینه روش تحقیق کردن منتشر شده است. برای هر زمینه تحقیقاتی هم بعضی روش ها کاربرد دارند و بعضی نه. حتما لازم است که در زمینه تحقیقاتی مورد نظرتان روش های مقبول برای یافتن پرسش ها را مطالعه کنید و از طریق همین روش ها برای تحقیق کردن اقدام کنید. روش های شناخته شده اعتبار سنجی شده اند و تحقیقی که به درستی از آنها استفاده کند نیز معتبر خواهد بود.
9- علاقه به زمینه تحقیقاتی
زمینه های بسیاری وجود دارند که میتوان بر روی آنها تحقیق کرد. در واقع وقتی که از سطح کارشناسی بالاتر می آیید, دانش ها به هم نزدیک می شوند و مشاهده میکنید که یک کارشناس نرم افزار میتواند یک تحقیق بر روی پروتئین ها انجام دهد و یا یک زیست شناس میتواند مسائل کامپیوتری را از طریق مشاهدات زیستی حل کند. نکته مهم این است که از آنجایی که تحقیق یک فرآیند طولانی مدت است (از چندین ماه تا چندین سال و سالها) شخص می بایست به آن تحقیق علاقه مند باشد. اگر مثلا شما به ریاضی علاقه نداشته باشید و بخواهید اثبات ریاضی رفتار تعاملی مورچه ها را انجام دهید, ولو اینکه به مورچه هم خیلی علاقه مند باشید (مثل من!) از عهده این تحقیق بر نخواهید آمد.
10- گروه ها تحقیقاتی و مهارت های اجتماعی
از آنجایی که پرسش های ما معمولا بسیار بزرگ هستند به تنهایی نمیتوانیم برای بسیاری از آنها جوابی پیدا کنیم. بنابراین نیاز است که گروه هایی تشکیل شوند که در تعامل تنگاتنگ با یکدیگر به پرسش های بزرگتر جواب بدهند. بنابراین داشتن مهارت های اجتماعی برای یک محقق حیاتی است. این مهارت ها میتواند مهارت هایی مانند ارسال ایمیل به اساتید جهت مشورت با آنها و یا صحبت کردن با همگروهی ها و یا نحوه تبادل نظرات و بحث و هماهنگی با دیگر اعضای گروه باشد. این مهارت اگر این مهارت ها را ندارید نگران نباشید. بدست آوردن مهارت های اجتماعی از طریق کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده اند و تمرین به حد نیاز دستیافتنی است.
برای شروع یک تحقیق یک پرسش نیاز است. پرسشی که جواب آن را کسی نمی داند. ممکن است بپرسید که این پرسش از کجا پیدا می شود. جواب این است که با گسترش علم در دنیای ما مجهولات ما بیشتر می شود و بنابراین بیشتر به جهل خود پی می بریم و نهفته های بیشتری برای کشف به وجود می آیند! اگر کسی نمیداند که بر روی چه پرسشی باید تحقیق کند به آن معناست که در زمینه فعالیت هایش به حد کافی پیشرفت نکرده است تا به مجهولاتی برسد که نیازمند جواب آن باشد. از آنجایی که دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد (و حتی دکترا) دارای سطح و عمق کافی دانش نیستند تا مجهولات مهم را بشناسند و به دنبال جواب آن باشند, اساتید راهنما که آشنایی بیشتری با موضوعات و علوم دارند کمک میکنند تا دانشجو بتواند پرسش پژوهش را پیدا کند و در زمان مشخص جواب آن را بیابد.
مقدمه
یکی از دوستان درخواست کرده بودند که راجع به مقاله نویسی هم اینجا بنویسم. اول باید بگم که طرز تفکری که دانشجوهای ما نسبت به نوشتن مقاله دارن بسیار متفاوت هست از آنچه که در خارج از کشور و یا اکثریت جامعه علمی دارن. همین سئوال که چطوری مقاله بنویسیم معمولا موقعی مطرح می شود که هنوز پژوهشی هم انجام نشده است. بنابراین اول سعی میکنم که فلسفه اشو توضیح بدم بعد منابع دیگری رو معرفی میکنم که در مورد نحوه نگارش راهنمایی های جامع تری رو داشته باشد. لازم به یادآوری هست که چیزهایی که اینجا مینویسم نظرات شخصی خودم و تجربیات خودم هست و الزاما علمی نیست. اول یه مقداری مقدمه مینویسم و بعد در پست های بعدی سعی میکنم که توضیحاتی کلی رو در این زمینه براتون بنویسم.
تعریف کشف
به فهمیدن چیزی که قبلا نمیدانسته ایم کشف میگویند. از آنجایی که چیزهایی که هیچ کس قبلا نمیدانسته است ممکن است تاثیر بیشتری در زندگی انسان ها داشته باشد, واژه کشف معمولا به فهمیدن چیزهایی گفته می شود که قبلا هیچ کسی از آن اطلاع نداشته باشد.
راه های کشف کردنراه های مختلفی برای کشف کردن وجود دارد. اما به طور کلی میتوان گفت که این راه ها به سه دسته اصلی تقسیم میشوند
1- اتفاق
در اتفاق شخص یا گروهی به طور اتفاقی به چی پی می برند که به دنبال آن نمی گشته اند و یا در پی یافتن چیز دیگری به چیزی در میانه راه پی می برند که الزاما با مورد اصلی در ارتباط نبوده است. به عنوان مثال کشف تلفن. زمانی که گراهامبل به دنبال راهی برای ارتباط برقرار کردن بیمار و پزشک در زمان اضطرار بود, به کشف تلفن دست یافت که تاثیری فرای چیزی که به دنبال آن بود داشت. یا وب سایت فیس بوک که ایجاد آن برای اشتراک گذاری عکس دانشجویان هاروارد بود و در ادامه تبدیل به یک شبکه اجتماعی گسترده جهانی شد.
2- مکاشفه
در عرفان به پی بردن به مسائل عرفانی در حالتی مانند حالت خلسه مکاشفه میگویند. به قول سعدی:
« یکی از صاحبدلان سر به جَیْب مراقبت رو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده ، آن گه که از این معاملت باز آمد ، یکی از دوستان گفت ؟ از این بوستان که بودی ، ما را چه تحفه کرامت کردی ؟ گفت : به خاصر داشتم که چون به درخت گل رسم ، دامنی پرکنم هدیه ی اصحاب را . چون برسیدم ، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت !»
از آنجایی که مکاشفه به صورت فردی انجام میشود و نتایج آن دور از دسترس دیگران است, چیزهایی که در مکاشفه کسی پی میبرد کمتر مورد قبول جامعه علمی امروز قرار میگیرد, هرچند که این یافته می تواند برای خود آن فرد بسیار ارزشمند باشد. گفتنی است که افراد کمی قابلیت استفاده از مکاشفه را دارند و شاید به همین دلیل است که نتایج آن کمتر قبول می شوند.
3- تحقیق
روش علمی پی بردن به نادانسته ها را تحقیق می گویند. در تحقیق یک دانشمند (هر کسی آشنا با روش های علمی) به دنبال یافتن پاسخ پرسشی میگردد برای آن از روش های علمی شناخته شده و قابل اثبات استفاده می کنند. نتیجه یک تحقیق معمولا چیزی است که هیچ کسی قبلا آن را نمی دانسته است و به عبارتی دیگر تحقیق فراتر بردن دامنه دانش انسانی است.
رابطه تحقیق و مقاله نویسی
خب تا اینجا متوجه شدیم که اصلا تحقیق چی هست. حالا فرض کنیم که شخصی تحقیقی را انجام داده است و میخواهد به همه بگوید که من به این مطلب پی برده ام. از آنجایی که اگر هر کس بخواهد مطلبش را به شکلی که خودش دوست دارد ارائه دهد, دیگران برای فهمیدن آن نیاز به زحمت زیادی دارند تا با سبک نگارش آن فرد آشنا شوند, یک استاندارد برای ارائه مطالب به نام مقاله به وجود آمده است. مقاله ها به عنوان یک راهکار کمک میکنند تا خواننده مطلب به سادگی بتواند متوجه شود که محقق به چه چیز جدیدی پی برده است. در واقع شیوه ارائه نتایج یک تحقیق مقاله نام دارد. بنابراین تا زمانی که تحقیقی در کار نباشد نوشتن مقاله بی معنا است و جمله "بنده قصد دارم بر روی مقاله کار کنم" اگر به معنای "بنده قصد دارم تحقیقی را انجام دهم" نباشد و قصد صرف نوشتن مطلبی باشد, جمله درستی نیست.
من یتق الله یجعل له فرقان
کسی که تقوای خدا رو داشته باشد, خدا برایش "فرقان" (علم تشخیص خوب از بد) قرار میدهد.
(تقوا به عقیده برخی اهل فن یعنی نگاهداشتن چیزی از یک نیروی جذب کننده, مثلا نگه داشتن نفس از گناه. مشخص است در جایی که نیروی کشنده ای نباشد تقوا بی معناست. مثلا کسی که کور هست در نگاه نکردن به نامحرم تقوایی نداشته)
این وعده الهی در قرآن هست که هر کسی تقوا پیشه کند خدا برایش علمی قرار میدهد که بتواند خوب را از بد تشخیص دهد که اصطلاحا بهش میگن فرقان. اما سئوال اینجاست که این حرف معنای مطلق دارد یا نسبی؟ یعنی اینکه به اندازه تقوای هر کسی فرقان برایش حاصل می شود و یا اینکه یک نفر باید به کمال تقوا برسد که علم فرقان را به صورت مطلق آن دریافت کند و این خوبی و بدی یک خوبی و بدی مطلق هست. واقعیتش اینه که اگر ارتباط بین اون نسبی ها و مطلق ها (که قبلا نوشته بودم) رفع بشه, یه سری مسائل از این قبیل هم کاملا روشن میشه.
به هر حال نظرم اینه که اگر معانی رو نسبی هم در نظر بگیریم چون ماهیتا از خودشون خواص مطلق رو نشون میدن نباید غلط از آب در بیان. یعنی اینکه بگیم اگر بگیم که نسبتا تقوا در کسی متناسب است با نسبت تشخیص خوب و بد در وی با توجه به نسبی بودن عالمی که در آن هستیم میتواند درست باشد. (شبیه این حرف رو از آقای حقیقی شنیده بودم.) حتی خوبی و بدی را در اینجا میتوان نسبی در نظر گرفت یعنی خوبی و بدی نسبت به آن شخص. مثلا چیزی به نظر شما بد باشد و واقعا آن "برای شما" بد باشد و همین چیز به نظر کسی خوب باشد و برای او خوب باشد.
با مشاهداتی که تا الان داشتم به نظرم تا حد زیادی چنین موضوعی درست هست. در نتیجه هر کسی به اندازه تقوایی که داشته (بر اساس مقاومت خودش در برابر نیروهای کشنده) میتواند خوبی یا بدی را برای خودش تشخیص بدهد.
البته ممکنه به نظر برسه که این حرفها تا جایی درست هست که کسی تقوا داشته باشه و عدم تقوا و گناه میتونه نتیجه عکس بده اما من یه تعبیر دیگه ای از فرقان دارم. اگر خط سیر فرقان رو منفی و مثبت بینهایت در نظر بگیریم (به جای مثبت بینهایت به سمت خوبی بینهایت) شاید بشه گفت که همین علم کمک میکنه که فردی که با بدی آشنا هست به سمت بدی بیشتر سوق پیدا کنه و این تعبیر با عقل سازگاری دارد. با این تعبیر شاید بشه دو اسم هادی و مضل خدا رو در منفی و مثبت بینهایت یکی در نظر گرفت که البته هنوز روی این مطمئن نیستم.
چند وقت پیش مطلبی نوشته بودم که از آقای صمدی آملی خوشم نمیاد و یکی از دوستان برام پیام گذاشته بودن و بسیار از محسنات ایشون تعریف کرده بودن. خواستم که با این پست طرز تفکرم رو توضیح بدهم. بنابراین اگر اینجا من میگم که فلانی خوبه یا فلانی بده این نیست که منظورم این باشه که به معنای مطلق کسی خوبه یا بده, بلکه ممکنه اثری که ایشون در زندگی من دارن با اثری که در زندگی کس دیگری دارن متفاوت باشه. چه بسا چیزی که من فکر میکنم بد هست برای من بد باشه و برای دیگری بهترین چیز فقط چون در دنیای نسبی هستیم.